۱
خوشم که میگذرد عمر من شتابانتر
خوشم که گشته زمستان من زمستانتر
نخوانده فکر مرا قصه جمع و جور نکن
که از گذشته شده فکر من پریشانتر
پس از دویدن ما، پابرهنه در باران
کمی شراب زدیم و شدیم عریانتر
شبی که آمده بودی به قصد کشتن من
نگاه خشک تو را کرده بود باران، تر
شراب میخوری و میکشی پشیمانی
پس از دو جام دگر میشوی پشیمانتر
نبر سؤال مرا اینقدر به زیر سؤال
بیا که از تو کنم یک سؤال آسانتر
مگر هراس من از سایهام بسنده نبود
که در تو مینگرم میشوم هراسانتر؟
-از متن کتاب-