«به من می گفت: چشم های تو مرا به این روز انداخت. این نگاه تو کار مرا به اینجا کشانده. تاب و تحمل نگاه های تو را نداشتم. نمی دیدی که چشم به زمین می دوختم؟ به او می گفتم: در چشم های من دقیق تر نگاه کن! جز تو هیچچیزی در آن نیست میگفت: نه، یک دنیای مرموز در این نگاه نهفته، من آدم خجولی بودم، چشم های تو به من جرئت دادند.»
داستان «چشمهایش» نوشتهی «بزرگ علوی» نویسندهی برجستهی ایرانی برای اولین بار سال 1331 منتشر شد. این اثر روایت زندگی استاد ماکان است، او نقاشی برجسته است که علیه مسائل اجتماعی دوران رضاشاه فعالیت میکند. یکی از آثار بهجامانده از این نقاش پردهای بنام «چشمهایش» است که بسیار جذاب و افسونگر است. این داستان خواندنی را یک ناظم روایت میکند و او در زندگی این نقاش و آثارش کنکاش میکند تا به صاحب چشمها برسد. این ناظم این اثر را با چنین توصیفات زیبایی از وضعیت آن دوران آغاز میکند: «شهر تهران خفقان گرفته بود، هیچکس نفسش درنمیآمد؛ همه از هم میترسیدند، خانوادهها از کسانشان میترسیدند، بچهها از معلمینشان، معلمین از فراشها، و فراشها از سلمانی و دلاک؛ همه از خودشان میترسیدند، از سایهشان باک داشتند.»
کتاب صوتی چشمهایش یکی از اثرگذارترین داستانهای دههی سی است که نسبت به سایر آثار این نویسنده در آن به سیاست کمتر پرداخته شده است. برخی براین باور هستند شخصیت این استاد با الهام از شخصیت افرادی همچون «کمالالملک» و «تقی ارانی» آفریده شده است. این اثر به زبان عربی و کردی هم ترجمه شده است و انتشارات متعددی در ایران آن را به چاپ رساندهاند. دانلود کتاب صوتی چشمهایش با صدای «آرمان سلطانزاده» در همین صفحه از فیدیبو موجود است. این نسخهی صوتی از سوی آوانامه منتشر شده است، همچنین نسخهی الکترونیک آن نیز از سوی «انتشارات نگاه» منتشر شده است.
«سید مجتبی آقابزرگ علوی» نویسنده ایرانی در تاریخ 13 بهمن سال 1282 در تهران به دنیا آمد. او در خانوادهای تحصیلکرده و سرشناس آن دوره کودکیاش را گذراند و در جوانی برای تحصیل به آلمان رفت. او تحصیل در رشتهی علوم تربیتی و روانشناسی را آغاز کرد و از دانشگاه «مونیخ» فارغالتحصیل شد. او از همان دوران نوشتن داستان را آغاز کرد و اولین مجموعه داستان کوتاهش به نام چمدان را در سال 1313 منتشر کرد. او وضعیت اجتماعی و سیاسی جامعه را دستمایهی داستانهایش قرار داد و همتراز نویسندگان به نام آن زمان «صادق هدایت» و «صادق چوبک» قرار گرفت. او با زبانی روان و ساده داستانهایش را حول شخصیتهای معمولی که از دل جامعه بیرون آمدهاند مطرح میکرد و توانست فضای داستانهای فارسی را متحول کند. او پس از بازگشتش به ایران عضو گروه ربعه شد و در کنار «صادق هدایت»، «فرزاد مسعود» و«مجتبی مینوی» نوشتن به سبک جدید را دنبال کردند.
بزرگ علوي از افراد بسیار تأثیرگذار در جریانات مربوط به داستاننویسی نوین ایرانی است و او را بنیانگذار ادبیات داستانی زندان در زبان فارسی میداند. او سالهای زیادی را به فعالیت اجتماعی و سیاسی مشغول بود و در مدتی را هم در زندان سپری کرد به همین دلیل براساس تجربههایش داستانهای واقعی و قابلدرک آفرید. «بزرگ علوی» بسیار روحیه مبارزهطلبی داشت و همواره از قشر ضعیف جامعه حمایت میکرد. او به تأثیر از فضای زندان داستانهای «پنجاهوسه نفر» و «ورقپارههای زندان» را منتشر کرد و فضای خاکستری و سیاه جامعه را به تصویر کشید. «بزرگ علوی» پس از رهایی از زندان بار دیگر به اروپا سفر کرد و تا اواسط دههی پنجاه رد آنجا ماند. او در این دوران علاوه بر نوشتن داستانهایش به تدریس هم مشغول شد. او در تاریخ 28 بهمن سال 1375 به علت سکتهی قلبی در «برلین» درگذشت.
