شاید در ابتدا با آغاز این داستان ندانید که باید انتظار چه چیزی را داشته باشید. یک هری پاتر دیگر؟ یا یک ابر قهرمان؟ اما آنچه در این کتاب منتظر شماست فراتر از هرآنچه تصور میکنید است. آقای دوشنبه قابلیت آن را دارد که شما را تا طلوع سپیده دم بیدار نگه دارد.
کتاب آقای دوشنبه به قلم نویسنده داستانهای فانتزی گارت نیکس است. این کتاب در سال 2003 به چاپ رسید. آقای دوشنبه اولین کتاب از مجموعه هفتگانه کلیدهای پادشاهی کارت نیکس است. این هفت کتاب به نام روزهای هفته نام گذاری شدهاند. مجموعه هفتگانه پادشاهی شامل آقای دوشنبه، سهشنبه عبوس، بانوی چهارشنبه، عالیجناب پنجشنبه، جمعه طلایی، شنبه والامقام و لرد یکشنبه میشود.
در این مجموعه به هفت کلید و هفت گناه بزرگ اشاره شدهاست. در هر هفت کتاب قهرمان و شخصیت اصلی داستان پسری جوان به نام آرتور پنالیگون است.
داستان کتاب آقای دوشنبه از آخرین روز مدرسه آرتور آغاز میشود. آرتور به دلیل درگیری با بیماری آسم در زنگ ورزش از حال رفته و بروی زمین میافتد. وی توسط دو دوستش به بیمارستان منتقل میشود. زمانی که وی بروی تخت بیمارستان است، با مرگ دست و پنجه نرم میکند. اما در لحظه آخر دو مرد عجیب به سراغش آمده و یک کلید به وی میدهند. کلید مانند یک عقربه ساعتی قدیمی است. آرتور کلید را زیر بالشت خود پنهان میکند تا معلمش آنرا نبیند. اما لحظهای که آن را لمس میکند وارد دنیای جادویی میشود. قدرتی که به وی داده میشود، او را قادر به دیدن یک خانه میسازد. اما او نمیداند باید با این کلید و قدرتی که دارد چکاری را انجام دهد. یکی از دوستان وی مبتلا به بیماری مرموزی شده که هیچکسی نمیتواند آن را تشخیص دهد. این بیماری آرام آرام پیشروی میکند. آرتور به این نتیجه میرسد که شاید در آن خانه مرمروز راه حلی باشد. با ورودش به آن خانه متوجه ماموریت خود در مورد نجات جهان از این ویروس مرگبار میشود. آرتور به عنوان صاحب برحق اولین کلید پادشاهی برگزیده شدهاست. اما فردی شروری به نام آقای دوشنبه برای باز پس گیری کلید به هرکاری دست میزند. انتشار این ویروس خطرناک نیز کار آقای دوشنبه است. تمامی ماجراهای داستان حول محور نجات دنیا از این ویروس خطرناک توسط آرتور آغاز میگردد. در آخر این کتاب با شکست آقای دوشنبه اولین کلید از مجموعه هفت کلیدی پادشاهی به آرتور تعلق پیدا میکند. با تمام شدن روز دوشنبه ماموریت آرتور برای روز سه شنبه آغاز میشود.
در کتاب پیشرو با یک داستان هیجان انگیز و پرتلاطم روبرو هستید. این کتاب مانند رودی روان بدون لحظهای درنگ در حال حرکت و سیال است. نویسنده کتاب گارت نیکس استادانه به تصویر سازی داستانهایش میپردازد.
ترجمه کتاب آقای دوشنبه توسط مترجم خوش بیان کشورمان بانو مریم رفیعی انجام شدهاست. این کتاب در سال 1394 توسط انتشارات بهنام به چاپ رسیدهاست. مریم رفیعی متولد شهر رشت است. وی در فروردین ماه سال 1364 چشم به جهان گشود. خانم رفیعی فارغ التحصیل رشته ادبیات زبان انگلیسی از دانشگاه علامه طباطبایی تهران است. علاقه بسیار وی به رمان و ادبیات داستانی باعث انتخاب این رشته شدهاست. مریم رفیعی اولین کتاب خود را در انتشارات بهنام به چاپ رسانیدهاست. خانم رفیعی مترجم هر هفت جلد مجموعه کلید پادشاهی است. در تمامی کتابهای ترجمه شده توسط وی یک بیان خاص از وی را مشاهده میکند. در آثار مریم رفیعی ویژگیهای خاصی دیده میشود. شما میتوانید کتاب الکترونیکی آقای دوشنبه به قلم گارت نیکس و ترجمه مریم رفیعی به کمک انتشارات بهنام را از همین صفحه در فیدیبو دانلود و تهیه نمایید.
