کمتر کسی را میتوانید پیدا کنید که کمی به فوتبال علاقه داشته باشد اما چیزی از حمیدرضا صدر و آخرین کتابش از قیطریه تا اورنج کانتی نشنیده باشد. او با عشقش به لیورپول، با چیزهایی که فقط خودش میدانست، با قدرت بینظیر روایتگریاش و با لحن گرم و شیرینش در ذهنها مانده. نوجوانهای زیادی قصههای فوتبال را از دهانش شنیدهاند و با کلامش عاشق فوتبال شدهاند. حمیدرضا صدر خالق کتابهای زیادی است و حالا نوبت آخرین نوشتهاش رسیده است. از قیطریه تا اورنج کانتی قرار بود پس از درگذشت او منتشر شود که شد، کتابی که دکتر صدر آن را به دخترش غزاله تقدیم کرده است. کتابی که نسخهی صوتی خاص و دوستداشتنی است.
این کتاب از کتابهای زندگینامه است، زندگینامهای در مواجهه با مرگ از نویسندهای که هر لحظه روبرویی با مرگش را شرح داده است. از قیطریه تا اورنج کانتی چند روز پس از مرگ دکتر صدر به نشر چشمه تحویل داده شد و بهسرعت مراحل چاپ را طی کرد. خیلیها میخواستند بدانند حمیدرضا صدر خاص و محبوب با بیماری چطور کنار آمده و همین شد که کتاب محبوبیت زیادی به دست آورد. حالا رادیو گوشه این کتاب را برای علاقهمندان به کتاب صوتی هم منتشر کرده است. بازیگران محبوب کشورمان، فاطمه معتمدآریا و رضا کیانیان با صداهای گرم و دلنشینشان گویندگی کتاب صوتی از قیطریه تا اورنج کانتی را به عهده داشتهاند و روایت دکتر صدر را چندبرابر زیباتر کردهاند. خرید و دانلود کتاب صوتی از قیطریه تا اورنج کانتی در همین صفحه ممکن است.
از قیطریه تا اورنج کانتی؛ وقایعنگاری یک مرگ از پیش تعیین شده، روایت محشر دیگری از صدر است. اگر بخواهیم خلاصه کتاب را بگوییم، او که زیباترین بازیهای جهان و بزرگترین اسطورههای دنیای فوتبال را در ذهنها ماندگار کرده این بار و برای آخرین بار، قلم جادوییاش را برای نوشتن روایتش از سرطان به کار گرفته و بالا و پایینهای درمان در ایران و آمریکا را به تصویر کشیده است. کتاب صوتی از قیطریه تا اورنج کانتی دو بخش اصلی دارد، در ایران و در آمریکا. بخش آخر کتاب هم مؤخرهای به قلم غزاله صدر است که همدم روزهای سخت بیماری پدر بود و بر دوشش بود که کار ناتمام او را تمام کند. آنچه از این بخش میفهمیم این است که دکتر صدر کتاب را پیش از ژانویهی ۲۰۲۰ که تصمیم به عمل جراحی گرفت تمام کرد زیرا احساس میکرد قصهاش تمام شده اما دوران سختتری پس از جراحی برایش در راه بود. دورانی که او دیگر قلمبهدست نگرفت. دورانی که تنها غزاله صدر روایت کرده و در روایتش که خطاب به پدر نوشته شده غمی عمیق و جانکاه خانه کرده است.
نویسنده کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی مردی با زندگیای پرثمر است. او سال ۱۳۳۵ در تهران به دنیا آمد و بیست و پنج تیرماه ۱۴۰۰ در شصت و پنج سالگی سرطان او را به مرگ تسلیم کرد.
حمیدرضا صدر در تهران در دانشکدهی هنرهای زیبا دانشگاه تهران تا مقطع کارشناسی ارشد درس خواند و سپس برای گرفتن دکترای رشتهی برنامهریزی شهری به فرانسه رفت و دکترای خود را از دانشگاه لیدز گرفت. شاید بیشتر شهرت حمیدرضا صدر به روایتهای فوتبالیاش برگردد اما او تحلیلگر سینمای بسیار توانمندی هم بود و برای سالهای طولانی در شرق و مجله فیلم ستون مینوشت.
