رمان ملت عشق نوشته «الیف شافاک»، نویسنده معروف ترک است که یکی از پرفروشترین کتابها در چند سال اخیر محسوب میشود. این رمان به زبانهای زیادی ترجمه و در ایران با ترجمه ارسلان فصیحی با استقبال زیادی روبرو شده است. رمان «ملت عشق» نگاهی متفاوت به رابطهی شمس و مولانا میاندازد. اسرار رابطهی شمس و مولانا همیشه در طول تاریخ نظر نویسندگان را به خود جلب کرده و روایتها و داستانهای متفاوتی از رابطهی این دو به نگارش درآمده است اما داستان آنها در اینجا به شکل دیگر روایت میشود، روایتی جذاب با راویانی متفاوت که این کتاب را از هر لحاظ خاص و ویژه میکند. در سال ۲۰۱۰ کتاب «ملت عشق» منتشر شد و علاقهمندان بسیاری را به خود جذب کرد. کتاب با داستان زندگی اللا در سال ۲۰۰۸ در بوستون آغاز میشود و در ادامه به داستان آشنایی شاعر فرزانه ایران، مولانا با شمس تبریزی و تصوف میپردازد. الیف شافاک در کتاب «ملت عشق» به زبان ساده به بیان مسائلی مانند: تصوف چیست؟، چهل قاعده شمس تبریزی، تاثیر شمس بر مولانا و شخصیت شمس تبریزی میپردازد. کتاب ملت عشق داستان زندگی زنی در غرب را روایت میکند که با عرفان شرق آشنا میشود. نام این زن «اللا روبینشتاین» است که زندگی یکنواختی را سپری میکند و بعد از گذشت بیست سال زندگی مشترک با همسرش، خود را بازنده این زندگی میبیند. سرانجام در اولین روزهای چهل سالگی تصمیم میگیرد از قید و بند این زندگی آزاد شود و زندگی خود را تغییر دهد. در ادامهي داستان، متني در باب شمس به دست اللا میرسد که قرار است ویراستاری این کتاب را برعهده بگیرد. این کتاب درباره رابطه شمس و مولانا و مرام صوفیانه بین آنها است. خواننده از دل داستان این زن با ماجرای تاریخی آشنایی این دو صوفی آشنا میشود. در هر بخش از این رمان داستان از زاویه دید یکی از شخصیتهای رمان بیان میشود و نويسنده در خلال اين رمان چهل قانون عشق را نيز معرفي ميكند. این چهل قانون در طول داستان و براساس آموختههای شمس از مولانا شکل میگیرد. عدد چهل در آموزههای عرفانی و مذهبی بسيار پركاربرد است. زیرا عارفان و صوفیان معتقدند اگر کاری را در طول چهل روز انجام بدهیم به رستگاری خواهیم رسید و با توجه با اینکه شخصیت اول این رمان به سن چهل سالگی رسیده است که سن بلوغ و پختگی است و در این سن دچار چالشهایی در زندگی میشود و راهی به سمت تحول را میپیماید. یکی از جذابیتهای این رمان، این است که هدف داستان تنها رابطه عارفانه شمس و مولانا نیست و حول محور تغییر و تحول زندگی «اللا» بر اساس رابطه عارفانه شمس و مولانا میپردازد. بهطورخلاصه میتوان گفت داستان اين كتاب درباره عشق و محبت است و نویسنده به جزییاتی پرداخته و تعصباتی را زیر پا گذاشته که هر کسی را مجذوب خود میکند و برای بسیاری از مخاطبان و مخصوصا زنان جذاب است. با توجه به اینکه راوی هر قسمت از این رمان متفاوت و زاویه دید مدام در حال تغییر است، خواننده میتواند مفهوم داستان را بیشتر درک کند و با شخصیتهای داستان همذات پنداری بیشتری داشته باشد. همین ویژگی به جذابیت داستان اضافه میکند زیرا شما از نگاه تمام شخصیتها شمس، مولانا، اللا و .. به دل داستان میروید.
