«مقصرترین عده ما آنهایی هستند که کتاب خواندهاند. در این کتابها افکاری گفته شده که با منافع طبقه حاکم ایران تباین دارد، در اين کتابها از آزادی در مقابل استبداد صحبت شده، از آزادی فرد، از آزادی اجتماع بالاخره از آزادی طبقهای در مقابل طبقه دیگر. به این جرم من باید ده سال در زندان بمانم و بالاخره هم بمیرم، باید زنم دربهدر باشد، باید کسانم جرئت نکنند به دیدن من بيایند، باید مخالفین ما پولدار و متمول شوند و بچاپند و بعد روز مبادا فرار کنند.
حیف است، حیف است. نباید مرد. باید ماند و زندگی کرد.»
کتاب «ورقپارههای زندان» اثر «بزرگ علوي» شامل داستانها و دستنوشتههای این نویسندهی بزرگ در زندان قصر در فاصله سالهای 1316 تا 1320 است. در این دوران شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه تیرهوتار بود و حکومت سعی در سرکوب نویسندگان و روشنفکران داشت به همین دلیل این نویسنده به مدت چهار سال در زندان به سر برد. او در این مدت نوشتههایش را روی ورقپاره، روی کاغذ قند، کاغذ سیگار و ... مینوشت و اوضاع زندانیان را شرح میداد. او در این مجموعه داستان شرح چگونگی اسیر شدن زندانیان را روایت کرده و اوضاع نابسامان آن دوران را به تصویر کشیده است. داستانهای این اثر عبارتاند از «پادنگ»، «ستاره دنبالهدار»، «انتظار»، «عفو عمومی» و «رقص مرگ» که خواننده را میتوانند در شرایطی که کمتر کسی تجربه کرده است قرار بدهند.
«بزرگ علوي» در زندان که فضایی و فرصتی برای هجوم افکار است یکی از ماندگارترین و تأثیرگذارترین مجموعه داستانهای دههی بیست را نوشته است. او این داستان را به خواهرش بدری علوی تقدیم کرد و در حال حاضر انتشارات نگاه یکی از ناشرینی است که آن را به چاپ میرساند. نسخهی صوتی کتاب «ورقپارههای زندان» هم ناشر صوتی آوا نامه با صدای «آرمان سلطانزاده» منتشر کرده است که در همین صفحه از فیدیبو برای خرید موجود است.
«سید مجتبی آقابزرگ علوی» نویسنده و روزنامهنگار برجستهی ایرانی در تاریخ 13 بهمن سال 1282 در تهران به دنیا آمد. او در خانوادهای تحصیلکرده و سرشناس کودکیاش را گذراند و در جوانی برای تحصیل در رشتهی علوم تربیتی و روانشناسی به آلمان رفت، او در آنجا تحصیلاتش را ادامه داد و از دانشگاه «مونیخ» فارغالتحصیل شد. پدر او از فعالان سیاسی آن زمان بود و مادرش نوهی آیتالله طباطبایی بود. این جوان به تأثیر از این فضا و اوضاع اجتماعی و سیاسی آن دوره از ایران به گروه مارکسیستی تقی ارانی پیوست. او به دنبال فعالیت و انتقادهایش در سال 1315 به اتهام داشتن افکار سوسیالیستی دستگیر شد؛ زیرا در آن زمان شرایط نابسامان جامعه و مردم را دستمایهی داستانهایش قرار میداد و داستانسرایی میکرد. این نویسنده بسیار روحیه مبارزهطلبی داشت و تا برکنار شدن رضاشاه (شهریور 1320) در زندان ماند. او پس از رهایی از زندان بار دیگر به اروپا سفر کرد و تا سال 1357 در آنجا زندگی کرد. او در این دوران علاوه بر نوشتن داستانهایش به تدریس در دانشگاه هم مشغول شد. او در تاریخ 28 بهمن سال 1375 به علت سکتهی قلبی در برلین درگذشت.
«بزرگ علوي» همراه «صادق هدایت»، «فرزاد مسعود» و«مجتبی مینوی» گروه ربعه را تشکیل دادند و با اندیشههایشان بر روشنفکران آن زمان تأثیر گذاشتند. آنها با زبانی روان و ساده فضای داستانهای فارسی را متحول کردند و درد و رنجهای طبقات پایین جامعه را نشان دادند. «بزرگ علوي» اولین مجموعه داستان کوتاهش به نام چمدان را در سال 1313 منتشر کرد و بهعنوان نویسندهای برجسته شناخته شد. او از افراد بسیار تأثیرگذار در جریانات مربوط به داستاننویسی نوین ایرانی است و او را بنیانگذار ادبیات داستانی زندان در زبان فارسی میدانند. او نویسندهای مطرح در اوایل سدهی چهارده شمسی است که از خود آثار متعددی بهجا گذاشته است. «احمد محمود»، «نسیم خاکسار» و «علیاشرف درویشیان» ازجمله نویسندگانی هستند که از این نویسندهی بزرگ الهام گرفتهاند. از آثار دیگر این نویسنده میتوان به «گیله مرد»، «میرزا»، «سالاریها» و «موریانه» اشاره کرد که نسخهی الکترونیک همهی آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
زندان؟ که میفهمد یعنی چه؟ برای بیشتر مردم این کلمه مفهومی گنگ دارد. ولی یکمرتبه باید از پشت میلههای آهنی لبهای خشک و ترکیده، دماغ تیر کشیده و گونههای استخوانی ایرج را تماشا کرد و آنوقت حدس زد، سعی کرد حدس زد، که این کلمه یعنی چه؟ دوچشمی که هميشه مثل دو قطب مغناطیسی اشخاص را جذب میکردند، دوچشمی که سرچشمه قدرت و قوت بودند، حالا از پیشت این میلههای کلفت، بینور اما با استقامتتر شدهاند. با همه این مصیبت و زجر هنوز مغلوب نشده، بازهم از آن قدرت، یک قدرت عمیق تراوش میکند، مثلاینکه میگوید: من صبر میکنم، مرا نمیتوانید از پا درآورید، برای چه میخواهید مرا نابود کنید؟ فقط برای اينکه من میگویم و معتقدم که شما توده ایران را به نیستی میکشانید. بازهم از مطلب دور شدم. بازهم سررشته از دستم دارد درمی رود.
