نمایشنامه «کسی میآید» اثر یون فوسه (-۱۹۵۹) نمایشنامهنویس نروژی است.
او پیش از نوشتن نخستین نمایشنامهاش، پانزده سال رمان، داستان و شعر برای کودکان مینوشته است. وی به درخواست یک کارگردان جوان نروژی کای یونسن، در سال ۱۹۹۴ نمایشنامه «و ما هرگز از هم جدا نمیشویم» را نوشت. سال ۱۹۹۶ برای «کسی میآید» موفق به دریافت جایزه ایبسن شد. یون فوسه بهعنوان بزرگترین نمایشنامهنویس معاصر نروژی و یکی از مهمترین نمایشنامهنویسان زنده دنیا شناختهشده است. او زبان تئاتری را در اواخر قرن بیستم متحول کرد و نگاهی نو به آن بخشید.
ویژگی منحصربهفرد در آثار فوسه، زبان و فرم روایی اوست. او در نمایشنامههایش از شیوهای شاعرانه استفاده میکند، او کلمات را بهصورت پلکانی و متقاطع مینویسد، تقریبا شبیه شعر نو، که همین ویژگی او را از بین دیگر نمایشنامهنویسان همعصرش متمایز میکند.
او به یک زوج میپردازد که از دیگران گریختهاند برای آنکه معتقدند دیگران بین آدمها جدایی میاندازند. آن دو به نقطهای دور رفتهاند تا در تنهایی خود با همدیگر زندگی کنند؛ اما از همان آغاز نیز این شک و شبه هست که کسی میآید. زن میپندارد که یک زن میآید تا آرامش آنها را بر هم بریزد؛ اما مرد دراینباره به جنسیت این فرد مزاحم اشارهای نمیکند. این فکر درست از آب درمیآید. مردی میآید که این خانه قدیمی و کهنه را در ساحل دریا به این زوج فروخته است. این خانه متعلق به خانواده پدری این مرد است. زن و مرد اختلاف پیدا میکنند و بازهم با آمدن مرد در را به رویش باز نمیکنند. تا اینکه با سماجت مرد، زن در را به رویش باز میکند. مرد شماره تلفن خود را که در آن نزدیکی زندگی میکند به زن میدهد و میرود. شوهر برافروخته و عصبی است و با زن خود مقابله میکند. شوهر فکر میکند که همسرش آگاهانه به اینجا آمده و از وجود این مرد مزاحم باخبر است. زن به دنبال برقراری آرامش است، هر چند خود نیز از این شرایط لطمه خورده است. مرد تنها میشود و میپندارد که همسرش او را ترک میکند و بهسوی مرد غریبه و مزاحم میرود؛ اما زن برمیگردد تا تنهایی خود را حفظ کنند.
فرم این کار حتی در حالت مواجهه مکتوب باهاش هم گیرا و موفقه. اما به شدت از طرفی آزارگرانه تشویش میسازه و این البته از مقصودهای مولف میتونه باشه. من در ابتدا با خوندن این اثر احساس ناخوشایند پیدا کردم اما با فاصلهی زمانی، حالا میبینم موفق بوده و تجربهی متفاوتی برام داشته.