کتاب تانگو در مرداب اثر منصور زیرک نشر کنکاش

«کاش این خشکسالی چند سال دیگه هم دوام می آورد، اگه ما ترسالی نخوایم باید عَریضه به کجا بنویسیم. گوش شیطون کَر آدم از گرسنگی هلاک بشه شَرف داره تا سیلاب سقفِ خراب کنه روی سر اهل و عیالش.»

در رختخواب لولیدم و از زیر پلک نگاهم به کربلایی افتاد که تن از جامه سبک میکرد. ننه پیاله ای چای ریخت و بر روی سفره گذاشت. »کله ی سحر اوقات تلخی نکن مَرد. نکنه با شیطون حَشر و نشر داشتی؟ کفر نگو.

-از متن کتاب-