فرمت محتوا | epub |
گوینده هوشمند (AI) | راوی |
حجم | 2.۶۴ مگابایت |
تعداد صفحات | 510 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۷:۰۰:۰۰ |
نویسنده | الیف شافاک |
مترجم | ارسلان فصیحی |
ناشر | گروه انتشاراتی ققنوس |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Ask |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۴/۰۶/۰۱ |
قیمت ارزی | 6 دلار |
قیمت چاپی | 95,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
من رشتم پزشکیه درسام کم نیس و امتحان هم کم ندارم و کلا رمان زیاد نمیخونم ولی وقتی اینوشروع کردم نمیشه زمین گذاشتش.فوق العادس بیخودی پرفروش ترین کتاب تاریخ ترکیه نشده.حتما حتما بخونینش!!!!!
انسان رو متحول میکنه. دوست دارم ۱۰۰۰بار بخونمش و باهاش زندگی کنم.
. از این که فکر کنم دارم کتاب دینی میخوانم و نه رمان حس خوبی ندارم . از این بابت سنگینی پانصد صفحه ای کتاب بیشتر میشود . اینکه اللا در نهایت عاشق نویسنده میشود و زندگی اش را رها میکند کاملا قابل پیش بینی است . . . فقط در بخش نهایی کتاب است که با لحنی کاملا گزارشی و نه با پرداختی عمیق از حس ها از رنگ ها از فصل ها از عمق ها ، میبینیم که بله حدسمان درست از آب در آمد که ناگفته نماند در مقدمه ی کتاب هم این انتها ذکر شده است . پس ما با چه رمانی طرف هستیم ؟ رمانی که باید در مدارس جزو علوم دینی تدریس شود ؟ یا رمانی که میتواند مثل – یک مرد – اثر اوریانافالاچی تو را به اعماق تاریخ ، زنانگی ، عشق از خود گذشتگی ببرد . . . در تو انتظار را صد برابر کند ؟ . . . این رمان را دوست نداشتم . . . سرمجموع . . . از کلش ده صفحه اش را می شد قابل تامل دانست . . . حال آنکه خیلی ها میتوانند بیایند و این اثر را با رمان هایی مثل مرشد و مارگاریتا یا مرگ قسطی مقایسه کنند . . . شخصیت و داستان های نصف و نیمه ی بی جان این رمان آن قدر نالازم و فاقد جذابیت هستند که فراموششان میکنی . . . بعضی جاها رها میشوند و این روده درازی را نمیفهمی . . . اما میتوانی مدت های طولانی به یک رهگذر در آثار سلین فکر کنی چون طرح دارد . . . پلات دارد . . . شخصیت دارد . . لحن دارد . . .شکل دارد و قوام دارد شاید تکه کلام دارد و همان حضور کم اما ناکارآمدش ضروری به نظر میرسد . هیچ چیز بدتر از خواندن یک کتاب بد نیست به خصوص که تا سی صد صفحه نفهمی مقاله است یا گزارش . . . دست نویسنده برای موازی نویسی رو است . . . اما باقی اش همه از روی کتاب های دیگر کپی شده و یک درس اخلاق درش هست که دوست ندارم . یک قضاوتی که نویسنده عامدانه آن را به مخاطب تزریق میکند و نمیگذارد خودش فکر کند .
کاش فیدیبو ترتیبی می داد ما کتابخوانها باهم در ارتباط بودیم و از نظرات یکدیگر در زمینه کتاب و کتابخوانی استفاده می کردیم همه اصناف حتی کله پاچه خورها برای خود پاتوق و تشکیلاتی دارند ودرباره اینکه کدام قسمت کله پاچه گوسفند خوشمزه تره به بحث و تبادل نظر می پردازند ولی متاسفانه کتابخوانهای حرفه ای حتی همدیگر را نمی ش ناسند...