روزنامهی گل، آنسوی نیمکت و برنامهی نود تعدادی از رسانههای ورزشیای هستند که دکتر صدر مدت زیادی با آنها همکاری داشت. او کتابهای زیادی نوشته است. پیراهنهای همیشه، تا نیمکت داغ، روزی روزگاری فوتبال و پسری روی سکوها روایتهای فوتبالی دکتر صدرند که نسخههای الکترونیک و صوتی آنها از فیدیبو قابل دانلود است. دکتر صدر نویسندهی کتابهای «تو در قاهره خواهی مرد»، «درآمدی بر تاریخ سینمای ایران» و «سیصد و بیست و پنج» هم هست. او را در بهشتزهرای تهران به خاک سپردهاند.
آنچه در این کتاب روایت شده است، قدرت پذیرش است. قدرت پذیرش یک درد بزرگ و جانکاه. حمیدرضا صدر انسان فعالی است، لحظهای از خواندن، نوشتن و نقدکردن دست برنداشته و حالا یک بیماری هولناک روبهرویش قرار گرفته است و او بهجای درمانده شدن مانند یک ماجراجویی بزرگ به آن نگاه میکند. ماجراجوییای از محله قیطریه در تهران تا اورنج کانتی در شمال کالیفرنیا. کتاب دکتر صدر برای همهی آنهایی که روزهای سختی را میگذرانند، برای کسانی که روزهایشان با دست و پنجه نرم کردن با بیماریهای دشوار میگذرد و برای کسانی که در یک قدمی ناامیدی ایستادهاند یک انتخاب خوب است. دکتر صدر روایتگر یک مبارزه است، مبارزهی مردی که در یک قدمی مرگ با تمام وجود به زندگی لبخند میزند. شنیدن این کتاب را به آنهایی که دوستشان دارید و فکر میکنید این روزها باید کمی توقف کنند و به زندگی فکر کنند توصیه کنید.
حوالی ساعت ۸ بعدازظهر است و خورشید تابستانی هنوز غروب نکرده. روی تخت اتاقخواب، رو به سقف، در محاصرهی کتابها و مجلههایت، دراز کشیدهای. همانهایی که یکی یکی از گوشه و کنار جهان جمعشان کردهای، طی بیش از دو دهه، و مثل دسته گل نگهشان داشتهای. حالا چه بیمصرف شدهاند. مهرزاد بیآنکه صدایش کنی وارد میشود. جلو میآید و بالا سرت میایستد و به تو خیره میشود. با آرامش میگویی: «مهرزاد خانم، نمیخوام دکترها تیکه پارهم کنن.» میگویی:«پزشکها طول زندگی رو اضافه میکنن، اون هم فقط یه کم، ولی تو همون مدت جورهای دیگهای از بین میبرنت. تو دیگه خودت نیستی، له شدهای، خرده شدهای، پاره پاره.» و اضافه میکنی: «عزیز دلم، نمیخوام برای زنده بدون تن به درمان و تراپی و این چیزها بدم. میخوام همینجور که هستم برم، نه له شده، نه پاره پاره. نه مثل پسرعموت فرهاد که میدونی چه بلایی سرش آوردن.»
حالت چهرهی مهرزاد عوض نشده، یا چون چشمهایش را از پشت شیشهی عینکش نمیبینی در نمییابی عوض شده باشد. ولی ناگهان میزند زیر گریه، عینکش را برمیدارد و پرت میکند روی تخت و سپس خودش را پرتاب میکند سوی تو. دستهایش را حلقه میزند دور گردنت و گریهاش اوج میگیرد. ملتمسانه میگوید: «نگو، نگو، داری من رو هم ضعیف میکنی. من آمادهی همه چیز شدهم، این جوری حرف نزن.»
گردنت از اشکهایش خیس شده و بالشت را خیس کرده است. دلت به درد آمده. عذابش دادهای. در ذهنت بوده صادقانه گفتهای، اما مهرزاد انتظارش را نداشته. مهرزاد اهل مبارزه بوده، همیشه از اول زندگی تا امروز. از زمانی که غزاله چهارساله بوده و او جانانه با سرطان جنگیده. همین هفتهی پیش بوده که گفته نتایج آخرین آزمایشاتش خوب بوده است. حالا جای تو و او عوض شده و چه طعنهآمیز، چه نیشدار.
