و من دوستت دارم که در انگلیسی با نام «the deal of the lifetime» شناخته میشود سال 2017 به زبان سوئدی منتشر شد و بهسرعت به انگلیسی و پسازآن به زبانهای دیگر برگردانده شد. این کتاب با مقدمهای از فردریک بکمن آغازشده است که در آن دربارهی چاپ این داستان نوشته است. بر اساس گفتههای خودش، بکمن و من دوستت دارم را یکشبه کمی پیش از کریسمس 2016 نوشته است. این داسان در روزنامهی محلی هلسینگبوری، شهر زادگاه نویسنده منتشر شد. تمام مکانهایی که نامشان در داستان آمده واقعیاند و در این شهر قرار دارند. او دراینباره گفته است: «این داستان فقط احساس من نسبت به مرگ و عشق در آن شب در کنار تخت همسر و فرزندانم نیست، بلکه دربارهی زادگاهم نیز هست.»
کتاب راوی اولشخص نوشتهشده است و در حقیقت نامهای است که پدری برای فرزندش نوشته است. کتاب پر از تصویرسازیهای رنگی است که حس و حال خوبی به مخاطب میدهد و همان ظرافت بهخصوص قلم بکمن در بقیهی کتابهایش را دارد.
داستان و من دوستت دارم داستان مرد بسیار مشهور و سرمایهداری است که به خاطر ابتلا به سرطان در بیمارستان بستری است. او در بیمارستان با دخترکی 5 ساله روبهرو میشود که او هم مبتلا به سرطان است. دخترک عروسک کوچکی به نام «خردوش» دارد و بیشتر وقتش را با آن میگذارد. او عاشق مداد شمعی است. روزها با آنها نقاشی میکشد و شبها سعی میکند صندلی کنار تختش را رنگ قرمز بزند.
مرد راوی داستان دائماً مرگ را اطراف خودش میبیند، از بچگی میدیده، در زمان مرگ تمام عزیزانش و حالا هم میبیند. او از مرگ میخواهد که او را با خود نبرد. مرد تمام احساسش نسبت به این لحظات، نسبت به دخترک، عروسکش و حرفهایشان را در نامه توضیح میدهد. او داسان زندگی خودش، اینکه چگونه به آدم موفقی تبدیلشده و خودخواهیهایش را توضیح میدهد. این نامه حرفهایی است که او هرگز با پسرش نزده است
به خاطر تصادف نبود که سر از بیمارستان درآورم. از خیلی وقت پیش از آن بستری بودم. سرطان. دختر را شش روز پیش برای اولین بار دیدم، وقتیکه داشتم دور از چشم پرستارها درراه پل اضطراری سیگار میکشیدم. پرستارها مرتب اندر مضرات سیگار برایم سخنرانی میکنند. انگار دیگر عمری برایم مانده که سیگار بخواهد آن را بگیرد!
لای در راهرو باز بود و من صدای دخترک را میشنیدم که با مادرش در اتاق تلویزیون حرف میزد. همان بازی هر شب را میکردند. هر شب وقتی بیمارستان چنان ساکت میشد که میتوانستی صدای نشستن دانههای برف را روی پنجره مثل بوسهای نرم بهرسم شببهخیر بشنوی مادر آرام از دخترک میپرسید: «بزرگ که شدی دوست داری چهکاره شوی؟»
دختر میدانست که این بازی به خاطر مادرش انجام میشود؛ اما وانمود میکرد به خاطر خودش است. میخندید و میگفت: «دکترمهندس...» و علاقهی دیرینهاش: «فضانورد».
یکبار که مادر توی صندلی خوابش برده بود، دخترک همینطور که کنار مادر صندلیای را رنگ میکرد که دوست داشت قرمز باشد. از خردوش که اسمش این بود. پرسید: «آدم وقتی میمیره سردش می شه؟» اما خردوش نمیدانست. پس دخترک برای احتیاط یک جفت دستکش گرم چپاند توی کولهپشتیاش.
مرا از پیشت شیشه دید. نترسیده بود. یادم است که خیلی به خاطر این موضوع از دست پدر و مادرش عصبانی شدم. چطور والدین بچهای بزرگ میکنند که از یک سیگاری قهار غریب چهلوپنجساله که از راهپلهی اضطراری به او زل زده نمیترسد؟ اما این دخترک نترسیده بود. دست تکان داد. من همدست تکان دادم برایش. دست خردوش را گرفت و آمد سمت در و از لای آن پرسید: «تو هم سرطان داری؟»
گفتم: «آره.» چون عین حقیقت بود.
«تو مشهوری؟ عکست روی یکی از روزنامههای مامان بود.»
پاسخ دادم: «آره.» چون این هم عین حقیقت بود. روزنامهها از پولهایم مینوشتند. هنوز کسی چیزی از بیماریام نمیدانست؛ اما من از آن دسته آدمها هستم که تشخیصهای پزشکیشان هم خبرساز است. من یک آدم معمولی نیستم. وقتی بمیرم همه خبردار میشوند. دختران پنجساله که بمیرند کسی مطلبی در مدحشان نخواهد نوشت.