«بزرگ علوی» نویسندهای شاخص در اوایل سدهی چهارده شمسی است که از خود آثار تأثیرگذار متعددی بهجا گذاشته است. «احمد محمود»، «نسیم خاکسار» و «علیاشرف درویشیان» ازجمله نویسندگانی هستند که از این نویسندهی بزرگ تأثیر گرفتهاند. کتابهای این نویسنده همچنان تجدید چاپ میشوند و در لیست پرفروشها قرار دارند. «ورقپارههای زندان»، «گیله مرد»، «میرزا»، «سالاریها» و «موریانه» ازجمله آثار این نویسنده هستند که نسخهی الکترونیک همهی آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
چطور میشد آقا رجب را قانع کرد. او باور نمیکرد. آقايش را مجسمهی پرهیزکاری و پاکدلی میدانست و عقیده داشت که ارتکاب هر آنچه به نظرش خلاف دین و درستی بود از عهدهی اربابش برنمیآمد. آقا رجب آقائی برای خودش ساخته و هیچ ممکن نیست واقعیت زندگی استاد را از این مرد درآورد.
مکرر سعی کردم که پردهی «چشمهایش» و اهمیتی را که این تابلو دارد برای آقا رجب روشن کنم. کوشیدم به او بگویم که چه رمزی باید در این پرده نهفته باشد. موضوع فقط زبردستی استاد در جلوهگر ساختن این چشمهای مرموز با حالات گوناگون و معانی جورواجور نیست. میخواستم به او حالی کنم که با کشف مطلبی که «چشمهایش» بیان میکند میتوان به یک نکتهی اساسی که در زندگی استاد پنهان است و برای معاصرین دانستن آن ضروری و سودمند است پی برد. بالاخره معلوم نیست چه شد که استاد را از تهران تبعید کردند. به چه دلیل او را به کلات فرستادند؟ چه کرده بود؟ رئیس نظمیه فراری گفته بود که به او دستور قتل نقاش را داده بودند. برای چه؟ میخواستم به آقا رجب این نکته را حالی کنم که اگر ما بفهمیم آن زن ناشناسی که در آخرین روزهای اقامت استاد در تهران با او آمدوشد داشته و مدتی مدل نشسته است کی بود، شاید بتوانیم بفهمیم که چرا استاد را تبعید کردند. شاید معلوم شود که او را در کلات کشتاند. بالاخره اینها برای مردم لازم است، دانستن این نکات برای نسل رزمجوی امروز سودمند است.
مرد لجوجی است این آقا رجب. نمیتوانم باور کنم آدمی که شاید دوازده سال بلکه بیشتر در خانهی استاد زندگی کرده و همهکارهی او بوده، نداند که چرا استاد را گرفتهاند.
ساعتها در دفتر مدرسهی نقاشی که امروز به نام استاد خوانده میشود، من با این آقا رجب صحبت کردهام و او خوب فهمیده که من چقدر علاقهمند به آشنائی با این زن ناشناس هستم.
آقا رجب با قیافهی آرام حرفها را میشنود، مژه نمیزند. در خطوط صورتش علائم تعجب و شادی و غم و جهل دیده نمیشود. گاهی انسان حق داشت از خود بپرسد که یا این مرد آرام و متین است یا ابله و خرفت؟ نمیشد فهمید که حافظهاش سست است و یا اينکه مهر خاموشی بر لب زده. هر چه از او میپرسیدی آرام و متین جواب میداد، «آره»، «نه» اما چشمهایش درعینحال گاهی برق میزد، مثلاینکه دندان روی جگر میگذاشت و سؤالکننده را نامحرم میدانست. گوئی با کشف رازهای استاد به مقدسات توهین کرده است.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 469.۹۶ مگابایت |
مدت زمان | ۰۸:۳۲:۲۳ |
نویسنده | بزرگ علوی |
راوی | آرمان سلطان زاده |
ناشر | آوانامه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۵/۰۳ |
قیمت ارزی | 9 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
فیدیبوی عزیز،این حق خریداره که بدونه یه کتاب صوتی چند دقیقه است و دو دوتا،چهارتا بکنه همانند کتاب های عادی که نوشته چند صفحه س،الان صدبار اینو کامنت کردم ولی متاسفانه خبری از اعمال تغیرات نیست! موافقان بکوبن لایک رو تا شاید فرجی بشه!
