در تاریخ بشر، انسان و طبیعت پیوندی غیرقابل انکار داشتهاند. اتصالی که روز به روز به دلیل پیشرفتهای علمی و گسترشِ امکانات شهری کمرنگتر شده و زندگی شهری آدمها را از ناخودآگاه و خواستههای درونیشان دور کرده است. توماس مان در کتاب کوه جادو به خوبی تمایل ناخوداگاه انسان به طبیعت را نشان میدهد. زندگی در طبیعت؛ حتی به قیمت بیمار شدن و یا تصور بیمار بودن.
کتاب کوه جادو با نام اصلی The Magic Mountain به سبک ناتورالیسم یا همان طبیعتگرایی نوشته شده است. شیوهای در داستاننویسیِ رئالیسم که داستان را به دور از ایدهآلگرایی و با تمرکز بر اتفاقات روزمره و جبر زندگی روایت میکند. شخصیت اصلی کوه جادو میل به زندگی در طبیعت و مرگ دارد ولی اتفاقی بزرگ در ابعاد جنگ جهانی همهچیز را دستخوش تغییر میکند. توماس مان بخشی از کتاب را با الهام از اثر گوته، «ويلهلم مايستر» نوشته است.
هانس کاستورپ برای دیدن پسرخالهاش، یوآخیم تسیمسن که به بیماری سل مبتلا شده، از زادگاهش هامبورگ به دهکدهای در سوئیس میرود. هانس که برای ملاقات او به این مکان دورافتاده آمده، کم کم احساس بیماری میکند و تسلیم میل خود به بیماری میشود. اقامت چند روزهاش در بیمارستان، به هفت سال زندگی در بیمارستانی در دل طبیعت تبدیل میشود. او در انزوای خودخواسته به جستجوی خویش میپردازد. جنگ جهانی اول اتفاق میافتد و هانس کاستورپ از زندگیای که به خلأ شبیه است با دنیای پر خشونت جنگ مواجه میشود.
توماس مان (Thomas Mann) در سال 1875 در شهر لوبکِ آلمان متولد شد. او تا کلاس ششم درس خواند و به دلیل نفرتی که از مدرسه داشت، تحصیل را رها کرد. اما بعدها در دانشگاه مونیخ به طور غیررسمی و آزاد در کلاسهای ادبیات، تاریخ، هنر و اقتصاد سیاسی شرکت کرد.
او اولین نویسندهی آلمانی است که جایزهی نوبل را دریافت کرد. اولین کتابش، «بودنبروکها» را در 1901 چاپ کرد. کتابهای «تونیو کروگر»، «تریستان»، «مرگ در ونیز»، کوه جادو و «دکتر فاستوس» از مهمترین آثار او هستند. توماس مان کتاب کوه جادو را در سال 1924 نوشت و پنج سال بعد، جایزهی نوبل ادبیات را برای همین اثر دریافت کرد.
توماس مان آثار «امیل زولا» داستان نویس فرانسوی، «گوته» نویسندهی بزرگ آلمانی و «داستایفسکیِ» روسی را مطالعه میکرد. همچنین از ستایشگران «تولستوی» بود. او همیشه به تاثیری که کتاب «چنین گفت زرتشت» اثر «نیچه» روی او گذاشته بود اشاره میکرد. کتابی که دربارهی فروپاشی تمدن اروپایی و ظهور ابرمرد است. او در کنار نویسندگی، از پژوهشگران برجستهای است که آثار ادبی را نقد میکرد. کتاب «مقالات توماس مان» که تحلیلی بر نوشتههای «واگنر»، «تولستوی»، «گوته» و «فروید» است، در سال 1379 توسط «نشر چشمه» به فارسی برگردانده شد.
منتقدین، کتاب «دکتر فاستوسِ» مان که با الهام از اثر «گوته» نوشته است را بهترین اثر او نمیدانند اما معتقدند از نظر لحن نوشتاری قدتمندترین اثر اوست. کتابی که توماس مان با قلم گیرای خود به جنگ با «هیتلر» میرود.
