به قول جولین بارنز: یکی بود که دیگر نیست!
صادقانه اگر نگاه کنیم همهی بودنها یکی نیستند. بعضی از آدمها بیشتر از بقیه هستند و بودن آنها آنقدر پررنگ است که حتی بعد از مرگ هنوز هم خودشان، هم صدایشان و هم آثارشان از بودن حرف میزند. کماند آدمهایی که زندگی را زندگی کرده باشند. بیشترمان درگیر روزمرگی و به دور از خواستههایمان شبانهروز را سپری میکنیم. اما امثال حمیدرضا صدر هم هستند که تعریف زندگی را چندین پله جابهجا میکنند. حمیدرضا صدر! مردی که زندگی را دوست داشت، زندگی کرد و برای زنده ماندن رو در روی مرگ و بیماری ایستاد. او رفت اما نمرد. او با آثارش با تفسیرش و با نقدهایش برای تمام اعصار ارثی باقی گذاشت که در تمام زمانها زنده بماند. حمیدرضا صدر پیش از همهی اینها معلم بود. معلمی که حتی از رفتنش هم برایمان درسی درخوری داشت که بدهد؛ نوشت و منتظر شد به موقع به انتشار برسد.
کتاب حمیدرضا صدر به نام از قیطریه تا اورنج کانتی، کتابی تلخ است که ارزش ادبی بالایی دارد. حمیدرضا صدر زمانی که متوجه پیشرفت بیماری سرطان شد، برای ادامه درمان راهی امریکا شد و در همانجا تصمیم گرفت دربارهی دوران درگیریاش با این بیماری و روزهای خود در این مدت بنویسد. دربارهی مبارزه و ایستادگی خودش برای زنده ماندن و البته که شکست بیماری. با این شرط که کتاب زمانی چاپ شود که او چشم از دنیا بسته باشد. کاش این کتاب به مرحله چاپ هنوز نرسیده بود. فصل آخر این کتاب را غزاله صدر، دختر حمیدرضا صدر نوشته است. وی دربارهی روزهای پایانیاش با پدرش نوشته است و چه فصل تکان دهندهای است.
در این کتاب حمیدرضا صدری را میبینیم که دارد برای بعد از خودش از زندگی مینویسد. از تلاش و تعریف سلامتی و ارزشی که شاید فقط زمانی متوجه آن شویم که در بستر بیماری هستیم. از روزهایی میگوید که میرود بی آنکه توجه کنیم که این روزها و ساعتها هرگز باز نمیگردند. زمانی این گفتهها ارزش پیدا میکنند که فردی مانند او که در تمام دوران حیاتش تلاش کرده و زندگی پرثمری داشته است به ما گذر زمان را گوشزد میکند. فردی چون او از ارزش لحظات زندگی و سلامتی مینویسد.
مهدی یزدانی خرم، منتقد ادبی و مشاور بخش ادبیات ایران نشر چشمه میگوید: «این کتاب تلخ است و ارزش ادبی بالایی دارد. من خیلی کم دیدهام در ایران آدمی این چنین بیواسطه و قدرتمند با بیماری خودش روبهرو بشود و در متن به مقابلهاش برود و دربارهی آن حرف بزند. این کتاب به شدت تأثیرگذار است و ارزش روایی منحصربهفردی دارد.»
این کتاب ۳۱۸ صفحهای در سال ۱۴۰۰ به همت نشر چشمه چاپ و در چهلمین روز درگذشت این فرد شایسته روانه بازار شد. دانلود کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی در همین صفحه از وبسایت فیدیبو امکان پذیر است.
حمیدرضا صدر متولد ۳۰ فروردین ۱۳۳۵ در مشهد بود. او در دوران کارشناسی اقتصاد خواند و ارشد خود را در رشتهی شهرسازی از دانشگاه هنرهای زیبای دانشگاه تهران گرفت و برای دکتری به انگلستان رفت و مدرک دکتری خود را از دانشگاه لیدز بریتانیا گرفت. وی را به عنوان منتقد سینما و مفسر فوتبال میشناسیم. هر دو را به خوبی بلد بود و صادقانه میگفت و مینوشت.
