کتاب استایل نوشته هما پوراصفهانی و دنیا منصوری است. این کتاب یک داستان درام است که در آن دختری به نام روژین تصمیم میگیرد پس از شکست در کار طراحی لباس در ایران، به استانبول سفر کند تا زندگی خود را تغییر دهد. در آنجا، او با ماجراهای جدیدی روبرو میشود و روابطی پیچیده با دیگر شخصیتهای داستان برقرار میکند. موضوع کتاب استایل به طور عمده عاشقانه است، اما همچنین به بررسی مسائل مهاجرت، تغییر زندگی، و رشد شخصی از طریق تجارب جدید میپردازد. این داستان پر از ماجراهای جذاب و اتفاقات ناگوار است که خوانندگان را به تفکر و تأمل در مسائل مختلف میاندازد.
نویسنده کتاب استایل، هما پوراصفهانی، در سال 1369 در اصفهان متولد شد. او تحصیلات خود را در رشته روانشناسی ادامه داده و به عنوان یکی از نویسندگان جوان و موفق ایرانی شناخته میشود. او با سادگی قلم و توانایی در داستاننویسی به موفقیتهای زیادی دست یافته است. برخی از دیگر کتابهای او شامل قرار نبود، شکلات تلخ، اوراکل و توسکا هستند.
دنیا منصوری نیز یکی از نویسندگان جوان و پرطرفدار ایرانی است که همراه با هما پوراصفهانی، به موفقیتهای قابل توجهی در دنیای ادبیات داستانی دست یافته است. او متولد سال 1369 در اصفهان، ایران است و تحصیلات خود را در رشته مهندسی عمران ادامه داده است. دنیا منصوری با توانایی در ساخت داستانهای جذاب و پرداختن به مسائل اجتماعی و روانشناسی در داستانهای خود، مخاطبان بسیاری را به خود جلب کرده است. او به شکل همکاری با هما پوراصفهانی در کتاب "استایل" به عنوان یکی از نویسندگان همکار شناخته میشود.
اگر به داستانهای عاشقانه ایرانی علاقه دارید، خواندن کتاب استایل را از دست ندهید. کتاب استایل دارای داستانی پر از تنش، اتفاقات جالب، و پایانی غافلگیرکننده است که شما را به خود جذب میکند. این کتاب به دوستداران رمانهای عاشقانه و داستانهای ایرانی توصیه میشود.
لحنش پر بود از تلخی و تلخی اش به کام من هم سرازیر شد:
- تو که چشم نداشتی هیچ کدومشون رو ببینی! چی شده حالا دلتنگ شدی؟
اخم کردم. من به هیچ بنی بشری اجازه نمیدادم با این لحن با من حرف بزند. حتی امیر! نباید ناراحتی اش را اینطور تخلیه میکرد. نباید به خودش اجازه میداد از هر ترفندی برای مجاب کردنم استفاده کند. با کمی چاشنی خشونت گفتم:
- بس کن امیر حسین! من دارم میرم. تا چند ماه آینده هم نیستم. اصلاً شاید حق با تو باشه و دیگه نخوام بیام. میخوام نفس بکشم! میخوام راحت باشم. این حق رو هم دارم. به هیچکس هم اجازه دخالت توی زندگیم رو نمیدم. من کارایی که به عهدهام بوده رو سپردم به شراره. تا چند ماهی لنگ نمیمونین، اما اگه برنگشتم ...
وسط نطق غرایم داد کشید:
- د تمومش کن دیگه! تو بی جا میکنی بر نگردی. هم آدرس مامانت رو دارم، هم خاله ت رو. میآم خِر کشت میکنم برت میگردونم.
همیشه از بحث فراری بودم. فرار از این که بحث کنم و طرف مقابل بر سرم فریاد بکشد. ترجیح میدادم علاج پیش از واقعه کنم.
- بیش تر از این نمیخوام حرف بزنم. تمومش کن دیگه امیر حسین!
خودش خیلی خب میدانست حال و روزم را. برای همین هم نفس عمیقی کشید و با صدایی که نسبت به لحظات قبل به میزان قابل توجهی ملایم شده بود گفت:
- حداقل بذار بیام فرودگاه.
تاکسی زرد رنگ را جلوی در میدیدم. خیلی وقت بود منتظر نگهش داشته بودم. داشت دیرم میشد. کلافه و عجول توی گوشی گفتم:
- نیازی نمیبینم، فقط ... مواظب خودت باش. خداحافظ.
· کتاب همنوایی شبانه ی ارکستر چوب ها
فرمت محتوا | epub |
حجم | 4.۱۵ مگابایت |
تعداد صفحات | 717 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۲۳:۵۴:۰۰ |
نویسنده | دنیا منصوری |
نویسنده دوم |