گارت نیکس Garth Nix نویسنده استرالیایی در سال 1963 چشم به جهان گشود. وی از ابتدای نوجوانی به نویسندگی علاقه بسیاری داشت. او زاده ملبورن بوده اما در کانبرا بزرگ شدهاست. پس از اتما تحصیلاتش در دبیرستان مدتی در ارتش استرالیا فعالیت داشت. اما این کار را رها کرده و به ادامه تحصیل در دانشگاه پرداخت. پس از فارغ التحصیلی وی در یک کتابفروشی مشغول به کار شد. گارت نیکس بعد از مدتی به عنوان یک ویراستار در انتشارات فعالیت میکرد. اما دیری نپایید که وی این شغل را رها کرده و به نویسندگی روی آورد. سفری که وی پس از دوران مدرسهاش به انگلستان داشت، تاثیر بسزایی بروی نویسندگساش گذاشتهاست. وی تاکنون مجموعه کتابهای بسیاری را به چاپ رسانیدهاست. که باید اذعان داشت این کتابها یکی پس از دیگری به موفقیتهای بسیاری دست یافتهاند. مخاطب کتابهای گارت نیکس نوجوانان و جوانان هستند. ژانر تمامی داستانهای وی تخیلی و فانتزی است. البته نه از آن دسته کتابهای تخیلی که نتوانید با آنها ارتباط برقرار کنید. خیال پردازی در داستانهای گارت نیکس به گونهای است که شما با خواندن بخشی از آن وارد داستان شده و تصویر سازی کاملی میتوانید از آن داشته باشید. این تصویر سازی فوقالعاده از ویژگیهای خاص نویسندگی گارت نیکس است.
فصل آخر
ده ساعت بعد طولانی ترین ساعات عمر آرتور بود. مدتی در استودیو نشست و به صدای قطعهی پیانویی گوش داد که باب چندبار پشت سرهم نواخت. مدت کوتاهی هم همراه مایکلای اخبار تلویزیون را تماشا کرد. اما نتوانست تماشای نمونههای جدید بروز بیماری و تلاشها برای شکستن قرنطینه را تحمل کند. در هر ساعت تعدادی از بیماران میمردند. تا آن لحظه مرگ و میرها به افراد پیر محدود بود. اما این به آرتور آرامش نمیداد. به خاطر مرگ آنها احساس مسئولیت میکرد.
سرانجام به اتاقش پناه برد و روی تختش دراز کشید. جعبهی قرمز رنگ و اطلس را روی میزش گذاشه بود و دوست نداشت حتی نگاهشان کند. جاروکش شب را کف دستش گذاشت. اسب کوچک اغلب بیحرکت در جایش میایستاد. اما گهگاهی چند قدم راه میرفت یا سرش راخم میکرد و کف دست آرتوررا گازمیگرفت.
آرتور بدون اینکه بخواهد یا قصدش را داشته باشد، خوابش برد. یک لحظه بیدار بود و لحظهی بعد متوجه شد که درخواب بود.
خواب! آژیرهای هشدار در مغزش به صدا درآمدند و تقلا کرد از خواب بیدار شود.
اگه ساعث از نیمه شب گذشته باشه، چی؟ نکنه مجبور شم یه روز دیگه رو صبر کنم؟ آدمای بیشتری میمیرن! مامانم ممکنه بمیره!
آرتور فریادزنان از خواب پرید. میدرخشید. خواب آلود به آن خیره شد.
11:56 هنوز وقت داشت!
بعد وحشت جدیدی به سراغش آمد! رویش پتو انداخته بودند! احتمالاً باب چون دیده بود
خوابش برده پتو را رویش انداخته بود. جاروکش شب در دست آرتور نبود! از تخت بیرون پرید و همهی چراغها را روشن کرد. بعد پتو را ازروی تخت کنار زد. جاروکش شب حتماّجایی آن اطراف بود.
اگه باب برده باشدش پایین چی؟ یا شاید مایکلای اومده و...
آرتور اسب کوچک را بالای جعبهی قرمز رنگ دید. جاروکش شب روی دو پا بلند شده و مشتاق بود کارش را آغاز کند.
آرتور طولانیترین آه زندگیاش را از ته دل بیرون داد. دستش را دراز کرد و آن را برداشت. اسب کف دست آرتور دوباره روی دو پا بلند شد و با هیجان شیهه کشید.
آرتور آن را به طرف پنجره برد. با باز شدن پنجره بیقراری اسب بیشتر شد.
آرتور با ملایمت گفت:«برو...»و دستش را باز کرد.
اسب کوچک به داخل شب پرید و او رفتنش را تماشا کرد. درحالی که به سمت آسمان پرواز میکرد،
قد و اندازهاش بزرگتر شد، تا جایی که هر یک از سمهایش از خانهشان بزرگتر شد. شیههای
کشید که مانند رعد و برق پنجرهها را به صدا در آورد و خانه را لرزاند. اسب در هوا چرخی زد و بعد در حال فرود، تندبادهای سردی از سوراخهای بینیاش بیرون زد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۶۹ مگابایت |
تعداد صفحات | 302 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۰:۰۴:۰۰ |
نویسنده | گارت نیکس |
مترجم |