رمان «کاکاسیاه کشتی نارسیوس» نوشته جوزف کنراد (۱۹۲۴-۱۸۵۷)، نویسنده انگلیسی است.
کنراد در این رمان، که هنری جیمز آن را زیباترین و مؤثرترین تصویر زندگی در دریا در زبان انگلیسی توصیف کرده است، جمعی از جاشویان و فرماندهانشان را در معرض شومترین پدیده دریایی، که توفانی طولانی و بسیار قدرتمند است، قرار میدهد و واکنشهای آنها را تحلیل میکند.
شاید کمتر رمانی بشناسیم که در آن بخش قابلتوجهی به حوادث طبیعی و واکنشهای جسورانه و قهرمانانه شخصیتها اختصاص یافته است.
این رمان را نمیتوان در دسته رمانهای حادثهای برشمرد با اینکه بر بستر حادثه توفان نوشته شده است، اما نویسنده از توفان به عنوان پیشزمینهای برای درک شخصیت انسان و تحلیل مضامین اخلاقی بهره گرفته است، حتی میتوان گفت خود توفان نیز در این رمان شخصیتپردازی شده و نقش محرکی را بازی میکند تا مردان روی کشتی درونیترین احساساتشان را بیان کنند.
در بخشی از رمان «کاکاسیاه کشتی نارسیوس» میخوانیم:
«اصوات پریشان و آشفته بهتدریج فرو خفته بود. قایقهای پارویی دیگر در دستههای سه یا چهارتایی و با صدای شکافته شدنِ هماهنگِ آب پیش نمیآمدند، بلکه تکتک به کنار کشتی میرسیدند، با زمزمه ملایم کلماتی سرزنشآمیز که جملاتی مثل «یک پاپاسی هم بیشتر نمیدم! برو به جهنم!» از زبانِ مردی با پاهای لرزان بر فراز نردبان کشتی قطعش میکرد ــ پیکری سیاه و غرق در سایه با توبرهای دراز بر روی شانه.
در خوابگاه خدمه، تازهواردها با قامتهای راست، در حال نوسان و جنبش بر روی عرشه، در میان جعبههای طنابپیچ و بقچههای رختخواب، با ملوانهای قدیمی، که روی دو ردیف تختخواب دیواری، بالای سر همدیگر نشسته و با حالتی انتقادآمیز و در عین حال دوستانه به همکاران آیندهشان خیره شده بودند، دوست میشدند.
فتیلههای دو چراغ خوابگاه که تا آخر بالا کشیده شده بودند، نوری تُند و خیرهکننده داشتند؛ کلاههای لبهگرد و مخصوص ساحلِ ملوانها تا پشت سرشان پَس زده شده بودند، یا کف عرشه در میان زنجیرهای لنگر قِل میخوردند؛ یقههای سفید و باز ملوانها از دو سوی چهرههای قرمزشان بیرون زده بود؛ بازوهای درشت در آستینهای سفید به ایماواشاره در حرکت بودند؛ در پَس ِ توفش ِ خندههای ناگهانی و صداهای خشن و دورگه، جریان یکدست غرولندها قطع نمیشد».
افکارشان با ملغمهای مبهم میان آرزوی استراحت و آرزوی ادامه زندگی در نوسان بود، و همزمان انگشتان خشکسان حلقهها را دور میانداختند، پی چاقوها کورمالکورمال میکردند و در برابر حرکتهای ناگهانی برزنتی که باد در آن میافتاد به هر جا که میشد چنگ میانداختند. "از متن"
5
کلمه nigger رو بهتره همون سیاه پوست ترجمه بشه ، یا بنا به کاربرد تغییر داده بشه، برده ، سیاه ، زغال ، برزنگی ، هرچی باشه جز این کاکاسیاه که خیلی بی معنیه