هر وقت به یاد ایرج میافتم، بیاختیار منظره این روز عروسی در نظرم مجسم میشود. باوجودی که خودش آنجا نبود، این عروسی خوشبختترین روز زندگانی او به شمار میرفت. مجلس را کاملاً به سلیقه خودش ترتیب داده بود. روشن آن را مرتب کرده بود، ولی معلوم بود که تا جه اندازه سلیقه او در این امر دخالت داشته است.
همه جور آدم جزو مهمانها بودند. همکاران ایرج، روسای شرکتهای ساختمانی، آنهایی که کار به او رجوع میکردند. معمارهایی در لباسهای جدید که شکمگندهشان علامت شالی بود که تا چند سال پیش دور آن پیچیده
بودند. یکی دوتا از سر عملهها و کارگرهایش نیز آنجا بودند. اینها محجوب و فقیر در گوشهای ایستاده و در ازدحام و شعف دیگران شرکت نمیکردند، مثل همکارهای فرنگرفته ایرج با خانمهایشان نمیرقصیدند، ککتیل و کنیاک هم نمیخوردند و فقط گاهی چای یا بستنی میخوردند. اما روشن، برای آنکه به آنها بد نگذرد و غریبی نکنند پیش آنها میرفت، با آنها صحبت میکرد، برای آنها صفحههای ایرانی میگذاشت، با خواهرها و یا زنهای کارگران، روشن بیشتر صمیمیت به خرج میداد. برای اينکه شاید حدس میزد که در زندگانی آنها هم شاید یکمرتبه یک چنین شبی که همدم بزرگان باشند، پیش میآید، همانطوری که در زندگانی خود روشن و ایرج هممرتبه آن ستاره دنبالهدار خوشبختی پیدا خواهد شد. یکمرتبه فقط پیش میآید. ستاره دنبالهدار بازهم در آسمان میآید، ولی آنوقت انسان پیر و شکسته است و نمیتواند از دیدارش برخوردار شود. صفحه گرامافون هم همین مطلب را تکرار میکرد.
آنچه زندگانی به ما پیشکش کرده است، یکمرتبه است و دفعه دوم ندارد.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 385.۵۲ مگابایت |
مدت زمان | ۰۴:۴۰:۲۱ |
نویسنده | بزرگ علوی |
راوی | آرمان سلطان زاده |
ناشر | آوانامه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۸/۰۵/۰۵ |
قیمت ارزی | 9 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
با درود، کتاب درباره همه عاشقان آزادی و آنها که از تیرباران و اعدام و زندان هراسی ندارند و زندگی باعزت را بجای ذلت برمی گزینند، میباشد. زنده باد بزرگ علوی و صدای دلنشین آرمان سلطان زاده و فیدیبو
چه جالب که با بقیه ی کتاب های بزرگ علوی فرق داشت من محکوم به هفت سال هستم همه افراد رو یک به یک توضیح داده و برای هیچ کدوم قضاوتی نکرده و همه رو به یک چشم میبیند بر عکس زندانبان سپاس از صدای آقای سلطان نژاد
روایت یک مقطع مهم از تاریخ ایران بسیار آموزنده و ممنون از آقای آرمان زاده که بزرگی نوشته های ایشان را به شایستگی در کلامشان ادا می کنند فقط برای من جالب بود که داستان رقص مرگ با کتاب چمدان مشابه بود
توقع من بالا رفته! کاش همه ی کتاب ها رو آرمان سلطان زاده میخوند ?
كتابو دوست نداشتم بعد هر فصل حس خفگي بهم دست ميداد و به زور تمومش كردم. به اندازه بقيه كتابهاي بزرگ علوي نبود اگر به قبل برميگشتم اين كتابو انتخاب نميكردم
صدای آرمان سلطان زاده عالیه کتاب در واقع چند داستان کوتاهه نتیجه ی نهایی گرفته نمیشه اما هر داستان جذابیت خودش رو داره
جدا از گویندگی بسیار جذاب، باید بگم خود کتاب بینظیره. من واقعا از اینکه براش وقت گذاشتم خوش حالم، ارزش خوندن و شنیدن داره.
درود ،نویسنده به خوبی زندان و شرایط استبدادی حاکم بر فعال سیاسی را ترسیم. می کند .
چند داستان از زندگی زندانیان .غمناک و عجیب زیبا
بسیار زیبا و جذاب بود،هم صدا هم داستان