خاستگاه دیگران -- کتاب جدید موریسون که مجموعهسخنرانیهای او در دانشگاه هاروارد است -- مستقیماً معطوف به مسألهی بهقدرترسیدن دونالد ترامپ نیست؛ اما بدون درنظرگرفتن شرایط کنونی آمریکا، خوانش اندیشههای موریسون درباب تعلق، غیرممکن است و نمیتوان گفتههای او را در این مورد که چه کسانی در جامعه میگنجند یا خیر، مورد بررسی قرار داد. خاستگاه دیگران در واقع جستاری در تاریخ آمریکاست و در همین راستاست که قدیمیترین و قویترین شکل سیاستهای هویتی در تاریخ آمریکا -- یعنی سیاستهای هویتی نژادپرستانه -- را مورد خطاب قرار میدهد. این کتاب، اثری درباب آفرینش مفهوم بیگانه و برساخت حصارهایی است که با بهرهگیری از نقد ادبی، تاریخ و خاطرات گذشته میکوشد دریابد ما چگونه و چرا به جایی رسیدهایم که آن حصارها و دیوارها را به رنگ پوست گره زدهایم. اثر موریسون حاصل گردآوری مجموعهای از آثار است که طی یک قرن گذشته رفتهرفته تحول یافتهاند؛ آثاری که ماهیت ثابت نژادپرستی سفید را بهخوبی مورد بحث و بررسی قرار دادهاند. مجموعهی موریسون متشکل است از آثار اسون بکرت و ادوارد باپتیست که در نوشتههایشان ماهیت خشن این نوع نژادپرستی و منافع حاصل از این رویکرد را بهخوبی نشان دادهاند؛ جیمز مک فرسون و اریک فونر که نوشتههایشان حاکی از آن بود که چگونه نژادپرستی باعث جنگ داخلی آمریکا شد و چگونه این مسأله جلوی بازسازی آمریکا را گرفت؛ بریل سَتِر و آیرا کتزنلسون که در کتابهایشان بهخوبی روشن کردند چگونه نژادپرستی طرح نوین روزولت را به نابودی کشاند؛ و در نهایت خلیل جبران محمد و بروس وسترن که بهخوبی نشان دادهاند چگونه در روزگار ما نژادپرستی راه را برای عصر حبس جمعی هموار کرده است.
اما شاید نزدیکترین اثر به اثر موریسون، کتاب افسون نژاد به قلم باربارا فیلدز و کارن فیلدز است که بیان میدارد آمریکاییها همیشه کوشیدهاند جرم نژادپرستی را -- که امری بارز و مشخص است -- به کمک مفهوم نژاد -- که امری طبیعی و ذاتی نیست -- پاک کنند. در واقع، وقتی از تقابل میان «نژاد» و «نژادپرستی» حرف میزنیم، در اصل این ایده را تجسم میبخشیم که نژاد هم یکی از ویژگیهای دنیای طبیعی است و بنابراین نژادپرستی نتیجهی قابل انتظار آن خواهد بود. با وجود اینکه پژوهشهای بسیاری نشان میدهند این فرمول فرآیندی وارونه دارد -- یعنی در واقع این نژادپرستی است که به مفهوم نژاد منتج میشود -- اما آمریکاییها هنوز این مسأله را درک نکردهاند. به همین خاطر است که ما همچنان مجبوریم در مورد مسائلی مانند «تبعیض نژادی»، «شکاف میان نژادها»، «جدایی نژادی»، «نمایهسازی نژادی» یا «تنوع نژادی» حرف بزنیم؛ گویا فراموش کردهایم که سنگ بنای تمام این ایدهها را خودمان گذاشتهایم؛ اما هرگز نباید از تأثیر چنین امری، چشمپوشی کرد. اگر «نژاد» مسألهای ارثی یا ذاتی بود، آنوقت شاید میتوانستیم خودمان را بهخاطر عدم بررسی و مطالعهی چنین مسألهای ببخشیم، حالآنکه واقعیت چنین نیست.