کتاب حمیدرضا صدر یک کتاب خواندنی و جذاب است. اگر از این کتاب لذت بردهاید، در ادامه تعدادی از کتابهایی که میتوانید بخوانید را معرفی میکنیم:
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 1.۶۴ گیگابایت |
مدت زمان | ۱۲:۱۱:۳۶ |
نویسنده | حمیدرضا صدر |
راوی | رضا کیانیان |
راوی دوم | فاطمه معتمدآریا |
ناشر | رادیو گوشه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۰/۰۶/۱۰ |
قیمت ارزی | 6 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
اگرچه کتابی بسیار تاثیر گذار است و بسیار عالی قلم فرسایی شده و رویدادها، زمان و مکان ها هم به زیبایی توصیف شده اما خواندن این کتاب برای همگان در هر زمانی را مناسب نمی دانم. باید شخص به لحاظ روحی و روانی شرایط پایداری داشته ب اشد تا تاثیر منفی نداشته باشد. اما کتاب سراسر احساس است ، بدون تعارف و بی پرده نگاشته شده. خداوند روح پر از عشق و احساس این مرد بزرگ را آرام و شاد نماید و مورد رحمت خویش قرار دهد. در مورد خوانش هم به نظرم محتوی به شکل غلبه دارد .تا جایی که گویی صدای آقای کیانیان در بخش هایی شنیده نمی شود، گویی خود جناب صدر در حال بیان شرح وقایع هستند و وقتی از اوج ها و تعلیق ها بیرون می آیی به یادت می افتد، که صدا، صدای آقای کیانیان است!
نکته خیلی خیلی خیلی مهم : «اگه بیماری سرطان یا هر بیماری صعب العلاج دیگه ای دارید اصلا اصلا اصلا نخونید و اگر هر بیماری دیگه ای دارید که طول درمانش طولانی مدته و ی جورایی زندگیتون رو کن فیکون کرده و باید چند سالی باهاش دست و پنجه نرم کنید، این کتاب رو یا نخونید یا بعد از چندسال از شروع بیماریتون بخونید» اما چطوری اینطوری نوشته؟! چقققققققدر قوی نوشته مگه داریم؟مگه میشه؟! من از قدرت نوشتار جا خوردم، تو خوندن یا شنیدنش اصلا شک نکنید من جناب صدر رو شاید به زور ۲۰دقیقه تو تلویزیون دیده بودم و فقط میدونستم ایشون فوتبالی هستن و نقد میکنن این کتاب رو هم چون خودمم مریضم (البته آتاکسی،نه سرطان که در برابر سرطان هیچه) دوست داشتم بخونم و اینکه به مسئله و تفکر در مورد مرگ خیلی علاقه دارم ولی اصلا فکر نمیکردم نثرشون اینقدر قوی باشه، شوکه شدم اصلا خبر نداشتم ایشون نقد فیلم هم می کردن، کتاب های متنوع و تاریخی هم دارن من تقریبا ۳ سال از بیماریم میگذره، خیلی از تحلیل ها و نظرات و بیاناتشون و دیدشون رو در خودمم دیده بودم(البته نه با چنین نثر قوی ای) انگار منم توی اون موارد همون جور میدیدم یا نظر میدادم غزاله خانم، دختر جناب صدر بزرگوار چقدر قشنگ و شبیه به نثر پدر نوشتن(احسنت و درود خداوند بر شما) و اما روایت مگه داریم چنین روایت قدرمند و درستی که روی کتاب اینقدر عالی بشینه جناب کیانیان عزیز ی جوری روایت میکنن،انگار خود جناب صدر بزرگوار هستن. کتاب که شروع میشه لحن ی خرده