داشتن ایدهآلهای اغراقآمیز از خودمان گاهی ما را با واقعیتی غمگین مواجه میکند که ممکن است به قیمت از دست دادن اعتبار و آبرویمان باشد. در حقیقت شکافی عمیق که بین انسان و آرمانها و انگیزههایش وجود دارد درست در جایی ظهور میکند که تراژدی عدم موفقیت فرد برای خودنمایی و ریاکاری در مقابل دیگر افراد، او را با شکست بدی روبهرو میکند. گاهی این افراد از مقامات بلندمرتبه هستند که بهظاهر در جایگاهی هستند و برای جلبتوجه مردم با آنها همنشینی میکنند، اما اگر پای اتفاقات تاریخی و انقلابی به میان بیاید، نتیجه چیز دیگری خواهد بود. «فئودور داستایفسکی» نویسندهی بزرگ روسی در کتاب «یک اتفاق مسخره» داستانی را روایت میکند که با روح اصلاحات در سالهای اولیه سلطنت تزار برای الغای نظام رعیتی در روسیه گره خورده است.
کتاب «یک اتفاق مسخره» A Nasty Storyاثر «فئودور داستايفسكی» سال ۱۸۶۲ منتشر شد. این داستان را نویسنده پس از لغو نظام رعیتی دهقانان در روسیه به نگارش درآورد و ازاینجهت بازتابی از اتفاقهای اجتماعی و سیاسی آن دوران است. داستان این کتاب حول محور سه شخصیت «استپان نیکیفوروویچ»، «سیمون ایوانوویچ شیپولنکو» و «ایوان ایلیچ پرالینسکی» است که داستان با حضور آنها در یک اتاق شروع میشود. «ایوان ایلیچ» مشاور دولتی است و حدود چهل و سه سال سن دارد. او به مراسم عروسی یکی از رعیتهای خودش دعوت میشود، او تصمیم میگیرد در این مراسم شرکت کند. حضور این ژنرال در کنار مردم ضعیف و طبقهی پایین جامعه بازتابی از طبقات از هم پاشیدهی جامعهی آن زمان روسیه است.
«فئودور داستايفسكی» در داستان کتاب «یک اتفاق مسخره» حسهای متناقض «ایوان ایلیچ» را نشان میدهد. این فرد در موقعیتی حس برتری طلبیاش را سرکوب میکند در حالی که در قسمتهایی از داستان با صحبت کردن دربارهی اصلاحات تمایل به نشان دادن خودش دارد. او بهدنبال محبوبیت و توجهطلبی بیشتر از سوی بقیه یک ابله خودشیفته متصور میشود. «فئودور داستايفسكی» استاد نشان دادن روحیات درونی انسان است و تبحرش در این زمینه را میتوان در این اثر هم بهوضوح دید. اگر بخواهیم آثار این نویسنده را به دورهی متفاوت تقسیم کنیم این کتاب جزو دورهی اول آثار «فئودور داستايفسكی» است.
«فیودور داستایِفسکی» Fyodor Dostoyevskنویسنده، روزنامهنگار و مترجم شاخص و برجستهی روس در 11 نوامبر سال 1821 در مسکو پایتخت روسیه به دنیا آمد. او در کودکی مادرش را از دست داد و در نوجوانی در تحصیل در دانشکدهی مهندسی نظامی سنپترزبورگ را آغاز کرد. او در همان دوران آثار «نیکلای گوگول»، نویسندهی تأثیرگذار روس را میخواند و «اوژنی گرانده» از مجموعهی «کمدی انسانی» اثر «اونوره دو بالزاک»، نویسندهی مشهور فرانسوی را ترجمه کرد. او نوشتن را بهطورجدی دنبال کرد و با خلق داستانهای خاص و استفاده از مضامین اجتماعی بهعنوان نویسندهای حرفهای شناخته شد. او سال 1845 داستان «بیچارگان» را نوشت و در آن وضعیت نابسامان مردم را به تصویر کشید. تأثیر از داستانهای «یادداشتهای یک دیوانه»، «شنل» و «دماغ» اثر «نیکلای گوگول» در این اثر وجود دارد و نویسنده دراینباره گفته است: «ما همه از شنل گوگول درآمدهایم.»