کتاب دلنشینی بود! انقدر تصویرسازی قوی داشت که همه جزء جزء کتاب رو می شد تصور کرد! صدای راوی خوب و مناسب بود! مرسی از فیدیبو
عمده کتاب های بزرگ علوی بر اساس سبک واقع گرایی نگاشته شده و در انتهای کتاب چشم هایش هم خیلی از نوشته هاش رو مدیون کمک های صادق هدایت می دانسته. جمالزاده، صادق هدایت و بزرگ علوی را مبدع سبک داستان نویسی واقع گرایانه ایران میدانند. قسمت ناراحت کننده زندگی نامه این نویسنده ، سال ها زندان در دوران گذشته و زندگی دور از وطن بوده و بعدها هم که به ایران برگشته مدتی کوتاهی مجدد به آلمان بازگشته و شاید نقطه غم انگیز زندگی یک نویسنده تحمل خفقان در دوران مختلف زندگیش به طرق مختلف بوده به نحوی که بارها در انتهای کتاب قید کرده که خودش رو نویسنده نمیدانسته و آنچه می خواسته نتوانسته انجام بده. در خصوص محتوای کتاب میشه گفت روند داستان شاید برای همان دهه های زمانی انتشار کتاب که حدود ۱۳۳۱ قید شده شاید جذاب تر بوده و برای خواننده ملموس تر. به عنوان خواننده کتاب در زمان حاضر جز کتاب هایی خیلی جذاب برام نبود البته روند داستان با نوستاناتی که داره تا حدی شما رو به ادامه خوانش اون وا میداره. صفحات ابتدایی کتاب که در خصوص شرایط ایران در دوران خفقان بود خیلی برام ملموس بود و انگار اگر از تاریخ درس نگیریم دوباره یه جایی گریبانمون رو می گیره. در پایان اگر دوست دارید که با ادبیات داستانی در سالهای شروع این قبیل نوشتار در ایران آشنا بشید می تونید کتاب رو که محتوای عاشقانه داره و روایتی از شرایط حاکم جامعه هم بوده بخونید و گرنه انتخاب های گیراتری هم وجود داره. البته سلیقه کتابی افراد متفاوت و حالت روحی شما و دوره از زندگی که اون کتاب رو هم می خونید می تونه در دریافت شما از کتاب موثر باشه.
صدای گوینده بسیار مجذوب کننده و دلنشین بود...مدتها بود میخواستم این کتاب رو بخونم خوشحالم که تونستم نسخه صوتیش رو پیدا کنم و وقت های تلف شده بیرون خونه رو با این کتاب سپری کنم...
این کتاب قصه پردازی قوی دارد و خواننده را بسیار خوب دنبال خود می کشاند ولی صورت خوشی از یک نقاش نشان نداده است واو را متهم به یک اشتباه بزرگ و ناجوانمردانه در مورد زنی کرده است که عشق واقعی داشته و زندگیش را برای او به نابودی کشانده است .آخر داستان را هم که خیلی ناتمام و گنگ به پایان میبرد در نگارش خیلی به جزئیات می پردازد که خسته کننده است تعجبم این است که این کتاب موضوع طولانی و پر نشیب و فرازی ندارد چطور در ۲۷۰ صفحه نوشته شده است ؟ کلا من بیشتر رمانهای خارجی را می خوانم و گوش می دهم چند رمانی که ایرانی خواندم اکثرا از شخصیت یک زن که مورد بی وفایی و جفا قرار گرفته استفاده کردند آیا موضوع دیگری ندارند که در این مورد هم از زجر زنها استفاده می کنند ؟ کتابهای شوهر آهو خانم بامداد خمار چشمهایش و.... کلا شاید خواننده ها از خواندن رمانهایی که زنی مورد ظلم قرار گرفته خوششان می آید که این کتابها پر خواننده شده .؟! راوی زیبا روایت کرد
واقعا لذت بردم هم از متن و داستان و هم از لحن و بیان عالی گوینده. اولین کتاب از بزرگ علوی بود که گوش دادم، توصیف ها خیلی مختصر و مفیده به طوری که کاملا میشه تصویرسازی کرد، اما در حدی هم وارد جزییات نمیشه که حوصله آدم رو سر ببره. بیان احساسات و عواطف رو به زیبایی هرچه تمام تر تو این کتاب میشه دید. زمان هایی که شخصیت ها احساساتش ون رو توضیح میدن واقعا لذت بخش و زیباست. البته لحن زیبای آقای سلطانزاده هم صددرصد تاثیر بسزایی در گیرایی داستان داره.
