یک خانهی بزرگ، با حیاطی شبیه باغ، پر از درختهای گیلاس، آلبالو، گلابی، سیب، به و انار، با گلهای رز و ختمی و یاس، و آلاچیقی از مو که انگورها را به فصلش در کیسه میکنند. دوتا مترسک، سهتا سگ، اسنو و کاشتان و بوبی، یک استخر که دورش را با میلههای رنگی بستهاند تا بچهها در آن نیفتند، که افتادهاند چندبار. یعنی ماها که الآن زندهایم چندبار در استخر افتادهایم و نجاتمان دادهاند؟!
بله، خانهی داوودیه اینشکلی بود.
تابستانها روی پشتبام میخوابیم. آفتاب صبح که میزند، میآید بالای سر ما. از زیر پشهبندها بیرون میآییم. اول پشهبند عمو و بچههاست، بعد پشهبند ما. پشهبند عمو و پسرعمه؛ پدربزرگ و مادربزرگ و عمه پایین میخوابند. طرف خورشیدتپه است، روبهروی جاده. گودال و تیر چراغبرق طرفی است که ما میخوابیم، جاده و یک خانه و دو تیر چراغبرق؛ و دورتر تپه و استودیوِ دلکش پشتسر جادهخاکی است که ظفر را جدا میکند. ما ساکن کوی رئیسی هستیم. همین پشتسر، در ادامهی جادهخاکی، منزل شازده است و روبهرویش منزل جهانخانم. شنبهها و سهشنبهها میآید منزل ما تمیزکاری. لیف و کشک و قرهقوروت برایمان میآورد.
جاده بعد از خانهی شازده همچنان ادامه دارد. با آقابابا گاهی از این جاده میرویم. تپههای کوچک، جادههایی که دیده نمیشود. باید مواظب جلوِ پایت باشی.
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 883.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 160 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۵:۲۰:۰۰ |
نویسنده | علی خدایی |