هیچ آگهی تسلیتی در روزنامهی عصر چاپ نخواهد شد. پاهایشان هنوز خیلی کوچک است. هنوز وقت آن را نداشتهاند تا کسی را شيفتهی ردیابی کنند که از خود بهجا گذاشتهاند...
کارل فردریک بکمن نویسندهی جوان سوئدی متولد سال 1981 است. او در شهر هلسینگبوری به دنیا آمده و بزرگشده است. بکمن پیش از انتشار کتابهایش بهعنوان وبلاگ نویس شناخته میشد و در روزنامهها و مجلات مختلف ازجمله مترو فعالیت میکرد. او همسری ایرانی به نام ندا و دو فرزند دارد و همچنان در سوئد زندگی میکند.
سال 2012 بود که بکمن مردی به نام اوه را منتشر کرد. این کتاب زندگی او را تغییر داد. مردی به نام اوه در همان ماههای اول انتشار چند صد هزار نسخه فروش داشت و در صدر پرفروشترین کتابهای سوئد و پسازآن نیویورکتایمز قرار گرفت. مردی به نام اوه در مدت کوتاهی به بیش از سی زبان مختلف ترجمه شد و خوانندگان بیشماری در سراسر جهان پیدا کرد. سال 2016 از روی این کتاب فیلمی ساخته شد که ا استقبال بسیار خوبی از سوی مخاطبان مواجه شد.
لحن داستانهای فردریک بک من گرم و خودمانیاند و اندکی طنز در لحنش به چشم میخورد که نوشتههایش را خواندنیتر کرده است. او از همهچیز برای نوشتن دیالوگها استفاده میکند و تمام تجربیات ساده و روزمره، از سفرهایی که رفته تا فیلمهایی که دیده را به کار میگیرد تا داستانی ملموس اما جذاب و فوقالعاده بنویسد. فردریک بکمن در مصاحبهای گفته است: «من مدام در حال نوشتن وقایع روزمره هستم. همهجا، پشت پاكت نامهها، روی زيرليوانیهای مخصوص نوشیدنی و تلفن همراهم و در آخر آنها را وارد كامپيوترم میکنم. بعضی وقتها نیز برای نوشتن از ماشینتحریر قديمیام یا مداد و قلم استفاده میکنم. يك ديالوگ، يك ايده، يك عبارت! فكرش را بكنيد، برای مثال سه هفته بعد آن را وسط خرتوپرتها دوباره پيدا میكنم.»
فردریک بکمن پس از مردی به نام اوه، کتاب پرفروش دیگرش «مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متأسف است» را نوشت. بریت ماری اینجا بود، شهر خرس، ما در برابر شما، هرروز صبح راه خانه دورتر و دورتر میشود، تمام آنچه پسرکوچولویم باید دربارهی دنیا بداند و رسوایی دیگر کتابهای این نویسندهاند که با استقبال خوبی مواجه شدهاند.
فردریک بکمن در سالهای اخیر در ایران نیز طرفداران زیادی پیداکرده است. مترجمان زیادی هم تلاش کردهاند آثار بکمن را به فارسی برگردانند؛ و من دوستت دارم نیز ازجمله کتابهایی است که اگرچه دو سالی بیشتر از انتشار آن نمیگذرد؛ اما چند ترجمه از آن به بازار کتاب ایران آمده است.
و من دوست دارم با نام «معاملهی زندگی» هم در ایران ترجمهشده است. علی مجتهد زاده سال 96 این کتاب را تحت عنوان معاملهی زندگی برای بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه به فارسی برگردانده است. همچنین انتشارات معیار علم سال 97 ترجمهی عرفان بنداد از این کتاب را روانهی بازار کتاب ایران کرد. عنوان این ترجمه «معاملهی زندگی با زن خاکستری پوش است.»
الهام رعایی سال 96 این کتاب را تحت عنوان «و من دوستت دارم» برای نشر نون ترجمه کرده است.
فردریک بکمن داستانهایی روان و ساده مینویسد، داستانهایی که هم یک بچه میتواند بخواند و هم یک پیرمرد 80 ساله میتواند از آن لذت ببرد. او در سوئد به دنیا آمده، سرزمینی سردسیر که روزهای گرم زیادی را در سال به خود نمیبیند اما بلد است گرما را با داستانهایش ایجاد کند. کتابهای بکمن را میتوان در دست گرفت و گوشهای خزید. سفر به دنیای قصههای بکمن میتواند هرروز دلگیری را تبدیل بهروز بهتری کند. با عینک فردریک بکمن به دنیا نگاه کنید، دنیا بهجای دوستداشتنیتری تبدل خواهد شد.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب و من دوستت دارم اثر فردریک بکمن با ترجمهی الهام رعایی است. خرید و دانلود کتاب الکترونیکی این اثر در همین صفحه ممکن است.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۶۴ مگابایت |
تعداد صفحات | 80 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۲:۴۰:۰۰ |
نویسنده | فردریک بکمن |
مترجم | الهام رعایی |
ناشر | نشر نون |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Ditt livs affär,۲۰۱۷ |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۶/۱۱/۲۱ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
قیمت چاپی | 18,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
داستانی کوتاه از فردریک بکمن که سعی داره احساسات شما رو درگیر خودش کنه. شب کریسمسه و ما با مردی آشنا میشیم که درگذشته همیشه نگاهش به زندگی جدی تر و بلندپروازانه تر از دیگران بوده. کسیکه همیشه زندگی شلوغی داشته و اصطلاحا به کم قانع نبوده. و در این شب، در یک شرایط خاص، اون باید تصمیم بزرگی بگیره. تصمیمی که میتونه همه چیز رو تغییر بده؛ نه فقط برای اون بلکه برای دیگران. شاید یک خودخواهی و شاید یک ازخودگذشتگی... من کتاب صوتیش رو گوش کردم و تاثیرگذاری خوبی داشت. اگر دلتون یه کتاب میخواد که کمی فانتزی داشته باشه، شما رو غمگین کنه و درنهایت کمی به فکر فرو ببره که اگر شما بودید چه میکردید، پیشنهاد میکنم &#۳۴;و من دوستت دارم&#۳۴; رو بخونید.
