نمایشنامههای چخوف، مثل هر متن فشرده نمایشی دیگری، در اجرا نیازمند هم نگرش یگانهسازی است که از طرف کارگردان اعمال میشود و هم گروهی از بازیگران قدرتمند است که مثل هستی موزون متنوعی به هم بیامیزند. معلوم شده است که واقعگرایی محض برای انتقال آن جیزی بسنده نیست که جورج کالدرون در سال ۱۹۱۲ آن را سرشت مرکز گریز نمایشنامههای چخوف نامید. سرشتی که: در پی آن نیست که ذهن ما را به ملاحظه درونی رویدادهایی که عرضه میکند، بکشاند، آنقدر آنها را از بیرون در فرایند بزرگتری شکل میدهد که این رویدادها در آن میدرخشند.