کتاب نقشه استخوان‌ها جلد 2 نشر انتشارات کتابسرای تندیس

دنیای باستان هزارتوی پرپیچ و خمی است، که انسان را با چالش‌های بسیاری روبرو می‌کند. هر فرهنگ با عجایب و تاریخ متفاوت خود شما را به سفری طولانی و عجیب می‌برد و درهای بسیاری را به روی شما می‌گشاید. از راهروهای مخوف اهرام ثلاثه مصر تا ماجراهای اسرار آمیز معبد سلیمان و رازهای تخت جمشید، همگی دنیای باستان و عجایب آنها را به شما معرفی می‌کنند.

نقد و بررسی کتاب نقشه استخوان‌ها

کتاب نقشه استخوان‌ها اثر نویسنده مشهور جیمز رولینز است. این کتاب قسمت دوم از مجموعه نیروی سیگما است. کتاب نام برده در سال 2005 به چاپ رسید و توجه مردم بسیاری را از سراسر دنیا به خود جلب کرد. داستان این کتاب آنقدر جذاب و رباینده است که شما را همراه خود به واتیکان و جنگ‌های دوران باستان می‌برد.

داستان این کتاب از یک هدیه مرموز برای مسیح آغاز شده، که بعد از سال‌ها متوجه می‌شوند، که آنها اصلا استخوان نبوده‌اند. در یک مراسم مذهبی در کلیسای جامع آلمان، این استخوان‌ها توسط دزدانی که لباس راهب برتن دارند دزدیده شده و در آن مراسم قتل عام بزرگی رخ می‌دهد. این هدیه مرموز استخوان‌های مگی افسانه‌ای بود، گنجی باارزش‌تر از تمام طلاهای دنیا که اگر به دست افراد خبیث بیوفتد دنیا را به ورطه نابودی می‌کشد. این واقعه آنقدر هولناک و مهم است که علم و مذهب را در کنار یکدیگر قرار داده و متحد می‌سازد.

در پی این اتفاق شخصیت اصلی داستان گریسون پیرس که مامور عملیاتی سیگما و نخبه وزارت دفاع آمریکا است، با گروه خود مسئولیت برملا کردن این راز مخوف را از طریق هزارتوی سرنخ‌ها و افشاگری نقاط تاریک تاریخ برعهده می‌گیرد. در این مسیر پرپیچ و خم وی از عجایب جهان تا دادگاه‌های عرفانی روبرو است. گریسون پیرس و گروهش در پی کشف راز این داستان پای به دنیای رمزآلود و مخوف باستان و داستان‌های مذهبی می‌گذارد. در این داستان انها متوجه یک نقطه پیوند باستانی و پنهانی کیمیاگران و قاتلان می‌شوند. دزدان این گنج بارزش به دنبال نابود کردن آینده بشری هستند.

این افراد به هیچ موجودی اجازه نخواهند داند که مانع آنها شود، حضور گریسون پیرس برای آنها مزاحمت ایجاد کرده و در صدد حذف آنها هستند. دزدان استخوان‌ها از هر مهارت و روشی برای از بین بردن این تیم استفاده می‌کنند. ماجرای این داستان مقابله نور و تاریکی است، که با اتحاد علم و دین تنها پیروزی روشنایی محقق می‌شود.

کتاب نقشه استخوان‌ها ترکیبی از عرفان شورانگیز و یک داستان هیجان انگیز است. نقشه استخوان‌ها اثر جیمز رولینز، برای تبدیل شدن به یک رمان کلاسیک مدرن خلق شد، اما از زمان انتشارش تبدیل به یکی از بهترین داستان‌های ماجراجویی در سراسر جهان شده‌است.

ترجمه کتاب نقشه استخوان‌ها به زبان فارسی

کتاب نقشه استخوان‌ها در سال 1397 برای اولین بار توسط مهدی امینی به زبان فارسی ترجمه شده و در اختیار مخاطبان فارسی زبان قرار گرفته است.

مهدی امینی با ترجمه‌های موفق کتاب‌های دیگر جیمز رولینز قلم پرتوان خود در ترجمه را به نمایش گذاشته است. زبان ترجمه این کتاب آنقدر روان و فصیح است که شما درگیر الفاظ سخت و پیچیده نمی‌شوید. اگر به زبان کتاب‌های مهدی امینی توجه کنید، آثار وی به سلیقه خواننده ایرانی نوشته شده‌اند. کتاب نقشه استخوان‌ها با فرهنگ اروپایی و دین مسیحیت نوشته شده است. اما هادی امینی به صورت هنرمندانه فاصله‌های فرهنگی و مذهبی را برداشته و اثری را خلق نموده که برای مخاطب فارسی زبان بیانی قابل درک دارد. این کتاب توسط انتشارات کتاب‌سرای تندیس منتشر شده‌است. شما می‌توانید کتاب الکترونیکی نقشه استخوان‌ها به قلم جیمز رولینز و ترجمه هادی امینی منتشر شده با انتشارات کتابسرای تندیس را در همین صفحه از فیدیبو دانلود و تهیه نمایید.