مان در جنگ جهانی اول برای دفاع از کشورش به جبههی جنگ رفت. قبل از وقوع جنگ جهانی دوم، دربارهی خطرات به قدرت رسیدن رایش سوم هشدار داد و در یکی از سخنرانیهایش که به «خطابهی آلمانی» معروف است، طرفداران «آدولف هیتلر» را «بربر» توصیف کرد. او تحت تعقیب دولت آلمان قرار گرفت و مجبور شد به سوئیس فرار کند. توماس مان پس از پانزده سال تبعید در 1949 برای مراسم 200 سالگی «گوته» به آلمان برگشت. جایزهی ادبی گوته، دکترای افتخاری دانشگاه کمبریجِ بریتانیا، نشان افتخار صلیب لژیون دونورِ فرانسه و جایزهی نوبل ادبیات از افتخارات این نویسندهی بزرگ هستند.
منتقدان ادبی زیادی شیوهی کار توماس مان به روش داستانپردازی «اشتورم» و «کلر» میماند. او نیز، همچون «اینان»، در داستانش از دنیای واقعی فراتر نمیرود و نویسندهای است رئالیست. در دنیای قهرمانان توماس مان جایی برای «بیگانه»ی کتاب «کوه رمز» اثر «تیک» وجود ندارد. او با نگاه علمیتر و مدرنتری به جهان مینگرد.
تفاوتی اساسی میان سبک داستانپردازی توماس مان و رئالیسم «کلر» و «اشتورم» وجود دارد. سمبولهای «کلرِ» آمریکایی و «تئودور اشتورمِ» آلمانی در کنار جریان وقایع حرکت میکنند، قهرمان را همراهی میکنند، ولی در تصمیم او و در سیر وقایع داستان تأثیری نمیگذارند. در حالی که سمبولهای توماس مان در جریان وقایع مستقیما تأثیر میگذارند، آنها خود از اجزاء داستان بهشمار میروند و از این لحاظ با سمبولهای داستانهای رمانتیک همانندند. این سمبولها همچون سمبولهای آثار رمانتیک با مفهوم نمادینشان عینیت نمییابند. یعنی از دو بخش واقعی و نمادین تشکیل شدهاند، یا به عبارت دیگر عینیت و ذهنیت داستان از هم جداست. این از «تجدد» نویسنده است، یعنی وابستگی به دورانی که دیگر اجازه نمیدهد از اشخاص و جریانات غیرواقعی به گونهی پدیدههایی واقعی سخن رود. چنین است که جریانات غیرواقعی نقل مکان کرده در ذهن قهرمان و ذهنیت توصیف جا میگیرند.
«انتشارات نگاه» کتاب کوه جادو را در سال 1368 برای اولین بار منتشر کرد. حسن نکوروح استاد دانشگاه و مترجمی است که برخی او را به عنوان یک متخصص آثار توماس مان میشناسند. او در ترجمه، به سبک نوشتاری کلاسیکِ مان وفادار مانده و با استفاده از نثر فارسیِ روان، یک ترجمه خوب و خواندنی را به مخاطب ارائه کرده است.
توماس مان و «جرج لوکاچ» تنها یک بار در سال 1922 یکدیگر را ملاقات کردند و ارتباطشان با نامهنگاری ادامه پیدا کرد. هر چند این دو، دغدغههای سیاسی و اجتماعی متفاوتی داشتند اما نقاط اشتراکی وجود داشت که آنها را به یکدیگر متصل میکرد. آنها در دورانی بحرانی زندگی میکردند؛ کودتا، انقلاب، سرکوب و دو جنگ جهانی را از سر گذراندند و نهایتا مارکسیسم نقطهی اشتراکی بود که رابطهی این دو را شکل داد. و این نشان میدهد مارکسیسم همواره نقشی مؤثر و کانونی در ادبیات داشته است.