حمیدرضا صدر نویسندهی ثابت مجلهی فیلم بود و با نشریاتی چون زن روز و تهران امروز همکاری داشت. صدر در بیشتر برنامههای ورزشی تلویزیون به عنوان کارشناس فوتبال حضور داشت. همچنین حمیدرضا صدر در ستون هنری و تحلیل فیلم نشریاتی چون شرق و بانی فیلم قلم میزد و در برنامه تماشاخانهی ایرانشهر نیز شرکت میکرد. از سوی دیگر وی را با تحلیلهایش در جشنواره فیلم لندن نیز میشناسند.
حمیدرضا صدر در تاریخ ۲۵ تیر ۱۴۰۰ بعد از سه سال مبارزه با بیماری سرطان در کالیفرنیا و در سن ۶۵ سالگی درگذشت.
درون مایهی غمگین این روایت، این کتاب را از گزینههای هدیه دادن حذف میکند اما اگر فقط یکبار قلم صدر را خوانده باشید و یا نقدهایش را گوش کرده باشید، به مهارت او در روایت کردن واقف خواهید بود. پس این کتاب، به تمامی طرفداران و دوستان مرحوم حمیدرضا صدر توصیه میشود. فیدیبو خرید کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی را به صورت الکترونیکی برای شما فراهم کرده است.
یکی از آن نیمروزهای ظاهر تکراری، احتمالا ملالآورتر از باقی روزها. اما نه. نه چندان تکراری؛ نه خیلی ملال آور.
توفانی در راه است. توفانی بزرگ. خیلی بزرگ.
زمانش در ذهنت مانده. ساعت و دقیقهاش. همهی جزئیاتش. ساعت ۰۴۸:۱۰ سه شنبه، ۶ شهریور ۱۳۹۷ در «طبقهی زیرین بیمارستان بانک ملی» بخش بیماران ریوی. سالنی فرورفته در سکوت. بیمارانی منتظر و آرام. ماتمکدهای نزدیک مراکز پولی ایران در خیابان فردوسی. کنار بانکهای ملی و مرکزی و صرافیها و سفارتخانهها.
با این همه بیاعتنا به پول با مرکزیت جسمهای آسیب دیده.
هرچه چشمان اهالی پول از شوق داشتهها برق میزند. چشمان بیماران روی سکوهای فلزی راه راه بی فروغ است.
اینها میهمانان بیدردسری شدهاند. دیگر صدایشان را بالا نمیبرند. نه ظرفی را چرک کرده اند و نه با سخنی
دلی را آزردهاند. اکثرشان قانعاند به خاموشی و التماس مثل الآن شان مثل همین جا. سکوت، سکوت.
یکه و تنها در برابر دکتر رسول ب- متخصص بیماریهای ریوی. مرد لاغر اندامی که برق چشمان تنگ شیطنت بارش اجازه نداده رنگ چشمانش را تشخیص بدهی. یکی از آن دکترهای خونسرد خوشرویی که تو را شناخت. شناخت و با لبخند سردی دستی بر شانهات زد: «شما کجا و این جا کجا آقای صدر؟»
«مریضی برای همه است. دکتر عزیز.»
دکتر عکسی با تو گرفت و فرستاد برای پسر دانشجویش که ادعا کرد هميشه شیفتهات بوده است. او درجامهی
سپید پزشکی نشست و تو با همان کت تیرهی همیشگیات کنارش ایستادی. او رو به دوربین لبخند زد و تو رو به دوربین نیشت را باز کردی. تخت معاینه درپس زمینه و یک میز در پیش زمینه است. تصاویر اسکن ریهات روی میز، تصاویر لعنتی. عکس گرفتن با پزشکان هرگز دلپذیر نبوده. پزشکان معمولا حالت فاتحان را میگیرند
و بیمار مادرمرده هميشه حقیر و کوچک به نظر میرسد. شبیه یکی از غلامان یا بردگان پزشک.
دکترب -- تصاویر ریهات را در برابر لایتباکس گرفته. تندتر شدن ضربان قلبت برخلاف خونسردی ظاهریات.
