جهان ما، جهان ایدئولوژیهای مختلف است و قلعه حیوانات تصویری روشن یکی از آنهاست. پیادهشدن ایدئولوژیهای مختلف در هر نقطهای از جهان باعث تبعات مثبت و منفی مختلفی شده است. انقلاب سوسیالیستی ۱۹۱۷ در روسیه نماد یکی از این تغییرات است که نهتنها به آرمانشهر ختم نشد به کشتار افراد بسیاری انجامید و سرنوشتهای زیادی را تغییر داد. جورج ارول نویسندهی مشهور انگلیسی، پیش از آنکه هرکسی در جهان به ماهیت این انقلاب و رژیم شوروی پی ببرد، در کتاب قلعه حیوانات آن را به تصویر کشید. این کتاب در بین صد کتاب برتر روزنامه تایمز که بین سالهای ۱۹۲۳ تا ۲۰۰۵ نوشته شدهاند قرار دارد و خواندنش میتواند نگاه خواننده را به بسیاری از اتفاقات جهان اطراف تغییر دهد.
قلعه حیوانات که با نام مزرعه حیوانات هم در ایران شناخته میشود اولینبار با عنوان اصلی «animal farm, a fairy story» در میانهی قرن بیستم، یعنی در سال ۱۹۴۵ منتشر شد. جورج ارول دو سال از زندگی خود را به نوشتن این داستان که بهصورت سمبلیک و در ده فصل نوشته شده است اختصاص داد و در آن ابعاد مختلف شکلگیری حکومتی خودکامه و توتالیتر را به تصویر کشید، البته که شخصیتهای داستان کاملاً از افراد و طبقات اجتماعی روسیه الهام گرفته شدهاند. جورج اورول در نامههایی به دوستانش به این موضوع که داستانش را از انقلاب روسیه وامگرفته اشاره کرده است و در مقاله چرا مینویسیم در سال ۱۹۴۶ گفته است که در مزرعه حیوانات دقیقاً میدانسته چه میخواهد بگوید و اهداف هنری و سیاسیاش را در یک کل منسجم عرضه کرده است.
قلعه حیوانات از نظر سبکشناسی در دستهی طنز سیاسی جای میگیرد. اگرچه به دلیل رابطهی خوب انگلیس و شوروی در زمان جنگ جهانی دوم ناشران زیادی مایل نبودند مزرعه حیوانات را چاپ کنند؛ اما این کتاب پس از چاپ ناگهان به یکی از مشهورترین کتابهای عصر خودش تبدیل شد و جنگ سرد باعث شد استقبال از اثر اورول هرچه بیشتر شود.
داستان قلعه حیوانات در سینما هم موردتوجه است. اولین اقتباس انجام شده از این کتاب به ۱۹۵۴ برمیگردد. نسخهی دیگری از داستان هم در سال ۱۹۹۹ ساخته شد. هر دوی این فیلمها در جزئیات کمی با کتاب اختلاف دارند؛ اما در اصل محتوا دست نبردهاند.
داستان کتاب، داستان مزرعهای است که به دست شخصی به نام جونز اداره میشود و ظلمهای زیادی در آن نسبت به حیوانات اتفاق میافتد. خوکی به نام اولد میجر این موضوع را در روزهای آخر عمر به اهالی مزرعه گوشزد میکند و با بیان اصولی به نام هفت فرمان به آنها میگوید که باید خودشان بر خودشان حکومت کنند. با مرگ اولدمیجر حیوانات مزرعه تلاش میکنند در همین مسیر گام بردارند؛ اما آرمان شهری که آنها به آن میاندیشند سرابی بیش نیست.