«فیودور داستایِفسکی» در آن دوران به محفل نویسندگان معترض پیوست و به دلیل حضور و گزارش یک جاسوس به جرم براندازی حکومت در آوریل 1849 دستگیر شد. کتابهای «همزاد»، «آقای پروخارچین»، «زنِ صاحبخانه»، «شبهای روشن» مربوط به این دوران از زندگی این نویسنده است. «داستایِفسکی» پس از آزادیاش مدتی را به روزنامهنگاری مشغول شد و یک سفر طولانی به اروپا داشت. او فردی ولخرج بود و دورهای هم بهصورت افراطی به قماربازی مشغول بود. او در فوریه سال 1881 براثر خونریزی ریه درگذشت و در گورستان «تیخوین» در سنپترزبورگ روسیه به خاک سپرده شد.
ادبیات روسیه گنجینهی باارزشی از نویسندگان و ادیبان بزرگ همچون «فیودور داستایِفسکی» است. آثار این نویسنده در سراسر دنیا طرفدار و خواننده دارد و به 170 زبان مختلف ترجمه شدهاند. او با خلق شخصیتهای ویژه مسائل روانی و درونی انسان را به تصویر کشیده و عشق، ثروت، حسرت، شهرت و ... را درونمایه داستانهای مختلفش کرده است. او نویسندهای پرکار و تأثیرگذار در ادبیات روسیه است، بیش از سی اثر درزمینهی داستان کوتاه، رمان بلند و مجموعه مقاله از «داستایِفسکی» به یادگار مانده است. اوج پختگی قلم این نویسنده را میتوان در کتابهای «جنایت و مکافات»، «قمارباز»، «همیشه شوهر»،«ابله» و «جنزدگان» یا «شیاطین» دید که همهی آنها به فارسی ترجمه شدهاند. داستان شاهکار «برادران کارامازوف» که از آن بهعنوان وصیت این نویسندهی بزرگ به ملت روسیه یاد میشود، یکی از مهمترین کتابهای ادبیات باارزش روسیه است. این کتاب تحسین «آلبرت اینشتین»، «زیگموند فروید»، «مارتین هایدگر»، «لودویگ ویتگنشتاین» و «پاپ بندیکت شانزدهم» را به دنبال خودش داشت.
تمام شب، آرام و بیتشویش، چرتزنان در صندلی راحتی خود فرو میرفت و به صدای ساعت گوش میسپرد که زیر سرپوشی شيشهای بالای بخاری دیواری، تیکتاک میکرد. ظاهرش بسیار شایسته و معقول بود. هميشه صورتش را اصلاح میکرد و جوانتر از سنش به نظر میرسید. خوب مانده بود و به خودش قول داده بود حالا حالاها زنده بماند. کاملاً آقامنشانه رفتار میکرد. شغل نسبتاً راحتی داشت؛ گوشهای مینشست و کاغذهایی را امضا میکرد. خلاصه اینکه او را انسانی فاضل میدانستند. در زندگیاش فقط یک هوس، یا بهتر است بگوییم یک میل سوزان، داشت: خانهای از آن خودش، آن هم نه هر خانهای، خانهای اربابی. حالا سرانجام به آرزویش رسیده بود. او این خانه را در حوالی پترزبورگ پسندید و خرید. درست است که دورافتاده بود، اما باغی داشت و زیبا و برازنده بود. صاحبخانهی تازه فکر کرد چه بهتر که دورافتاده است، چون به هرحال دوست نداشت مهمانی به خانهاش بیاید. اگر هم میخواست نزد کسی برود یا راهی محل کارش شود، کالسکهی دونفرهی شکلاتیرنگی داشت، با یک کالسکهچی به نام میخیا و دو اسب کوچک اما قدرتمند و خوشترکیب، همهی اینها دستاورد شایستهی چهل سال صرفهجویی پرمشقت بود و این قلبش را غرق سرور و شادمانی میکرد. از همین رو بود که استپان نیکیفوروویچ، بعد از خرید خانه و نقل مکان به آن؛ در قلب آرام خود چنان احساس رضایتی کرد که برای سالروز تولدش، که تاریخ آن را بهدقت از نزدیکترین آشنایانش هم پنهان نگهداشته بود، مهمان دعوت کرد.
