در ادبیات فارسی معاصر نامهای برجستهای مانند نادر ابراهیمی، غلامحسین ساعدی، ابراهیم گلستان، ابراهیم فصیح و محمود دولت آبادی میدرخشد. محمود دولت آبادی بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان در ادبیات فارسی اکنون بیش از پنجاه سال است که به نوشتن و خلق آثار هنری مشغول است. بدون شک همهی خوانندگان حداقل یکبار نام اثر کلیدر را شنیدهاند و به جادوی این نوشته آگاه هستند. اما کلیدر رمانی طولانی است و اگر میخواهید مطالعهی آثار دولت آبادی را آغاز کنید بدون شک بهتر است با داستان کوتاههای او این کار را بکنید. کتابی که پیش رو دارید یکی از بهترین و مشهورترین داستان کوتاههای محمود دولت آبادی بانام گلدستهها و سایه است.
کتاب گلدستهها و سایه نوشتهی محمود دولت آبادی است. این کتاب برای نخستین بار در سال 1384 بهصورت مستقل توسط انتشارات نگاه منتشر شد و در طی سالهای اخیر تجدید چاپشده است. این کتاب شامل دو داستان بلند است، نخستین داستان پای گلدسته امامزاده شعیب نام دارد و دومین داستان سایههای خسته نامیده شده است.
کتاب گلدستهها و سایه از دو داستان بلند تشکیلشده است. نخستین داستان نامش پای گلدسته امامزاده شعیب نام دارد و دربارهی متولی امامزادهی روستا است که در یک شب سرد زمستانی دختری به او پناه میبرد.
داستان دوم سایههای خسته نام دارد و داستان 4 نفر را شرح میدهد که هرکدام بهنوعی درگیر فقر مادی یا عاطفیاند.
محمود دولتآبادی نویسندهی مشهور ایرانی متولد ده مرداد سال 1310 است. او متولد روستایی به نام دولتآباد در نزدیکی سبزوار است که دولت آبادی در همانجا تحصیلات دوران ابتدایی خود را تکمیل کرد. او برای تکمیل تحصیلات خود به مشهد رفت و در زمان زندگی در مشهد با سینما و هنر نمایش آشنا و به این حوزه علاقهمند شد. دولت آبادی برای تکمیل دانش سینمایی خود به تهران آمد و بهعنوان بازیگر در تئاترها ایفای نقش میکرد.
محمود دولت آبادی برای نخستین بار در دههی چهل بود که برای نخستین بار نوشتن را آغاز کرد. نخستین داستان کوتاه او «ته شب» نام داشت که در سال 1341 در مجلهای در تهران منتشر شد. بعد از انتشار اولین داستانش و موفقیت داستان کوتاهش او تصمیم گرفت که نویسندگی را بهصورت حرفهای ادامه بدهد. شاید فکر کنید که نویسندگی تنها کاری است که دولت آبادی در زندگیاش انجام داده است؛ اما حقیقت امر این است که دولت آبادی مشاغل زیادی مانند: چوپانی، کفاشی، کار روی زمین، صاف کردن میخهای کج، دوچرخهسازی، سلمانی و حروفچین چاپخانه را امتحان کرده است. ردپای شغلهایش را میتوان در کتابهایش مشاهده کرد.
با توجه به اینکه دولت آبادی برای یادگیری تئاتر به تهران آماده بود و حدود یک سال همدرس تئاتر خواند تا سال 1353 نویسندگی و بازیگری را همزمان با یکدیگر پیش میبرد. او در دورانی که در تئاتر بازی میکرد نقشهای مختلفی را در نمایشنامههای نویسندگان بزرگ ایفا میکرد. اما در سال 1353 بود که بازیگری را برای همیشه کنار گذاشت و بهطور حرفهای به نوشتن روی آورد.
انتشارات نگاه کتاب گلدستهها و سایه را عرضه کرده و در اختیار علاقهمندان قرارداده است. کتاب حاضر در مجموعهای به نام کارنامهی سپنج منتشر میشدند که شامل داستانهایی بودند که دولتآبادی آنها را در طی پانزده سال نوشته بود. اکنون انتشارات نگاه هر یک از این داستانها را بهصورت جداگانه منتشر کرده است.