قلعه حیوانات یک کتاب معمولی نیست. این کتاب حاوی مهمترین پیامی است که هرکسی در دنیای امروز باید بداند. دنیای ایدهآلی وجود ندارد، تفاوت چندانی میان کاپیتالیستها، سوسیالیستها و ... نیست. سیاست تنها منافع را میشناسد و هرکسی دنبال منافع خودش است. سیاستبازی کثیفی است که قرنهاست قربانیان خودش را از میان طبقات روشنفکر، زحمتکش و در یک کلمه مردم میگیرد و هیچکس نتوانسته است این موضوع را بهوضوحی که جورج اورول توضیح داده بیان کند. صحنهی آخر کتاب جورج اورول همان چیزی است که همهی ما هم باید همراه حیوانات مزرعه بایستیم و خوب تماشایش کنیم. این صحنه حاوی راز بزرگی است.
قلعه حیوانات چندین شخصیت اصلی دارد که در اینجا بهاختصار از آنها صحبت میکنیم. اولین شخصیت اولد میجر است، او را ترکیبی از مارکس و لنین میدانند، با رؤیاهایی بزرگ برای بهبود زندگی طبقه کارگر و رسیدن به برابری واقعی، او کسی است که حیوانگرایی را در مقابل انسانگرایی بنا میکند که در حقیقت همان مارکسیسم در مقابل کاپیتالیسم است؛ اما او آنقدر زنده نمیماند که نتایج تئوریاش را ببیند.
ناپلئون، اسنوبال و اسکوئیلر خوکهایی هستند که تئوریزه کردن حرفهای اولد میجر را به عهده میگیرند؛ اما هرکدام مانند بزرگان حزب کمونیست مسیر متفاوتی را پیش میگیرند. اسنوبال، لئون تروتسکی است که به مخالفت با سیاستهای استالین میپردازد. به هفت فرمان معتقد است و دنبال صادرکردن انقلاب است. او هم مانند تروتسکی مجبور به ترک صحنه میشود.
اسکوئیلر ویاچسلاو مولوتوف است، رئیس دستگاه تبلیغات استالین، عدهای هم او را نماد روزنامه پراوادا، مهمترین روزنامهی شوروی که طبقه کارگر یا پرولتاریا به آن علاقه داشت. او زبان ناپلئون است، مسئول توجیه کردن تغییرات و تبعیضها و در نهایت ناپلئون ژوزف استالین است، کسی که در نهایت به حاکم ظالم تبدیل میشود، روی دوپا میایستد و دیگر تفاوتی با انسان، آقای جونز و هیچ مزرعهدار دیگری ندارد.
در این میان دو شخصیت مهم دیگر باکسر و بنجامین هستند که دوستان صمیمی هم بهحساب میآیند. باکسر وفادارترین عضو مزرعه است، در هر نبردی جنگیده، وفادار است و تمام کارها را به عهده میگیرد او نمایندهی پرولتاریا است، قدرتمند اما کمهوش، همه کارها برعهدهی اوست اما از قدرتش بیخبر است، در نهایت به او خیانت میشود. بنجامین پیرترین عضو مزرعه است و آغاز به خوکها بدبین است اما مانند طبقه روشنفکر در روسیه برای حفظ خودش مسیر انفعال را در پیش میگیرد، حتی خیانت به باکسر هم تنها او را خشمگینتر میکند.
اریک آرتور بلر که او را با نام جورج اورول میشناسیم متولد سال ۱۹۰۳ در هندوستان است. خانوادهی او از خاندانهای اصیل انگلیس بودند و زمانی که او بسیار کوچک بود همراه مادرش به انگلیس بازگشت. هرچند طبقهی اجتماعی خانوادهی بلر بالا بود؛ اما آنها از نظر اقتصادی شرایط چندان مطلوبی نداشتند و همین باعث شد تا مدتی در مدرسه مذهبی درس بخواند. اریک بعدها به مدرسه شبانهروزی سنت سیریان فرستاده شد.
او در جوانی به هند بازگشت و در نیروی پلیس مشغول به کار شد. لمس محیط فقیر و عجیب هند چشمهای او را به دنیای اطرافش باز کرد و باعث شد نگاه عمیقتری پیدا کند. او در طول سالهای خدمتش در برمه در قسمتهای مختلف و در پستهای متفاوتی خدمت کرد و چند سالی هم در جنگ اسپانیا حضور داشت. او در همان سالها کار روزنامهنگاری هم انجام میداد و کتابهایش هم کمکم منتشر میشدند. چندین کتاب مشهور از جورج اورول وجود دارد، قلعه حیوانات و ۱۹۸۴ مشهورترین کتابهای او هستند و روزهای برمه خاطرات روزهای او در نیروی پلیس برمه است، کتابهای دختر کشیش، آس و پاسها در پاریس و لندن هم آثار دیگری از این نویسنده به حساب میآیند.