حتی برای یکی از مدعوین برنامهی ویژهای در سر داشت. خودش در طبقهی بالای خانه ساکن شده بود و برای طبقهی پایین، که آن را دقیقه مثل طبقهی بالا و با همان نقشه ساخته بودند، به دنبال مستآًجری میگشت. استپان نیکیفوروویچ برای این منظور سمیون ایوانوویچ شیپولنکو را در نظر گرفته بود و حتی آن شب دو بار بحث را به این موضوع کشاند. اما سمیون ایوانوویچ فقط سکوت میکرد. او هم آدم سفت و سختی بود و در طول سالیان جادهی زندگی را برای خود هموار کرده بود. موها و خط ریشسیاهی داشت و رنگ چهرهاش به سبب ترشح دائمی صفرا اندکی به زردی میزد. مردی بود متأهل و خانهنشین و عبوس. اهالی خانه همه از او میترسیدند. کارش را با اعتمادبهنفس تمام انجام میداد.
کتاب «یک اتفاق مسخره» اثر «فئودور داستايفسكی» را «میترا نظریان» به فارسی ترجمه کرده و آن را «نشر ماهی» سال 1395 منتشر کرده است. نسخهی الکترونیک این اثر در این صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «میترا نظریان» مترجم آثار مربوط به حوزهی هنر است و او کمتر آثار داستانی ترجمه کرده است. در ابتدای این اثر، مترجم از «آبتین گلکار»، مترجم، پژوهشگر زبان و ادبیات روسی تقدیر کرده است.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 600.۶۸ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 96 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۱۲:۰۰ |
نویسنده | فئودور داستایفسکی |
مترجم | میترا نظریان |
ناشر | نشر ماهی |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | CkBepыӤ aHeKДoT |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۵/۲۲ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 14,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
⛔خطر اسپویل⛔ فکر میکنم نویسنده سه تا درس رو از طریق این رمان میخواسته به خوانندگانش منتقل کنه اولی این که چقدر افکار و ترس های ما میتونن صرفا توی فکر ما باشن و اصلا در جهان بیرون وجود نداشته باشند. نمونش اینکه ایوان ایلیچ فکر میکرد الان ابروش رفته همه نگاش میکنن پشت سرش حرف میزنن و... ، ولی در واقع هیچکدوم از اینا رخ نداد و همکاراش هم مثل قبل خیلی عادی باهاش رفتار کردن دومین درسی که نویسنده میخواسته بده اینه که هم فقر بده هم مرفه بودن و مشهور بودن. خیلی خوب نشون میده که فقری که پسلدونیموف و مادرش و همچنین بقیه مهمون ها داشتن چقدر بده در حدی که پول یک کالسکه رو نداشتن. و از اونور معایب قشر مرفه بودن رو نشون میده که چقدر ترس و استرس و محدودیت براشون هست. سومی هم این که قشر مرفه چقدر زندگی مردم کشورشون رو نمیدون و نمیتونن درکش کنن. ایوان ایلیچ میخواست مثلا انسانیت خودش رو به همه نشون بده ولی انقدر نادان بود که نمیفهمید وقتی یهو میره تو یک عروسی چقدر ممکنه مردم بترسن و حتی نمیفهمه این شامپاینی ک میخوره خیلی سخت به دست اومده با اون حقوقای پایینی که داشتن. همچنین با اینکه میخواست انسانیت رو نشون بده ولی همچنان اون نگاه بالا به پایین رو داشت و انتظار داشت همه واسش دولا راست بشن.