انتخاب دستهای خاص برای خواندن این کتاب کار دشواری و بیهودهای است. همه میتوانند از خواندن این داستان زیبا لذت ببرند اما بدون شک علاقهمندان به ادبیات فارسی و قلم محمود دولت آبادی از خواندن این داستان لذت بیشتر خواهند برد. کتاب گلدستهها و سایه در دستهی کتابهای داستانهای فارسی قرار دارد. کتاب گلدستهها و سایه مناسب برای گروه سنی بزرگسال است. تعداد صفحات نسخهی چاپی کتاب 109 صفحه است که بامطالعهی روزانه 20 دقیقه میتوانید این کتاب را در 5 روز بخوانید. کتاب گلدستهها و سایه حجم اندکی دارد و برای افرادی که وقت کافی برای خواندن کتابهای طولانی را ندارند و قصد دارند کتابی مختصر با موضوع داستانهای فارسی را بخوانند مفید خواهد بود.
داستان سایههای خسته
نایب جلو آینهقدی که توی یک قاب برنجی گرفتهشده و کنار دیوار اتاق شاهنشین قرار داشت ایستاد و یکبار دیگر خودش را برانداز کرد. نه، دیگر از او جز پیکری که انگار موریانه مغزش را خورده و آن را پوک کرده باشد، چیزی باقی نمانده بود. پیری- خلاف میل او - در وجودش چنگ انداخته و فشارش میداد. اندام بلندش که زمانی کمر اسب را خم میکرد، امروز خمیده شده و این خمیدگی در این لحظه عیانتر از هميشه در چشمش جلوه میکرد. انگار آینهای که عمری با او همخانه بوده فقط این بار به او راست گفته و همه کم و کسرها را نشانش داده بود. میدید که رمق از چشمهای سیاه و بادامیاش گريخته و کیسهای زیر پلکهایش مثل شکم دو مارمولک پایین افتادهاند. ابروهایش پت و پهنتر و سفیدتر شده و روی چشمهایش سایه انداخته بودند. نوک بینیاش برگشته و چانهاش کمی بیشتر از معمول میل به جلو داشت. و غبغبش پوک و پر از چروک شده بود. شاپوی بزرگ و مندرسش را روی سرش جابهجا کرد، موهای بلند و ناشور شقیقه و بیخ گوشهایش را که مرتب آب و شانهزده بود توی آینه دید و یکبار دیگر نوک سبیلهای بلند و جوگندمیاش را با انگشتهایش تاب داد، کف نرم دستش را به صورتش که دو دقیقه پیش از ته تراشیده بود کشید، چشمهایش را نزدیک آینه برد و به خیز زیر چشمها و چینهای ریزودرشت پیشانی و گوشه ابروهایش خیره شد. دست برد و قوطی کرم را از بالای آینه برداشت، یک انگشت کرم به پیشانی و گونههایش زد و با کف دستش شروع به مالیدن کرد. آنقدر که خون به پوست تیره صورتش دوید. بعد دستهایش را به هم مالید و انگشتش را روی سبیلهایش کشید و به خودش لبخند زد.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب گلدستهها و سایه اثر محمود دولتآبادی بود.خرید و دانلود این اثر در همین صفحه امکانپذیر است. برای مطالعهی دیگر کتابها درزمینهی داستانهای فارسی میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 550.۰۷ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 109 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۳۸:۰۰ |
نویسنده | محمود دولت آبادی |
ناشر | انتشارات نگاه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۲/۰۸/۱۲ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
کتاب حاوی دو داستان با نثری روان به سبک فیلم های هندی که اعضای خانواده بعد از سال ها فراغت اتفاقی همدیگه رو پیدا می کنند.
ادبیات داستان بسیار زیبا بود اما خود داستان آنقدرها جالب نبود.
دولت آبادی بینظیره است