گزگز کردن نوک انگشتان دستان و پاهایت. بالا رفتن انگشت دست راست دکتر و پایین آوردنش روی ریهی چپ و نشان دادن دو نقطه. لکهی کوچکی همراه با تودهی بزرگی بالای سرش، لکهی سپیدی در آن قاب سیاه به اندازهی یک دانه لوبیا. تیز شدن گوشهایت. شنیدن آن واژهی نکبتی از زبان دکتر: مشکوک ... مشکوک ... مشکوک. پزشکان معمولا اخبار بد را تلگرافی به بیماران میدهند. چندان جمله پردازی نمیکنند. حتی پزشکان مهربان واژهی «مشکوک» را فقط و فقط آميخته با اندکی تعارف و همدردی بر زبان میآورند. و واژهی «مشکوک» در ترمینولوژیشان یعنی «بدخیم».
فرمت محتوا | epub |
گوینده هوشمند (AI) | راوی |
حجم | 1.۹۷ مگابایت |
تعداد صفحات | 318 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۰:۳۶:۰۰ |
نویسنده | حمیدرضا صدر |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۰/۰۶/۰۹ |
قیمت ارزی | 6 دلار |
قیمت چاپی | 98,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
"او مثله تو اعتقاد داشته دوست داشتن سرزمین مادری برای خوشبختی کافی است." حمیدرضا صدر برای ما که فوتبال رو یه زمانی خیلی بیشتر از الان دنبال میکردیم یعنی ویژه برنامه های جام جهانی و یورو کنار عادل فردوسی پور، یعنی حرکات دست و شوق عجیب موقع صحبت کردن. حمیدرضا صدر یعنی آنسوی نیمکت و صحبت هاش بعد از یه آیتم با آهنگ good time از ونجلیس که البته در اصل heyat davam edir از huseyn abdullayev بود. این کتاب تلخ و شیرین بود. شخصی بود. یکی از شخصی ترین چیزایی بود که خوندم و این شخصی بودن بعضی وقتا باعث همزاد پنداری و شنیدن حرفایی از ته دل بود که صاف به دلت مینشست و بعضی وقتا احساس غریبه، اضافه و گم بودن تو خانواده ای رو داشت که تو عضوشون نبودی و قرارم نبود و نیست عضوشون باشی. کتاب یه ترکیب از دفترچه دلنوشته ها بود با آلبوم خانوادگی. من بخش دلنوشته هاشو دوست داشتم. حرفایی درباره لذت ها کوچیک بزرگ، سلامتی و بیماری، دوست و خانواده، خاطرات و علایق، تعلق و دلتنگی و... نمیدونم تجربه کتاب برای کسایی که شناختی از دکتر صدر ندارن چجوریه اما برای من یک سفر خواندنی بود. سفری از قیطریه تا آنسوی نیمکت. کنار هم باشیم هوای همدیگه رو داشته باشیم و همدیگه رو تنها نزاریم.
کتاب شرح حالی از زندگانی حمیدرضا صدر گرامی از ابتدای اطلاع ایشون از بیماری سرطانشون تا متاسفانه یکسال قبل از درگذشتشون هست ماجرای مهاجرت ایشون به اورنج کانتی برای پیگیری روند درمان و فصل آخر کتاب توسط دختر خانم ایشون غزاله صدر تکمیل شده است، توصیف کتاب بسیار برای شخص من سخت هست کتابی سرشار از بوی زندگی و بوی مرگ، جنجال همیشگی انسان برای بودن و تلاش برای زندگانی، برای ارزشمندی داشته هایی که روزهایی خیلی راحت از کنارشون رد شدیم و روزی متوجه میشیم چقدر گرانبها بودند، سبک نوشتاری و غم و نشاط نهفته در کتابهای حمیدرضا صدر مثل همیشه بسیار زیباست، توصیه میکنم این کتابو مطالعه کنید و یاد بگیرید و لذت ببرید از نوشتار این انسان نازنین، خدا رحمتشون کنه و چه خوب یادگارهایی...