و من دوستت دارم داستان کوتاهی از فردریک بکمن نویسنده مردی به نام اوه است. کتاب پر است از تصویرپردازیهای بی نظیر در رابطه با خود شناسی و جایگاه انسان، اما در کل داستان غم انگیزی است ترجمه ی روان الهام رعایی جذابیت خاصی به کتاب داده است. موضوع کتاب داستان مردی است پولدار که به سرطان مبتلا شده و در بیمارستان با دخترک خردسالی که او هم به بیماری کشنده سرطان مبتلاست آشنا میشود. .......
ابتدای داستان، گنگ و نامفهوم بود و تا اواسط ماجرا متوجه نشدم که برای فرد پولدار و مغرور داستان دقیقا چه اتفاقی افتاده و زن پوشه به دست، چه کسی هست. همچنین سیگار کشیدن این زن و مادی بودنش، باتوجه به وظیفه ای که داشت، اصلا خوب نبود و وجهه مناسبی نداشت. اما به طور کلی، داستان از نیمه دوم به بعد، زیبا شد و حس خوبی به آدم میداد. حس خوب فداکاری و آخرین حرفهای دلی که به عزیزان مون میگیم. . . در کل، بد نیست و ارزش یه بار خوندن رو داره ولی مثل سایر آثار آقای بکمن نیست
یه نامه خیالی از یه پدر به فرزندش درباره اینکه معامله زندگی منصفانه نیست! (و اسم اصلی کتاب هم معامله زندگی هستش!) محتوای قشنگ و قابل تاملی داشت (نمیگم درست!) و یه دید جدیدی نسبت به زندگی و مرگ و بیماری و فداکاری و ... بهمون میده... نسخه صوتی رو بجای نسخه متنی پیشنهاد میکنم، خودم هم اول نسخه متنی رو خوندم و تقریبا چیز زیادی دستگیرم نشد چون بنظرم ترجمش خوب نبود، اما نسخه صوتی با گویندگی بسیار عالی، فهمیدن محتوا رو براتون آسون میکنه!
من خیلی از درک های درستم راجب دنیای اطرافمو مدیون بکمنم . بشدت این مرد رو ستایش میکنم و ممنونم ازش که دنیایی معنادار تر رو برام به ارمغان آورد
وااای یه کتاب جدید از بکمن فیدیبو متشکر
به نظرم چندان جالب نبود و نتونست حس خوب و عمیقی رو ایجاد کنه و این حس که واقعا فداکردن دار و ندار برای چه کسی و چه حسی دارد . اگه مقایسه کنم به نظرم کتاب هرروز راه خانه دورتر و دورتر میشود خیلی بهتر تونسته بود خواننده رو با حس و حال شخصیت داستان همراه کنه اما به هرحال خیلی کوتاه هست و وقتی نمی گیره و میشه خوندش
عالیییی بود اخه چرا انقدر خوبه این نویسنده
من تا حالا سه ترجمه از این خانم خوندم و خوشم نیمده پر از ابهام بوده ترجمه هاش و بخصوص در شهر خرس کتاب سانسور شده بود!!!!بنظرم دوستان کتاب شهر خرس و از انتشارات راه معاصر بخونن بهتره حداقل من نگاه کردم سانسور نشده بود .در باره این کتابم بنظرم ترجمه پر از ابهام بود و تصمیم دارم ترجمه خانم تیمورازف رو از انتشارات چترنگ بخرم وبخونم
من عاشق قلم فردریک بکمنم.خوندن کتاباش بهم حس خوبیومیده .هرچند این داستان کم حجم منو خیلی تحت تاثیر قرار نداد .بنظرم بکمن مرد رمانهای بلنده.وفکر میکنم چیزی که باعث شده کتابهاش اینقدر گرم وصمیمی بنظر برسن اینه که همسرش یک زن ایرانیه .ومطمئنن تاثیر زیادی روی نوشتنش داش ته.من هنوز عاشق کتاب مردی به نام اوه بکمن هستم