کتاب خانه هادس نشر انتشارات بهنام

هادس خدای جهان مردگان در اساطیر یونانی است. او برادر زئوس خدای خدایان است و ثروتی بی‌حساب‌وکتاب دارد. ریک ریردان این بار پای هادس را به مجموعه داستان قهرمانان کوه المپ بازکرده و هفت نیمه خدای داستان‌هایش را به ماجراجویی در خانه‌ی هادس فرستاده است.

‌درباره‌ی کتاب خانه هادس اثر ریک ریردان

خانه هادس چهارمین کتاب از مجموعه‌ی پنج‌جلدی قهرمانان کوه المپ است. این کتاب در سال ۲۰۱۳ منتشرشده و توانسته است نظرات منتقدان و خوانندگان را به خود جلب کند. درست یک هفته پس از انتشار بیش از ۳۵۰ هزار نسخه از خانه هادس فروخته شد و این کتاب در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک‌تایمز، یو اس ای تودی و دِ وال استریت ژورنال قرار گرفت.

داستان خانه هادس ماجرای نیمه خدایان یونانی یعنی آنابت چیس، لئو والدز، پاپیر مک لین و پرسی جکسون و نیمه خدایان یونانی یعنی جیسون گریس، هزل و فرانک است. آن‌ها تلاش می‌کنند درهای مرگ را ببیندند و از اینکه غول‌ها گایا، الهه زمین را بیدار کنند جلوگیری کنند. آنابت و پرسی در تارتاروس سقوط کرده‌اند و بقیه می‌خواهند هم آن‌ها را نجات دهند و هم به دروازه‌ی مرگ برسند اما هیچ‌چیز به‌سادگی پیش نمی‌رود. این بار سایه‌ی مرگ به‌شدت نزدیک به نظر می‌رسد.

منتقدان زیادی نظرات مختلفی درباره‌ی خانه هادس منتشر کرده‌اند. کارن روت از روزنامه hypable در این باره می‌گوید: «این یکی از جذاب‌ترین داستان‌هایی است که ریردان در دنیای پرسی جکسون نوشته است.» او همچنین این کتاب را با جمله‌ی «تاریک‌ترین کتاب از سری قهرمانان کوه المپ» توصیف کرده است. در نقد گابریلا لی از این کتاب نیز آمده است:‌«بهترین درسی که می‌توان از خواندن این کتاب گرفت این است که حتی وحشتناک‌ترین افراد نیز می‌توانند تغییر عقیده دهند و تصمیمات درست بگیرند.»

‌درباره‌ی ریک ریردان نویسنده‌ی کتاب خانه هادس

ریک ریردان با نام کامل ریچارد راسل ریردان جونیور متولد ۵ ژوئن ۱۹۶۴ در ایالت تگزاس است. او برای نوشتن داستان‌های ماجراجویی برای نوجوانان شناخته‌شده است.

ریردان در داتشگاه تگزاس در آستین در رشته‌های ادبیات انگلیسی و تاریخ درس‌خوانده و سال‌ها به‌عنوان معلم در دبیرستان درس داده است. او از سال ۱۹۹۷ به‌عنوان نویسنده فعالیت کرده است. اولین داستان این نویسنده تکیلای بزرگ قرمز نام دارد که اولین داستان از مجموعه ناوارو است. ناوارو مجموعه ماجراجویی‌های رازآلودی است که ریردان برای بزرگسالان نوشته است. قدم دوم گروه، آخرین پادشاه تگزاس، شیطان به آستین می‌رود، پایین شهر، ماموریت جاده و جزیره سرکش سایر جلدهای این مجموعه‌اند که بین سال‌های ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۸ منتشر شدند.

ریردان شخصیت پرسی جکسون را سال ۲۰۰۵ با الهام از شخصیت پسرش هیلی خلق کرد و از آن زمان تاکنون داستان‌های زیادی با حضور او نوشته است که مجموعه داستان‌های «پرسی جکسون و خدایان المپ» و «قهرمانان کوه المپ» و کتاب‌های «پرونده دورگه»، «خاطرات کمپ دورگه‎ها» و «پرسی جکسون و خواننده آپولو» بخشی از این داستان‌ها هستند. او سال ۲۰۱۸ کمپانی خودش با نام «rick riordan present» را راه‌اندازی کرده و در زمینه‌ی چاپ داستان‌های ماجراجویی با محتوای اسطوره‌ای فعالیت می‌کند.