اصولا انسان طوری آفریده و طراحی شده که قرار نیست از زمان مرگش آگاه باشه . ولی بیماری سرطان با تاریخچه ایی که در پزشکی پیدا کرده ، با اینکه درمان نشده ولی اونقدر شناخته شده که بسته به نوعش و انجام ازمایش ها ، پزشکان زمان تقریبی مرگ را اعلام میکنن و اکثر اوقات قطعی هم هست و این خیلی دردناک و ترس آوره. درد شدید و درمان های سخت و کشنده تر از اصل بیماری با ناامیدی و ترس همراه میشه و سخت ترین لحظات را رقم میزنه.... خدا رحمت کنه جناب صدر را و سلامت بداره خانواده محترم ایشون را که این همه رنج را تحمل کردند مخصوصا دختر ایشون . چون هیچ مرهمی در دنیا به اندازه محبت و عشق فرزند برای والدین ، موثر و شیرین نیست.
اخ از اين كتاب...حدودا ٢ سالي از خوندن اين كتاب ميگذره و هر بار كه بهش فكر ميكنم يه غم بزرگي قلبم رو فشار ميده... خدارو هزار بار شكر ميكنم كه قبل از اينكه بفهمم مادرم كنسر دارن اين كتاب رو خوندم و با اينكه قبل از اين موضوع بود با ثانيه به ثانيه خوندن كتابش اشك ريختم و درد كشيدم... اگر از اطرافيانتون كسي كنسر داره به هيچ وجه اين كتاب رو نخونيد...تك تك جملاتش اون غم و دردي كه نويسنده داره تجربه ميكنه اون حس ناتمام موندن كتاب اون فصل اخر از زبون دخترشون هست ادم رو ديوونه ميكنه...
چرا اینقدرررر گرون؟
من ابتدا جهت خرید نسخه صوتی اقدام به خرید کردم و توفیق اجباری نصیب من شد که نسخه متنی رو دریافت کردم،برای همین از اول خوانش کتاب ناراحت این موضوع بودم،ولی رفته رفته از اتفاق پیش آمده راضی شدم،قلم آقای صدر بی نظیر و درجه یکه... سادگی در نوشتن تجسم کردن حرفاشون (مثل بازار تجریش) ادم رو به وجد میاره،خوشحالم که خودم با ذهنیت صدای ایشون نه کس دیگه میتونم همذات پنداری کنم،روحشون شاد و یادشون گرامی
بعد از مدتها با ماجرای کتاب اشک ریختم و اشک ریختم و اشک ریختم. چقدر تلخ بود و چقدر آقای صدر رو عزیز تر و دوست داشتنی تر کرد برام. جسارت ایشون در توصیف سیاهترین روزهاشون و صراحت و صداقتشون در بیان حالات درونی و روحیشون ستودنیه . حیف که خیییلی زود تر دنیا رفتند. فصل آخر رو که غزاله صدر نوشته بود هم خیلی دوست داشتم ، ساده ، بیتکلف، دلنشین ولی بسیااااااااار دردناک.
برخی انسان ها همچون حمید رضا صدر تا آخرین جانی که در بدن دارند ردپاهای زیبا از خود به جای میگذارند، کاری که پدر من هم می کرد. آقای صدر زجر کشید و رفت. در روزهایی کتاب را خواندم که پدرم به آرامی و ناگهانی اما در سن او رخت از زمین بر بست. کتاب صدر جدا از زیبایی همیشگی نوشتارش، تسکینی بود برای شکیبا بودن در روزهای سخت و بی مفهوم نبودن پدرم. یاد هر دو گرامی 🖤
کتابی بسیار عالی با مضمون مرگ به عنوان مهمترین پرسشی که همواره در ذهن آدمیان پرسه می زند وهر از گاهی بدون هیچ دعوتی مهمان ما و اطرافیانمان می گردد تلاشی خستگی ناپذیر از نویسندهای توانا در جدال با اهریمن سرطان وموخره ای بسیار جذاب وپر شور از غزاله دختر وی که غلیان احساسات طوفانی حزن انگیز رادر ذهن وجان مخاطب بر می انگیزاند یادش تا همیشه در یادها وخاطره ها جاری باد
انسان هایی که در انتظار مرگ هستند حقیقت زندگی را بهتر درک می کنند و فکر کنم حمید رضا صدر به خوبی حقیقت ساده زندگی را در این کتاب آورده شاید بیماری سرطان بهانه خوبی به او داد تا این کتاب را بنویسد و در آخر در ماخره کتاب و قلم غزل صدر براستی که اشک ما را در آورد