ارتباط میان این دو چهرهی مهم ادبیات و فلسلفهی قرن بیستم را به عنوان «رابطهی عاشقانهی فکری» توصیف میکنند. در کتاب «جستارهایی دربارهی توماس مان» که توسط «لوکاچ» نوشته شده، میتون به درک درستتری از تناقضات و پیچیدگیهای ارتباطشان رسید.
هتل کوه جادو در زمینی به وسعت 120000 هکتار در شیلی ساخته شده است. هتلی با محبوبیت بالا بین مردم که شکل ساختمانش شبیه به کوه آتشفشان است اما به جای آتش، آب از آن جاریست. تنها شباهت اثر توماس مان و هتل، نام آنهاست.
سال 97 نمایشی موزیکال به اسم «کچلا و کوه جادو» روی صحنه رفت که مخاطب اصلی آن کودکان بودند. «رسول حق شناس»، نویسنده و کارگردان این تئاتر، قصهی دو برادر کچل را روایت میکند که گرفتار جادوی یک دیو میشوند.
این به نظر هانس کاستورپ بسیار جالب و شنیدنی آمد. اینکه بیماری، حالتی است متعالی در زندگی، میتون گفت جشن مانند – در این شکی نیست که بیماری مفهومش تاکید جسم است، انسان را تمام و کمال به جسم بازمیگرداند و بنابراین شأن انسانی را تا حد نابودی پایین میآورد، چرا که انسان را به جسم محض تبدیل میکند. پس بیماری غیر انسانی است.
نافتا فورا پاسخ داد، که بیماری نهاین انسانیت است؛ چون انسان بودن مفهومش بیمار بودن است. یعنی انسان ذاتا بیمار است، پس بیمار بودنش او را انسان میسازد، و کسی که او را تندرست میخواهد، میخواهد وادارش کند با طبیعت صلح کند، «به طبیعت بازگردد» (حال آن که او هرگز طبیعی نبوده)، و آن چه امروزه از احیاکنندگان نسل، خامخواران، طرفداران هوای آزاد، استادان حمام آفتاب و از این قبیل در دهانها افتاده، یعنی هر نوع گرایش روسویی، همهاش برای غیرانسانی کردن انسان، و حیوانی کردن اوست... انسانیت والا؟ این روح است که انسان را، این موجودی را که به شدت از طبیعت جداست و خود را در تضاد آشکار با آن حس میکند، نسبت به دیگر جانداران برتری میبخشد. پس در روح و در بیماری است که انسان به شأن والای خود میرسد؛ در یک کلام، هر چه بیمارتر، انسانتر، و خدای بیماری انسانیتر از خدای تندرستی است. عجیب است که چطور یک نفر که خود را انساندوست معرفی میکند، چشمان خود را در برابر این حقایق انسانیت میبندد. آقای ستمبرینی مدام سخن از پیشرفت میگوید. گویی پیشرفت، تا آنجا که چنین چیزی اصلا وجود دارد، از بیماری سرچشمه نمیگیرد، یعنی از نبوغ – که آن هم چیزی نیست جز بیماری. گویی تندرستان همواره زندگیشان را مدیون دستاوردهای بیماران نیستند. انسانهایی که خواسته و دانسته به سوی بیماری و جنون گام برداشتهاند تا بتوانند برای انسانیت معرفتهایی به ارمغان آورند که تنها با جنون بهدست میآید، تا آنگاه تندرستان را بهکار آید، معرفتهایی که بهکارگیریشان، پس از آن گذشت و فداکاری قهرمانانه، دیگر بستگی به بیماری و جنون ندارد. این شهادت راستین است، این همان مرگ بر صلیب است.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 7.۴۲ مگابایت |
تعداد صفحات | 1,016 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۳۳:۵۲:۰۰ |
نویسنده | توماس مان |
مترجم |