کتاب ریزه نشر انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

ریزه گربه‌اش را گم کرده و غمگین است اما دست روی دست نمی‌گذارد، یک گوشه نمی‌نشیند غصه بخورد، بلند می‌شود و حرکت را آغاز می‌کند و در این بین با دیگران و دغدغه‌هایشان و به نوعی غصه‌ها و گم‌‌کرده‌هایشان هم آشنا می‌شود.

در مسیرِ ریزه افراد و بزرگ‌ترهای متفاوتی وجود دارند؛ از کلاغ و مسافر گرفته تا دیو و ناخدا و حتی بادنمایی که چرخ می‌خورد و رنج‌ها و مشکلات مردم را از جهت‌های گوناگون می‌بیند. کلاغ و دیگران یا به فکر خویش‌اند یا مشکلات دیگر را مهم‌تر و بزرگ‌تر می‌دانند.. در واقع در نگاه آن‌ها ریزه و مشکلش ریز و بی‌اهمیت است.

کلاغ می‌گوید: پس من چه بگویم که پاهایم بین سنگ ها گیر کرده است؟

مسافر می‌گوید: پس من چه بگویم که دیگر سرزمینی ندارم؟

دیو می‌گوید: پس من چه بگویم که انگار از اول عمرم چیزی نخورده‌ام

ناخدا می‌گوید: هزارتا کار مهم‌تر از آن روی سرم ریخته!

درست است گم‌کردن عزیز و راهی شدن برای پیدا کردنش به ریزه شناخت می‌دهد. شناخت مشکلاتی که ممکن است از مشکل او خیلی بزرگ‌تر باشند. اما آیا از این طریق غصه‌اش از بین می‌رود؟ آیا کسی هست که با ریزه برخورد دیگری داشته باشد و غصه‌اش را درک کند؟

ریزه درباره‌ی تاب‌آوری کودکان و ظرفیت پذیرش مشکل و واقعیت تلخ و برگشت آنها به حالت و زندگی عادی صحبت می‌کند و اهمیت و نیروی همدلی را به آنها می‌شناساند