قدرت داره و نشون دهنده اوایل بیماری و شروع و تازگی داره ولی کم کم هرچی میره جلوتر از قدرت کم میشه و بغض و ناراحتی جایگزین میشه ی جاییش که در مورد مادرشون نوشتن،جناب کیانیان عزیز اصلا بغض میکنن و صدا ی آن،در حد چند ثانیه تغییر میکنه و گریه دار میشه و فکر کنم خود جناب کیانیان عزیز هم چشمشون تر میشه این بغض توی صدای جناب کیانیان هرچی میری جلوتر بیشتر میشه و واقعی احساس میشه خانم معتمد آریا هم همینجور، ایشون که کلا با بغض روایت میکنن و کاملا حس میکنی که ی دختر که خیلی خیلی خیلی باباش رو دوست داره اصلا بی نظیر عاااااااالی
من کلا اهل کتاب صوتی نیستم و کتاب کاغذی را ترجیح میدهم. اولین کتاب صوتی بود که شنیدم، خوانش استاد کیانیان عالی و استادانه بود. در تمام مدتی که کتاب را گوش می کردم به این موضوع فکر می کردم که چقدر خواندن این کتاب و مرور خاطرات و لحظاتی که دکتر صدر تجربه کرده برای خانواده و نزدیکانش تلخ خواهد بود و همواره این پرسش در ذهنم بود که دلیل ثبت و جاودانه کردن آن لحظه های سخت و تلخ چیست؟ پاشیدن رنگ جاودانگی به لحظه هایی که به حکم قاعده زندگی باید با گذر زمان کمرنگ تر شوند چه دلیلی می تواند داشته باشد؟ هنوز هم این پرسش ذهنم را به خود مشغول کرده. خواندن این کتاب را به کسانی که عزیزی را با سرطان از دست داده اند یا کسانی که فرایند درمان این بیماری را طی می کنند «توصیه نمی کنم». کتاب به گونه ای نوشته شده که خواننده خود را همراه و هم پای دکتر صدر حس می کند؛ با غمش غمگین می شود، با دلهره اش، دلواپس می شود و با چشمان او که بیماری بر آن سیطره یافته به زندگی نگاه می کند. پس از پایان کتاب، جای خالی دکتر، بسیار بیش از گذشته احساس می شد. جایش بسیار خالی است، روحش شاد.
کتاب از این منظر که روایت دست اول ای است از دست و پنجه نرم کردن یک انسان با مرگ و بیماری، اون هم توسط کسی که با نوشتن آشناست، و عاشق زندگی است، ارزشمند و خواندنی (شنیدنی) است. اینکه روایت نیم نگاهی به وقایع تاثیرگذار تاریخ چند سال اخیر مملکتمون داره، ارزش مضاعفی براش محسوب میشه. ولی بی حب و بغض نگاه کنیم، متن درخشان نیست، که البته این با توجه به وضعیت بیماری دکتر صدر و اینکه احتمالا فرصت بازنویسی و ویراستاری پیدا نکرده، قابل درک هست. دکتر صدر در نگارش این کتاب یکی یکی مراحل سوگ را پشت سر میگذارد تا به «پذیرش» برسد، از انکار تا خشم، تا چانهزنی... در نتیجه در رابطه با کامنتهایی که دوستان گفتهاند اگر در میانه بیماری هستید، یا عزیزی از دست دادهاید، شنیدنش توصیه نمیشه، بنده تاکید می کنم نصفه شنیدنش توصیه نمیشه. حتما بایستی به صورت کامل شنیده بشه. در رابطه با خوانش کتاب، هم باید عرض کنم صدای جناب کیانیان گیراست، ولی خوانششون، خصوصا در ابیات اشعار کلاسیک موجود در کتاب، بی اشکال نیست.
