زن: (از خستگی مینشیند. یکنواخت، با آرامش و منطقی حرف میزند.) زندگی ما را میبینی. با خود گفتم به همراه بچه خودم را غرق میکنم. اما شوهرم -- بچههام -- کاری که باید انجام دادم. چه کار دیگری میتوانم انجام دهم؟ تو بگو. (کمی مکث. همچنان آرام.) برگشتم که به بچه کمی آب دهم. احمقم. وقتی دیدم بغلش کردی، حسودی کردم. خواستم داد بزنم «بچهی من است» و او را ببرم. خوشحال بودم. تمیز و غنی به نظر میآمدی. بالاخره شانس به او رو کرده بود. در خانهی خوبی زندگی خواهد کرد. (صورتش را لمس میکند.) جایی که سیلی زدی سرخ شده. به شوهرم خواهم گفت گریه کردم. (بلند میشود.) باید بروم والّا مشکوک میشود.
وانگ: نمیتوانم بچه را ببرم.
زن: معلوم است سقفی بالای سر داری.
وانگ: متوجه نیستی.
زن: لباست را ببین. همهچیز داری. اما بچه را نمیبری. من چیزی ندارم، از عهدهاش برنمیآیم. در گوشهای از خانهات، برای این بچه جا هست. چهرهی خوبی داری. خانوادهی خوبی داری. (تقریباً خوشحال) بچهام خانوادهی خوب خواهد داشت. بهتر از آن چیزی که ما میتوانیم برایش انجام دهیم. به او ادب یاد خواهی داد ـ
وانگ: این بچهی اولی نیست که رها کردی.
زن: نه.
وانگ: چند تا حالا؟
زن: فرقی هم دارد؟
وانگ: از کی شروع شد؟
زن: نمیدانم.
وانگ: چقدر پیش؟
زن: نمیدانم.
وانگ: چطور خودت را راضی کردی ـ ؟ برایت عادت شده! اما اولی.
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 630.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 164 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۵:۲۸:۰۰ |
نویسنده | ادوارد باند |
مترجم |