کریشنامورتی: مفهوم اندوه در این فرهنگ (هندوستان) چیست؟ چگونه مردم در این جامعه با «اندوه» برخورد میکنند؟ آیا براساس نظریه Karma (تقدیر) آن را توجیه میکنند؟ و یا به این وسیله از رودررو ماندن با آن اجتناب میکنند؟ هنگامی که ذهن شما اندوه را لمس میکند چه فعل و انفعالی در آن صورت میگیرد؟ بوداییان به یک شکل با «اندوه» برخورد و آن را تأویل میکنند و مسیحیان به شکلی دیگر. من میخواهم ببینم ذهنیت شما «هندو»ها در این زمینه چگونه است؟ چگونه با آن برخورد میکنید؟ آیا در مقابل آن مقاومت میکنید، با آن مبارزه میکنید، از آن میگریزید، یا آن را به طریقی خاص تفسیر و تعبیر میکنید؟
س:(P) «آیا واقعا راهها و نحوههای مختلفی برای برخورد با «اندوه» وجود دارد؟ اندوه یعنی رنج ــ رنج ناشی از مرگ یک عزیز، رنج ناشی از جدایی. حال آیا ممکن است راههای مختلفی برای برخورد با این رنج وجود داشته باشد؟»
ک: برای فرار از اندوه راههای مختلف وجود دارد، ولی برای برخورد با آن، برای رودررو ماندن با آن تنها یک راه وجود دارد. راههای فرار ــ که همه ما با آنها آشنا هستیم ــ شیوهای است به منظور فرار از عمق و بزرگی اندوه. میدانید، ما انواع توضیحات و توجیهات برای اندوه داریم، ولی هیچیک از این توجیهات مسئله را حل نمیکند. تنها راه صحیح برخورد با اندوه، ماندن با آن است، بدون مقاومت در برابر آن، بدون هیچگونه حرکت در جهت فرار از آن، بدون تلاش و اندیشه رهایی از آن و رفتن به ورای آن.
س:(P) «ماهیت و طبیعت اندوه چیست؟»
ک: یک اندوه شخصی وجود دارد ــ اندوهی که حاصل از دست دادن کسی است که من او را دوست میداشتهام. به عبارت دیگر، یک نوع اندوه ناشی از احساس تنهایی و بیکسی، ناشی از جدایی، یا ناشی از نگرانی برای دیگری است. با مرگ یک عزیز این احساس وجود دارد که او دیگر نیست؛ حال آنکه من در رابطه با او خیلی امیدها داشتم؛ اگر فرزندم بوده میخواستم خیلی کارها برایش بکنم. بههرحال، اینها همه رنجواندوه شخصی است.
و نیز انسان مرد ژندهپوش و کثیفی را میبیند با سری همیشه فروافکنده، با جهل ونادانی و ناآگاهی ــ نه نادان نسبت به دانشهای کتابی، بلکه عمیقا و واقعا ناآگاه و نادان. و احساسی که انسان نسبت به او دارد احساس ترحم و دلسوزی نیست، خود را بهجای او فرض کردن نیست، این احساس نیست که من در موقعیت بهتری از او قرار دارم و بنابراین نسبت به او احساس دلسوزی میکنم، بلکه این احساس در انسان وجود دارد که نوع انسان در طول تاریخ، از گذشتههای خیلی دور، بار سنگین رنجواندوه را در خود حمل میکرده است. چنین احساس اندوهباری هیچ نوع جنبه شخصی ندارد. یک اندوه عمیق است که واقعا هست و یک منشأ واقعی و غیرشخصی دارد.
س:(P) «در تمام مدتی که شما صحبت میکردید، حرکت و تموّج این اندوه در من جریان داشت. برای این اندوه هیچ علت مستقیم و فعلی وجود ندارد، ولی به نظر میرسد که مثل یک سایه همیشه همراه انسان است. انسان زندگی میکند؛ عشق میورزد؛ وابستگیهایی پیدا میکند؛ و آنگاه همهچیز پایان مییابد. حقیقت آنچه شما میگویید، هرچه باشد، واقعیت این است که چنین رنجواندوه بیپایانی در انسان وجود دارد؛ و به نظر نمیرسد که پاسخی برای آن وجود داشته باشد. یک روز شما گفتید در اندوه نوعی عشق، شور و هیجان نهفته است. منظورتان از این بیان چیست؟»
ک: آیا بین اندوه و شور و عشق رابطهای وجود دارد؟ آیا چیزی به نام رنجواندوه وجود دارد که برای آن یک علت وجود نداشته باشد؟ ما اندوهی را میشناسیم که مبتنی بر علتومعلول است؛ که حاصل علتومعلول است. پسر من میمیرد. در این مورد اندوه من ناشی از این است که خود را با او «همگون» (identify) کردهام؛ میخواستهام او چیزی بشود که من نبودهام؛ من میخواستهام به وسیله او «خود» را استمرار بدهم. حال که او مرده، من از همه این چیزها محروم گشتهام؛ و بنابراین خود را کاملاً تهی از هرگونه امید احساس میکنم. در این جریان نوعی دلسوزی به حال خود وجود دارد؛ ترس وجود دارد؛ رنجی وجود دارد که علت غم و اندوه است. و این تقدیر و قسمت همه انسانها است. منظور من از اندوه این است.
و نیز اندوه ناشی از زمان وجود دارد؛ اندوه ناشی از جهل و ناآگاهی وجود دارد ــ جهل و ناآگاهی شخص نسبت به شرطیشدگی مخرّب و تباهکننده خویش. اندوه و رنج نشناختن خود وجود دارد. رنجواندوه بیخبری از زیبایی نهفته در عمق هستی خویش وجود دارد.
آیا ما نسبت به این حقیقت آگاهیم که وقتی به طرق مختلف و با توجیهات و تأویلات متفاوت از اندوه فرار میکنیم، درواقع داریم یک رویداد فوقالعاده را خرد و خراب و تجزیه میکنیم؟
س:(P) «در این صورت انسان باید چه کند؟»
ک: شما به سؤال من پاسخ ندادید: آیا اندوهی هست که بدون علت باشد؟ ما اندوه را میشناسیم؛ و سپس جریان فرار از آن را.
س:(P) «شما از اندوهی صحبت کردید که برون از حیطه علیت است. آیا چنین حالت اندوهی واقعا وجود دارد؟»