متاسفم از اینکه سه نفر انسان بسیار دوست داشتنی در به وجود آمدن همچنین اثری تلاش کردند ولی چیزی که به جا مونده متاسفانه سمی هست که ریزریز به خورد روح و وجود انسان داده می شود کل مطالب بسیار ناامیدکننده است و ای کاش فردی که دلش نمی خواست از مریضیش ملت مطلع بشن هم چنین چیزهایی را هم یادداشت نمیکرد و یا شاید منتشر نمیشد بهتر بود! سه بخش آخر موخره که از زبان دختر مرحوم صدر نگاشته شده متن بسیار روانتر و جذاب تری داره ولی من فکر میکنم بارها و بارها بغض کردم باهاش گریه کردم بالاخص که خودم در شرایط روحی خوبی نبودم و در خانواده عزیزی را با سرطان ۴ سال پیش از دست داده بودیم. لطفاً کنارش بزارید و گوش ندید توصیه نمی کنم اگر در همچین شرایطی هستید
در نظرها دیدم برخی گله مند بودند که کتاب غمگین است، غم هم و مرگ نیز بخشی از زندگی و شاید مهمترین بخش آن باشد، پس باید آنرا هم خواند، درود میفرستم به روح بزرگوار حمید صدر که شهامت نوشتن چنین کتابی را داشتند و این تنها کافیست تا بدانیم با که طرفیم، کسی که تا آن حد از صداقت پیش رفت و باکی نداشت که نقطه ی زمین گیر شدن و ضعیف شدنش را برای ما به یادگار بگذارد تا احوالی که تا این حد مستند با آن در این کتاب روبرو میشویم بخوانیم تا به درون ذهن کسی برویم که در نقطه ی پایان زندگی اش است، چقدر کسی باید مملو از عشق باشد تا با آن حال نذار که حوصله ی خودش را هم ندارد برای آیندگان بنویسد و کم هم نگذارد، هنوز خاطره ی فشردن دست هایت با آن خوش و بش کردن هایت در ورزشگاه آزادی جلوی چشمم است، سفر به سلامت حمید صدر، سفر به سلامت، سلامت، سلامت
چقدر صدای رضا کیانیان رو برای این کتاب دوست دارم. خیلی اصولی و درست میخونن😭😭 روح دکتر صدر عزیز شاد باشه🖤🖤
درودبه روح مرحوم صدر،چقدربی آلایش وشجاعانه ازاحساسشون به مرگ وزندگی گفتن،مسلمابرای کسی که عزیزی روبخاطرسرطان ازدست داده یاخودش مبتلابه سرطان یابقول جناب صدرکارسینوم(که البته نوعی ازکنسرهاست),خوندنش ناراحت کننده هست وشایدقابل تحمل نباشه،ولی به بقیه خوندن وترجیحاشنیدنش روتوصیه میکنم،شایدبرای دونستن ارزش زندگی بایدمرگ روشناخت ولمسش کرد،قلم ایشون بسیار روان وسلیس بود،نمیدونم بخاطرنوشتاربودیابیان آقای کیانیان که درطول شنیدنش احساس میکردم دارن خودشون الان بامن صحبت میکنن وسرگذشتشون روتعریف میکنن،من کتاب صوتی هاروموقع رفتن وبرگشتن ازمحل کارم گوش میدم،فصل آخرکه اززیان دخترشون بوددیگه نتونستم ازریختن اشکم جلوگیری کنم وهق هق نکنم،اگه کسی من روتواون حال موقع رانندگی میدید معلوم نبوددرموردم چه فکرمیکنه،خداوندروح ایشون روقرین رحمتش کنه وبه بازماندگانشون صبربده
هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام اما
اول از نشر چشمه تشکر میکنم و بعد از فیدیبو که با چهل درصد تخفیف امکان خرید ارزون گذاشت از بعضی کامنتها تعجب میکنم مثل اینکه مفهوم زندگی برای بخش بزرگی از جامعه ما بشکن و بالا بندازه بیماری و مرگ جزوی زندگی هست در این کتاب نکات مثبت زیادی هست که از زبان یک فیلسوف در حال مرگ خیلی برای خودم جالب بود من تمام کتابهای دکتر صدر خونده بودم ولی شاهکارش همین کتاب بود مطلبی که در لاگونا پیچ یکی از لاکچری ترین نقاط دنیا راجع به زندگی کسالت بار و غم انگیز پیرمردها و پیرزن ها گفته شد به همراه طنز زیبای دکتر صدر که خود من بعضی اوقات بلند میخندیدم من بسیار لذت بردم و حسرت از اینکه این آخرین کتاب این مرد بزرگ بود روحش شاد