فیدیبو ارائه میکند: «کتاب صوتی کلیدر، کاری از نشر صوتی آوانامه و رادیو گوشه»
کِلیدر بلندترین رمان ایرانی و دومین رمان بلند جهان، اثر ماندگار محمود دولت آبادی است. این کتاب صوتی به سرپرستی گویندگی آرمان سلطانزاده، همراهی بیش از ۱۰۰ صداپیشه زبده و باسابقه و قطعاتی از آلبومها و اجراهای کیهان کلهر تهیه شده است. محمود دولتآبادی نیز به عنوان گوینده افتخاری در بخشهای از این کتاب صوتی حضور دارد.
در کتاب صوتی کلیدر بیش از صد گوینده شامل گروهی از برترین گویندگان کشور ایفای نقش کردهاند که از جمله میتوان به؛ آرمان سلطانزاده، فریبا متخصص، محسن بهرامی، بهرام ابراهیمی، مهبد قناعتپیشه، بیوک میرزائی، شیما درخشش، محسن زرآبادیپور، مجید همزه، کرامت رودساز، رامین پورایمان، نورالدین جوادیان، ارشیا شریعتی، حمید یزدانی، فرشید صمدیپور، نورالدین جوادیان، تایماز رضوانی و احمد لشینی اشاره کرد.
داستان کلیدر برگرفته از داستان واقعی زندگی گل محمد، دلاور خراسانی، و زندگی مردمان روستاهای نیشابور و سبزوار است. نام کلیدر Kelidar وام گرفته از کوهی است که بین شهرهای نیشابور، سبزوار و قوچان در استان خراسان واقع شده است. اکثر مردمان این سرزمین کردهایی هستند که در سالهای گذشته به این منطقه کوچ داده شدهاند. داستان کتاب کلیدر در سالهای ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۷ اتفاق میافتد. این سالها سالهای پس از جنگ جهانی دوم است و ایران نیز متاثر از همین جنگ و نزاع بین نیروهای متحدین و متنفین فضایی آشفته و پرفراز و نشیب را طی میکند.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 908.۴۸ مگابایت |
مدت زمان | ۱۶:۰۳:۰۰ |
نویسنده | محمود دولت آبادی |
راوی | آرمان سلطان زاده |
ناشر | فیدیبو |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۳/۲۴ |
قیمت ارزی | 16 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
با وجود اینکه نویسنده تلاش میکنه رگ و ریشههای روانی جزئیترین حرکات کاراکترها رو در شخصیتشون واکاوی کنه و در این راه گاهی چنان زیادهروی میکنه که به ورطه توضیح واضحات میفته چند واقعه مهم و مؤثر توی داستان هست که با منطق شخصیتهای عامل، همخوانی نداره. مثلا با شخصیتی که از علیاکبر حاجپسند ترسیم میشه، مشارکتش در مجادله چارگوشلی بخاطر مدیار ابدا قابل توجیه نیست. برای یه ارباب سودجو که فقط به منافع خودش اهمیت میده ریسک بزرگ و نامعقولیه که اسلحه برداره و شبونه بره برای آدم آسمونجلی مثل مدیار دختر بدزده. یا گذشتن نادعلی از خون پدرش در حالی که میدونه کار دار و دسته گلمحمد بوده به سادگی برگزار شده. اگه نمیدونست کار کیا بوده، منطقی بود که بگذره و بذاره زندگی به روال عادیش برگرده ولی وقتی از خون پدرش میگذره که دقیقا میدونه کار چه کسانی بوده. یا آتشسوزی عمدی انبار نجف ارباب که هیچ توجیهی رو برنمیتابه و در مقابل هزینه گزافش کمترین فایدهای رو نصیب ارباب نمیکنه. و