اثر حاضر با نگاهی انتقادی به وضعیت جاری دانشگاههای بریتانیا تبیین میکند که دانشگاه، از هدف اصلی خود دور شده است؛ هدفی که در آن، علم دارای ارزش ذاتی بود و نه در خدمت بازار و اقتصاد. مؤلف همچنین به مشکلات دیگر دانشگاهها نیز اشاره میکند: عدم تناسب بین ظرفیت دانشگاهها و دانشجویان ورودی، وجود آزمونهای بیش از حد در دانشگاهها، نبود تفکر انتقادی و جزوهبرداری صِرف، و مردسالارانه بودن دانشگاهها.
اگر رویکردی انتقادی به جامعه علمی خود داشته باشیم، میتوانـ و شایسته استـ که مشکلات موجود و مذکور در دانشگاههای سایر کشورها را بررسی کرد و امکانسنجی ظهور و بروز آنها را در فضای زندگی و اندیشه خود به آزمون گذاشت. بنابراین با توجه به اثر حاضر، بهتر است به این مشکلات صرفاً به عنوان مشکلات خاصِ دولت و جامعه بریتانیا ننگریم، بلکه آنها را مشکلاتی بدانیم که امکان دامنگیر شدنشان در هر قلمروی از جغرافیا متصور باشد.