درباره نویسنده کتاب نقشه استخوان‌ها جیمز رولینز

جیمز رولینز James Rollins زاده 20 آگوست سال 1963 است. وی در کشور آمریکا و شهر شیکاگو متولد شد. جیمز رولینز فقط یک نویسنده نیست، او یک دکتر دامپزشک و خبرنگار نیز هست. او سال‌های سال به دامپزشکی مشغول بود و فقط گاهی برای خودش می‌نوشت. اما یک روز تصمیم گرفت این عادت را ترک کند و نوشته‌هایش را به دست افراد دیگری نیز برساند، که در این زمینه نیز بسیار موفق ظاهر شد. اگر به آثار وی توجه کنید رد پای علاقه وی را در تاریخ و کاوش‌های باستانی مشاهده می‌نمایید.

علاقه بسیار او به مصر و حفاری‌های باستانی معابد باعث شد تا اکثر داستان‌های وی حول این محور شکل بگیرد.

 اولین کتابی که از جیمز رولینز منتشر شد و نام او را بر سر زبان‌ها انداخت کتاب آتش جادو بود. بعد از آن با مورد توجه قرار گرفتن این اثر، آثار بسیاری از وی مانند ایندیانا جونز و امپراتوری جمجمه‌های بلورین، قربانگاه بهشت و مجموعه سیگما منتشر شد. مجموعه سیگما از پانزده کتاب به نام‌های داستان‌های توفان شن، نقشه استخوان‌ها، حلقه سیاه، ویروس یهودا، آخرین پیشگو، کلید رستاخیز، کلید اسکلت، کلونی شیطان، ردگیر، نسب، چشم خدا، انقراض ششم، نگهبان نیمه شب، هزارتوی استخوان‌ها، بلای هفتم، تاج شیطان، بوته و ادیسه آخر تشکیل شده است. کتاب ایندیانا جونز و امپراتوری جمجمه‌های بلورین به فیلم هم تبدیل شده است.

بخشی از کتاب نقشه استخوان‌ها

روزسوم

اسکندریه

6 ژوئیه. ۰۵:۷ صبحبر فراز دریای مدیترانه

تا دو ساعت دیگر به مصر می رسیدند.

گری داخل جت خصوصی، محتویات بسته را بررسی کرده بود. مدیر کراو توانسته بود سلاح و تجهیزات جدید برای آن‌ها فراهم کند. حتی رایانه‌های جدید. مدیرحتی پیش بینی کرده بود که جت خصوصی را هم از آلمان به فرودگاه بین المللی لئوناردو داوینچی ایتالیا بفرستد.

گری نگاهی به ساعتش انداخت. دو ساعت زمان باقیمانده تا رسیدن به مصر، تنها وقتی بود که آن‌ها برای تعیین استراتژی داشتند. چند ساعت استراحت در رم کمک کرده بود که گروه کمی سرحال بشوند. آن‌ها پیش از طلوع خورشید و بدون اینکه کسی مطلع شود، واتیکان را ترک کرده بودند.

مدیر کراو ازسمت خودش یک پوشش احتیاطی دیگر هم تدارک دیده و برنامه پرواز جعلی به مراکش را برایشان در نظر گرفته بود. بعدا در حین پرواز با استفاده از رابط‌هایش در دفتر شناسایی ملی، شماره پروازشان را همزمان با تغییر جهت به سمت مصر عوض کرده بود. این بهترین کاری بود که می‌توانستند برای پنهان کردن ردشان انجام بدهند.

حالا فقط یک موضوع برای تصمیم گیری مانده بود.

جستجو در اسکندریه را از کجا شروع کنند؟

برای پاسخ به این سوّال، کابین جت به یک اتاق فکر بدل شده بود. کت، راشل و ویگور روی تحقیقاتشان قوز کرده بودند. مونک داخل کابین خلبان بود و هماهنگی پشتیبانی و حمل و نقل بعد از فرود را انجام می‌داد. او قبلاً سهمش را گرفته و نگاهی به تفنگ جدیدش انداخته بود.

او تفنگ را با خودش نگه داشته و گفته بود:«بدون این احساس می‌کنم لختم و باور کنید خوشتون نمی‌آد اونجوری باشم.»

دراین بین گری هم تحقیقات خودش را برای پیگیری داشت. با اینکه این موضوع مستقیماً ربطی به سوّال فعلی نداشت. اما گری می‌خواست بیشتر درباره اسرار این ابررساناهای وضعیت M تحقیق کند.

ولی اول...

گری ایستاد و به سوی سه محقق دیگر رفت و پرسید:«هیچ پیشرفتی داشتید؟» 

کت پاسخ داد:«تقسیم کار کردیم. همه مدارک و مراجع از قبل از تولد اسکندر، تا ادامه زندگی و نهایتا ناپدیدشدن قبرش رو جمع کردیم.»

ویگور چشم هایش را مالید. او کمتر از بقیه خوابیده و فقط یک چرت یک ساعته زده بود. عالیجناب وظیفه خودش می‌دانست که جستجوی بیشتری در بایگانی واتیکان بکند. او اطمینان داشت که رئیس ارشد کتابخانه‌ها، همان دکتر آلبرتو مناردی خائن، مغز متفکر دیوان ازدها برای حل کردن معما بوده‌است. ویگور امیدوار بود با تعقیب کردن ردیای آلبرتو بتواند تصویر بهتری پیدا کند. ولی چیز زیادی دستگیرش نشد.