ترجمه‌ی کتاب خانه هادس به فارسی

داستان‌های ریک ریردان در ایران نیز طرفداران زیادی دارد. بسیاری از داستان‌های این نویسنده از جمله قهرمانان کوه المپ در ایران ترجمه و منتشر شده است. خانه هادس چهارمین جلد از قهرمانان کوه المپ است که دو ترجمه از آن وجود دارد. ثمین نبی پور این کتاب را برای افق ترجمه کرده و ترجمه‌ی فرزام حبیبی اصفهانی را انتشارات بهنام در بازار کتاب ایران عرضه کرده است. کتاب الکترونیکی ترجمه‌ی فرزام حبیبی اصفهانی در همین صفحه قابل دانلود است و با نصب اپلیکیشن فیدیبو می‌توانید آن را روی موبایل، تبلت یا کامپیوتر شخصی‌تان داشته باشید.

چرا باید کتاب خانه هادس را خواند؟

این یک ماجراجویی بزرگ است. از دل آمریکا تا عمق تارتاروس، پرسی جکسون و دوستان نیمه‌ خدایش ماجراهای عجیب‌وغریبی را پشت سر می‌گذراند که هرکسی به فانتزی‌های پرهیجان علاقه داشته باشد را به خود جلب می‌کند. خواندن کتاب خانه‌ی هادس شبیه تماشای یک فیلم سینمایی پرسرعت و جذاب است و وقتی خواندن آن را آغاز می‌کنید گذر زمان را متوجه نخواهید شد. این کتاب یک هدیه‌ی مناسب برای نوجوانان برای آشتی دادن آن‌ها با دنیای کتاب‌هاست.

‌در بخشی از خانه هادس می‌خوانیم

همانطور که سقوط می‌کرد، آنابت به یاد هسیدود، ایزد شعر یونان افتاد که گفته بود: سقوط از زمین به تارتاروس، نه روز به طول می‌انجامد.

امیدوار بود که هسیدود اشتباه کرده باشد. زمان را گم‌کرده بود و نمی‌دانست که تا آن لحظه، سقوطشان چقدر طول کشیده؟ چند ساعت؟ یک روز؟ اما هرچه که بود، به نظر یک‌عمر می‌آمد. در تمام طول این سقوط، آن دو کنار یکدیگر بودند و هر طور که بود، پرسی سعی می‌کرد که در آن تاریکی مطلق، حتی لحظه‌ای از او فاصله نگیرد.

باد، در گوش آنابت زمزمه می‌کرد. هوا گرم‌تر و مرطوب‌تر می‌شد، انگار که در گلوی یک اژدهای عظیم‌الجثه فرو رفته باشند. قوزک پایش به‌سختی آسیب‌دیده و شکسته بود، گرچه نمی‌توانست بگوید که آیا هنوز هم با آن تارعنکبوت‌ها پیچیده شده یا نه.

آن آراکنه‌ی لعنتی. گرچه در دام خودش گرفتار آمده بود، اتومبیلی به او خورده و به تارتاروس سقوط کرده بود، اما آن بانوی عنکبوت از او انتقام گرفته بود. به‌نوعی تار او، به دور پای آنابت پیچیده و او را به همراه پرسی به پایین کشیده بود.

آنابت نمی‌توانست تصور کند که آراکنه هنوز هم زنده و جایی در دل تاریکی پایین آنها باشد. دلش نمی‌خواست وقتی‌که به آن پایین رسیدند، دوباره آن هیولا را ببیند. در بهترین حالت، اگر انتهایی برای آن گودال وجود داشته باشد، احتمالا پرسی و آنابت، بر اثر برخورد با کف آن، له می‌شدند و از بین می‌رفتند یا به‌شدت آسیب می‌دیدند. درهرحال، عنکبوت‌ها ضعیف‌ترین دشمنانی بودند که در آنجا انتظارشان را می‌کشیدند.