جورج اورول در سال ۱۹۵۰ در سن چهل و هفتسالگی بر اثر بیماری سل در گذشت.
کتاب قلعه حیوانات چندین و چند بار به فارسی برگردانده شده است. یکی از ترجمههای خوب این کتاب ترجمهی عباس زارعی است که انتشارات آوا نامه به شکل کتاب صوتی با صدای آرمان سلطانزاده منتشر کرده است. این کتاب صوتی را میتوانید در همین صفحه در دستهبندی داستان و رمان انگلیسی از فیدیبو خریداری کرده و دانلود کنید. قلعه حیوانات را به تمام کسانی که به آنها اهمیت میدهید توصیه کنید. این کتابی است که پس از خواندنش نگاه تازهای به دنیا خواهید داشت، نگاهی عمیق که باعث خواهد شد هوشمندانهتر زندگی کنید.
حیوانات تمام آن سال مثل بردهها کار کردند اما از کار خود راضی و خوشحال بودند. از هیچ فداکاریای دریغ نمیکردند زیرا میدانستند هر کاری که میکنند برای خودشان و نسل بعدی خودشان است، نه برای یک مشت آدم دزد و تنبل. در بهار و تابستان هفتهای شصت ساعت کار کردند. ماه آگوست ناپلئون اعلام کرد بعد از ظهرهای یکشنبه هم کار هست. اما این کار کاملاً داوطلبانه خواهد بود اما اگر حیوانی از کار بعداز ظهر یکشنبه غیبت کند جیرهاش نصف میشود. مجبور شدند از بعضی کارها بزنند تا به ساخت آسیاب بپردازند. میزان محصول از سال گذشته کمتر بود و موفق نشدند دو تا از زمینها را زیر کشت چغندر ببرند زیرا نتوانسته بودند زمین را بهموقع شخم بزنند. احتمال داشت زمستان سختی در انتظارشان باشد. ساخت آسیاب بادی با اشکالاتی مواجه شد که توقعش را نداشتند. در مزرعه یک معدن سنگ آهک غنی وجود داشت در حیاط هم آجر و سیمان به اندازهی کافی داشتند. مشکل این بود که حیوانات نمیتوانستند سنگهای بزرگ را خورد کنند تا بتوان از آنها برای ساخت دیوار استفاده کرد. ظاهراً تنها راه خردکردن سنگها استفاده از کلنگ و دیلم بود. اما حیوانات بلد نبودند روی دوپا بایستند و با این ابزارها کار کنند. پس از هفتهها کار بیهوده که بالاخره یکی از حیوانات موفق به حل این مشکل شد، جاذبه زمین. آنها سنگهای بزرگ را با طناب به بالای بلندی میکشیدند و از آنجا پایین میانداختند تا خورد شوند. برای بالا کشیدن سنگهای بزرگ همه کمک میکردند، گاوها، اسبها، گوسفندها و حتی خوکها. وقتی سنگهای بزرگ خورد میشدند دیگر حمل آنها چندان مشکل بود اسبها ارابهها را پر از سنگ میکردند و میبردند. گوسفندان سنگها را یکییکی حمل میکردند. موریل و بنجامین هم خودشان را به ارابههای کوچک میبستند و در بردن سنگها سهیم بودند. تا آخر تابستان سنگ کافی برای ساخت آسیاب فراهم شده بود بنابراین ساخت آسیاب توسط خوکها آغاز شد. کار به کندی پیش میرفت و طاقتفرسا بود.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 190.۶۸ مگابایت |
مدت زمان | ۰۳:۲۶:۱۲ |
نویسنده | جرج ارول |
مترجم | عباس زارعی |
راوی |