توجیهی که در داستان هست اونقدر ناپذیرفتنیه که منِ خواننده امروز احساس میکنم اگه واقعا چنین اتفاقی رخ داده باشه امکان نداره کار کسی غیر از دار و دسته گلمحمد بوده باشه و نویسنده تلاش بیهوده میکنه که دامن گلمحمد رو از این اتهام پاک کنه. این تلاش نفسگیر نویسنده گاهی به بزک کردن شباهت پیدا میکنه. برای اینکه یه چهره یاغی تبدیل به یه شخصیت حماسی و ملی بشه نویسنده از هر ابزاری که به دستش برسه استفاده میکنه؛ از تشبیهات حماسی گرفته مثل تشبیه گلمحمد به شاهین و عقاب و آفتاب و آسمان تا پیوند بیوجه زدنش با درد هزارهها و آمال مردم، و شبیهسازی شخصیتهای تاریخی و اسطورهای مثل یعقوب رویگر و حسین و سیاوش و ستارخان و کوچکخان و... در حالی که این آدم عملا کاری جز برای خودش نمیکنه. اگر دزدان رو میگیره بخاطر اینه که دارن به اسم گلمحمد دزدی میکنن. اگر سراغ نجف ارباب یا ارباب دزمینی میره بخاطر اینه که دارن چوب لای چرخ گلمحمد میذارن یا از برندش سوءاستفاده میکنن. یعنی این آدم هر وقت اسلحه دستش گرفت خودش شد شاغول حقیقت و حقانیت و هر کاری که کرد شد عمل قهرمانانه در حالیکه همین اعمال اگر از دیگران سر بزنه یا عمل بزدلانهست یا خلاف شرع و عرف. خواهرش شیرو رو طرد میکنه بخاطر اینکه با ماهدرویش فرار کرده و ازدواج کرده اما خودش اول داستان رفته بود سوقی رو برای داییش بدزده یا در جلد هفتم چندبار به برادرش قول میده که دختر حاجی خرزفی رو که نامزد هم داره به زور اسلحه هم که شده از باباش میگیرم میدم به تو. این آدم چه ربطی به ستارخان و سیاوش و یعقوب لیث داره؟! قبای حماسه برای چنین شخصیتی زیادی گشاده. اگر هم پول از اربابها میگیره همه رو جمع میکنه میده به یه ارباب بزرگتر یعنی آلاجاقی. یعنی در بهترین حالت باز هم آلت دسته؛ گیرم آلت دست ارباب بزرگه و از اربابهای کوچیک به نفع ارباب بزرگ زهر چشم میگیره. جالبه که نویسنده از این قضیه با یکی دو اشاره مختصر میگذره. کلا مناسباتش با آلاجاقی رو فقط نقل میکنه و حکایتش رو ابدا برای خواننده باز نمیکنه. با همه اطناب و طول و تفصیلی که توی کتاب هست مشخص نیست چرا این قسمتها اینطور با ایجاز برگزار شده. مثلا حضور گلمحمد در پلوخوران آلاجاقی رو اصلا نمیبینیم. فقط در نصایح بلقیس طی یکی دو جمله میفهمیم که بله همچین برنامهای هم بوده. یا نمیبینیم که گلمحمد یا کسی از طرفش پولهای راهزنی رو برای آلاجاقی برده باشه. فقط در گفتگوی گلمحمد و خانعمو خیلی اشارهوار میفهمیم چنین اتفاقی افتاده. گلمحمد کلیدر فقط دغدغه خودش و حفظ حیاتشو داره و به همین علت هم به سمت قدرت آلاجاقی کشیده میشه تا تکیهگاهی براش باشه. تا پایان جلد هشتم تنها کاری که گلمحمد کرده و منافع شخص خودش توش دخیل نبوده یه سیلی بوده که توی گوش یه پیرمرد زده که میخواسته دخترشو زود شوهر بده و سه من روغن زرد و یه بره هم از کیسه یه رعیت چوپان برمیداره و به یه زن زائو میبخشه. اینا برای قهرمان ملی شدن کافی نیست.
