الکساندر فکر میکند هیولا ها تووی مدرسه هستند. برنامه غذایی مدرسه عوض شده و به جای ناهار، هر روز به بچهها بستنی و کیک میدهند. همکلاسیهایش بیدلیل گریه میکنند و دوستش ریپ هم گم شده. الکساندر باید قبل از این که همهی مردم شهر خوراک هیولاها شوند، با سبزیجات آدمخوار بجنگد!