با سلام من این کتابو دیروز گرفتم و تا الان نصفشو گوش دادم تا اینجا دوست داشتم. فقط اینکه من تو نظرات دیدم از صدا و خوانش آقای آرمان سلطان زاده خیلی خیلی تعریف شده و به همین دلیل خیلی مشتاق بودم بشنوم ولی با تو جه به تعریفها کمی تو ذوقم خورد! درسته صدا خیلی خوبه و با احساس ولی گاهی اصلا متوجه نمیشی الان کی این جمله رو گفت (تو مکالمه ناظم با خانم)، ایشون لحن شونو برای شخصیتهای مختلف تقریبا اصلا تغییر ندادن یا خیلی خیلی کم تغییر دادن و به نظرم برای یه کتاب صوتی این موضوع خیلی خیلی اهمیت داره. به نظر من خوانش خانم شیما درخشش برای کتاب دزیره عالی بود با اینکه تعداد شخصیتها خیلی زیادتر از این کتاب بود ولی اصلا با چنین مشکلی با خوانش ایشون مواجه نشدم.
بسیار تاثیرگذار ، روایتی گیرا و نثری بسیار روان دارد. راوی داستان، آقای آرمان سلطان زاده به طرزدلنشینی داستان را روایت می کنند. همین گویندگی با چنین مهارتی من را شخصا به شنیدن کتاب های صوتی بیشتر تشویق کرد چرا که تا پیش از این مقاومتی برای تجربه ی کتاب های صوتی داشته ام و همیشه تنها از خواندن خود کتاب لذت برده ام. تجربه ی این رمان زیبا با تمام ریزه کاری هایش می تواند سرعت کتاب خوانی من را در آینده افزایش دهد چرا که درصدد برآمدم تا آثار دیگری از این گوینده و هنرمند قابل کشورمان را به صورت صوتی تجربه کنم. عمیقا تحت تاثیر این رمان عاشقانه با فضایی سیاسی قرار گرفتم.
داستان قشنگیه. نویسنده خیلی ماهرانه تونسته با یک درام عاشقانه در عین حال با یک سناریوی خلاقانه جنبه های تاریک حکومت زمان رو به تصویر بکشه. ای کاش چنین نویسنده هایی در زمان حال هم وجود داشت. شاید اگر بود اینقدر آش شور نمیشد! در مورد نحوه روایت، هر چند بدون شک آقای سلطان زاده بسیار حرفه ای هستن و قطعا نحوه روایت به حسی برمیگرده که از داستان گرفتن، که در مورد فرنگیس هم نظر هستم و به خاطر خط زندگی، افسردگی باید در بیان جملاتش دیده بشه ولی به نظر من بهتر بود دیالوگ های آقای ناظم حس افسرده بودن رو القا نمیکرد. شاید حس جدی بودن در عین حال کنجکاوی و نوعی تعصب برای آقای ناظم بهتر بود.
فصل چهارمم و چقدر خوبه این کتاب ...برای من ...بعضی کتابها گفته ها اشخاص حفره های وجودی تو رو پر میکنن یا شاید بنظر میرسه میتونن پر کنن از بعضیاشون چونواون چیزی که همیشه ته دلت بوده و نمیدونستیش یا میدونستیش ولی نمیتونستی اظهارش کنیو میگن میشن مورد علاقه ی تو ...خیلی گزینه های دیگه ای هم میتونه باشه بعضیا هم کلا تو رو شیفته ی خودشون میکنن چون یه چیز "خوبن"برات یا تازه یا خوشمزه و روحت بعد از مدتها ممکنه بغض کنه و بگه غذا!خدای من ...این واقعا یه غذاس همونی که من میخوام!چشمهایش برای من نه اینطور چیزی بود ولی مطبوع بود ...مطبوع...