کتاب داستان های کوتاه از نویسندگان بزرگ جهان توماس مان نشر قطره

مادری با پسر کوچک خود در آستانه‌ی در خانه‌شان نشسته بودند و درباره‌ی صورت سنگی بزرگ، صحبت می‌کردند. اگرچه صورت سنگی بزرگ فاصله‌ی زیادی با آن‌ها داشت، تنها کافی بود که سر بردارند و آن را که پرتو خورشید تمامی سیمایش را روشنایی داده بود، در نظر آورند. اما آن صورت سنگی بزرگ چه بود؟ مادرش گفت: «در این وادی روایتی است که می‌گوید: یک نفر، یک مرد بزرگ، درست با همین صورت ظهور خواهد کرد.» مادرش برای ارنست داستانی را تعریف کرد که مادر خودش برای او تعریف کرده بود. داستانی از وقایعی که در آینده رخ خواهد داد؛ داستانی قدیمی که حتی سرخپوستانی که قبلاً در این وادی سکنا گزیده بودند، از پدران خود شنیده بودند. این داستان می‌گفت: «روزی روزگاری، فرزندی در این وادی به‌دنیا خواهد آمد که بزرگ‌ترین و شریف‌ترین مرد زمان خود خواهد بود. وقتی به دوران مردی برسد، صورتش کاملاً به صورت سنگی بزرگ شباهت پیدا می‌کند.» پسرک هرگز داستانی را که مادرش گفته بود فراموش نکرد تا آنکه از آن کودک «شاد و آرام»، مردی «نیرومند و جوان» پدید آمد. در همین ایام در آن وادی شایع کردند مرد بزرگی که سال‌ها انتظارش را می‌کشیدند و به صورت سنگی بزرگ شباهت داشت، سرانجام ظهور کرده است.