به اندازهای شخصیتپردازی قدرتمندی داره که هیچوقت نمیتونین فکر کنین همچین کسی واقعا وجود نداشته و این کارها و فکرا رو نکرده باشه ، به خصوص کسایی که تخیل مضاعفی دارن و پیش از هر کاری لحظه به لحظه انجام اون رو برای خودشون روی صحنه به نمایش میذارن خیلی با این داستان همذات پنداری میکنن. از اینا گذشته پیچشی که تو داستان ایجاد میکنه و اتفاق هایی که میوفته مخاطب رو به نحوی رو هوا نگه میداره که تو هیچ لحظه ای نمیتونه عاملی برای قضایا پیدا کنه یا حتی بخاد قضاوتی بکنه. یا تعویض شدن جایگاه خواننده در ضمن داستان که یه لحظاتی از بالا و از نگاه دیگری بزرگ ، لحظاتی از جایگاه سوم شخص، لحظاتی اول شخص ، و این چرخش ها به نحوی حرفه ای برنامه ریزی شده که بعد از خوندن کامل کتاب میفهمه که چه اتفاقایی داشت می افتاد. شدیدا پیشنهاد میکنم
از این اتفاقات مسخره شاید تو زندگی خیلی ها رخ داده باشه و نتيجه همیشه یه چیزه: همه چیز اونجور که ما فکر یا تصور می کردیم پیش نرفته و حتی برعکس، افتضاح به بار اومده... چرا باید برای قضاوت مردم و تاثیرگذاری رو آدما و با تخیلات غیرواقعی دست به کاری بزنیم که بعدا پشیمون شیم در حالیکه اونا حتی کوچکترین توجهی به ما ندارند... ? پیشنهاد میشه
کتاب بسیار جالب و تاثیر گذاریه با شخصیت پردازی قوی، حکایت ایده آلیست هائی که از موضع بالادست برای زیر دستان شعار رفرم و اصلاح سر میدهند در حالیکه نه خود وظرفیتهایشان را میشناسند و نه زیردستان و نیاز های واقعی آنها را که در نهایت این خیالپردازی های غیر عقلانی به یک اتفاق مسخره ختم میشود.
خیلی دوستش داشتم. اولین کاری بود که از داستایوغسکی خوندم. چقدر هم معانی ظریفی داشت. در واقع میخواست بگه چقدر نیات خیر ما میتونه ریاکارانه و آلوده به خواهشهای نفسانی باشه. چقدر ممکنه فکر کنیم کارهای اخلاقیای که میکنیم، باطنی شیطانی داره و غرور و کبر و نخوت بهش مستولی شده.مرسی اقای داستایوفسکی عزیز❤️
داستانش پر از درس بود، تصویر سازی عالی داره کاملا میتونید حس بکنید، داستان ساده ای داره و بخشی از یک زندگیه، با احساسات کاراکتر ها کاملا میشه ارتباط گرفت و انگار که همون لحظه توهم داری تجربه میکنی، فضای جالبی داشت کتاب مورد علاقم نیست ولی خب به هر حال خالی از لطف نبود
اولین کتابی که از این نویسنده عزیز خواندم جنایت و مکافات بود و توقع من رو نسبتا خیلی بالا برد از این نویسنده و اشتباه از من بود که با چنین اثر فاخری شروع کردم - اما این کتاب هم در حد خودش خوب بود داستایفسکی همیشه حرفی برای گفتن داره و چه زیبا شخصیت پردازی میکنه چقدر زیبا به جزئیات توجه میکنه
شخصیت پردازی خیلی خوب و بیان داستان قوی! با شخصیت ها همزاد پنداری میکردم چون شبیه همه ی ما با یکسری افکار و اتفاقات درگیر بودن که ممکنه برای ما پیش بیاد.اسم شخصیت ها روسی بودن و من گاهی باید برمیگشتم به صفحات قبل تا شخصیتها رو به یاد بیارم. پیشنهاد میکنم اسم ها رو برای خودتون یادداشت کنید.
نویسنده قدرت تصویرسازی بسیار خوبی در خواننده دارد ، به گونه ای که تجسم رویداد ها برای شما راحت است . البته این خود ناشی از ترجمه ی خوب این کتاب نیز هست .
کتاب کوتاه و جالبی بود. شخصیت پردازیش هم خیلی قویه. جوری که میتونین کاملا شخصیت اصلی رو برای خودتون تجسم کنین و حتی بعضی جاها باهاش همزادپنداری کنید. به طور کلی ازش لذت بردم و قطعا پیشنهادش میکنم.