اخ که چقدر خود گویه های گلمحمد باعث ایجاد بغض تو گلوس آدم میشه،هر روز که به اخر نزدیک میشیم چقدر دلگیر میشه آدم فکر میکنم همه دوستانی که به این اثر با ارزش و ماندگار گوش میکنن با من موافق باشن چون داریم با کلیدر زندگی میکنیم و جزئی از زندگی ما شده این کتاب واقعا خسته نباشید میگم به استاد سلطان زاده،اقای بهرامی که با صدای خودشون شخصیتی که دقیقا در قامت گل محمد هست رو ساخت.بازم هم ممنونم از این تیم حرفه ایی و از همه مهمتر استاد دولت آبادی و عایزاده
من در لحظه ای که جلد ۷و ۸ اومد دانلود کردم عجیب و غریب درگیر داستان شدم و نگران اینهمه اشتیاق برای جلد ۹ و ۱۰ هستم🙃 شخص آرمان سلطان زاده دلیل افزایش ساعت مطالعه من و دلیل علاقهم به ترافیکه❤️
حوالی شهرستان ما (اسفراین) ، ما کردها یک ترانه داریم به اسم “خانجان” که برای خان کلمیشی گفته شده میتونستین تو این کتاب صوتی استفاده کنین
اول خدا قوت به معنای واقعی کلمه به همه عزیزان دست اندرکار دوم به واقع تا به حال این حد از اعتیاد و اشتیاق به یک کتاب صوتی رو تجربه نکرده بودم و چشم انتظاری انتشار جلد بعدی سوم مطمئن هستم که اگر خودم کتاب رو می خوندم (حداقل به خاطر دغدغه تلفظ صحیح کلمات) کمتر طمع این حظ جان رو می چشیدم و از لذت شنیدن موسیقی متن هم هر چه بگویم کم است چهارم پیشنهاد دیوار مهربانی فرهنگی که شاید جمع بیشتری بتو انند بهره مند شوند. پنجم همیشه دوست داشتم و برام افتخار بود خوندن دومین رمان طولانی دنیا که نویسنده اش ایرانی است ولی همت خوندن نداشتم ولی به لطف این کتاب صوتی محقق شد.
دوستانی که میگن نمونه افتضاح بود ، کاش توضیح بدن که مشکلش چی هست ، به نظر من فوق العاده است ، و راوی فقط اقای سلطان زاده نیست و هر شخصیت یه صدای متفاوت داره که به نظرم خیلی قابل درک تر شده، من خیلی دوست داشتم
چقدر این اثر زیباست و چقدر انتخاب صداها برای شخصیت ها هنرمندانه و هوشمندانه. چقدر این اثر فاخر که نمادی از فرهنگ و هنر ایران است را دوست دارم. بینهایت سپاسگزارم از استاد دولت آبادی عزیز و از دوستان هنرمندی که کتاب صوتی را تهیه میکنند. ما ایرانیها و مخصوصا ما اهال ی خراسان انگار تک تک کوچه ها را میبینیم. تک تک بیابان ها و روستاها .انگار تک تک لحظه ها را با شخصیتها زندگی میکنیم. انتخاب موسیقی متن هم بینهایت زیبا و هنرمندانه است. ممنون از شما بزرگواران
ستار نماد ايران هست قدير نماد فكر و عقل هست در زمان جهل ، قدير نماد جوانان امروز هست با استعداد و باهوش اما بى امكانات ولى نم ى تونم گل محمد رو نماد قهرمان مردمى بدونم ، گل محمد منو ياديه سرى افراد مشهور امروزى مى نداره كه يهو از هيچى به قدرت مى رسن و خودشونم نمى دونن چى شد كه به اينجا رسيدن ،به زبان ساده ( كله خر ) نماد بى فرهنگى) ، مخصوصن اونجا كه ستار به گل محمد مى پرسه بالاخره سمت اربابى يا رعيت ، گل محمد جوابى كه مى ده مشخصه كه خودم تشنه ى قدرت و پول بود … هركى رو هم كشت به خاطر خودش بود نه رعيت
ممنون از تمام زحمات شما عزیزان در آوانامه واقعا فکر نمی کردم روزی بتونم بگم داستان کلیدر را میدونم ممنون از جناب دولت آبادی و قلم جادویی ایشان مطمئنم همه مسحور این قلم و روایت زیبای آوانامه از کلیدر هستند مانا باشید و برقرار
چه زیباست لحظاتی که صدای راوی مبدل به صدای وجدان میشه و با گلمحمد گویه میکنه و او صدای وجدانش رو میشنوه و جواب میده در پایان جلد هفت، لحظاتی خلق شده که تا استخوان آدمی نفوذ میکنه. لحظاتی عمیق از جنس تغییر بُن آدم و چقدر این لحظات حتی در واقعیت کمیاب هستند و نمایاندن این آنِ معجزهآسا چه میتواند باشد جز جادو. دولتآبادی به سان آب، با حوصله و به ظرافت در سنگ نفوذ میکنه چنان که نه پرگویی کرده نه جایی برای بهانهگیری باقی گذاشته و خواننده رو به جا و اندازه قانع میکنه