خانم دکتر ویس در چهل سالگی میدانست که ادبیات زندگیاش را تباه کرده.
پس از مدتها فکر به شیوهی دانشگاهیاش، آن را به حساب آموزش اخلاقی نادرستی گذاشته بود که بر اثر تلاش مشترک پدر و مادرش (که در سایر موارد ناسازگار بودند) باعث شده بود سرنوشتش تغییر یابد.
وی در امور زنان صاحبنظر بود. «زنان در رمانهای بالزاک» عنوان رسالهای بود که احتمالاً اعتبار او را برای همیشه تأمین میکرد... نسخهشناسی مشهور در دانشگاه سوربن عاشقش شده بود، ولی این داستان اصلی زندگیاش نبود. تجربهای که باعث شده بود زندگیاش را به ادبیات پیوند زند چیزی نبود که مایهی شادمانیاش باشد، بلکه در واقع از جنس ادبیات بود.