چه نیکو گفته است حسین اعتماد زاده که"دانش ما در زمینهی ادبیات داستانی هنوز ارتقاء نیافته است". رمان ملت عشق،رمانی است که موضوع آن به قرن هفتم بر میگردد، اما تکنیک قوی و ساختار درست که نویسنده از آن بهره جسته است. از همان آغاز داستان خواننده متوجه میشود که نویسنده از دو زاویه دید استفاده کرده است شاید چنانچه از یک زاویه دید استفاده میکرد،و یا اگر از زاویه دیدهای بیشتری استفاده می کرد اثر ضعیف تر و یا خواننده سردرگم می شد. اللا در حال سخن می گوید و دیگری عزیز از قرن هفتم صحبت می کند. هر دو بن مایه عشق دارند و هر دو رنجور یکی از زندگی حال بی عشق خسته و دیگری از نشناختن عشق توسط مردم هر دو دربه در به دنبال عشق.اینجاست که فرق بسیار عمیقی میان این نوشته با برخی رمانهای عاشقانه ی سراسر توهم داخلی روبرو می شویم.شخصا بعد از خواندن این اثر حسرت خوردم چرا این نگاه زیبا به ذهن نویسندگان توانمند ما نرسیده است.در پایان می توانم این را بگویم که بهترین سخن را خود نویسنده در ابتدای کتاب می زند که "به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق خود به تنهایی دنیائیست عشق یا درست در میانش هست، در آتشش یا بیرونش هستی، در حسرتش."
کتابش مطابق با واقعیت نیست.کتاب های دیگه ای هم هستن که از زندگی مولانا و شمس نوشته شده و مثل این کتاب آبکی نیست مثل کتاب های خانم نهال تجدد... از نظر اخلاقی هم کتاب مناسبی نیست چون شخصیت های داستان مخصوصا اللا و دیوید در حال خیانت به هم هستن. و اینکه چطور میشه عزیززاهارا که ملت عشق رو تو داستان نوشته رابطه عاشقانه با زنی متاهل و بچه دار رو شروع کنه؟ چرا اللا به جای اینکه بره پیش روانشناس یا برای یکبار هم که شده با دیوید در مورد زندگیشون حرف بزنه خیانت رو انتخاب کرد؟ کتابش تناقض های اخلاقی زیادی داره. من دانشجوی روانشناسی هستم و از وقتی این کتاب تو ایران مد شده چند نفر رو میشناسم که اومدن پیشم و ازم درخواست کمک کردن برای اینکه طلاق بگیرن از همسرشون چون عاشق یه نفر دیگه شدن. وقتی هم دلیلش رو پرسیدم لا به لای دلایل به ظاهر منطقیشون یه وجه مشترک بین همگی این افراد هست و اونم خوندن کتاب ملت عشق بود. در کل چهل قاعده ش خوبه بدک نیست ولی کتابی نیست که آدما رو تغییر بده. میزان موفقیت یک کتاب رو وقتی میتونه آدم بفهمه که متوجه تغییرات اخلاقیش بعد خوندن اون کتاب بشه. ولی اگر خواننده دقت کنه چقدر بعد از خوندن این کتاب و چهل قاعده ش تغییرات عمیقی تو رفتار و خصوصیاتش به وجود اومد؟ اگر فقط کتاب رو خوندین و بعد از چند روز حتی چهل قاعده ش هم یادتون نیومد پس نمیشه گفت کتاب تاثیر گذاریه.
از خوندن این رمان پشیمونم نمیدونم توقع اشتباهیه که انتظار داشته باشی از شخصیت های واقعی توصیف های واقعی بشه ؟؟؟ در کلیات رمان تضاد های بزرگی با واقعیت به چشم میخوره مثل رابطه ی شمس و کیمیا یا نحوه ی مرگ شمس و یا شخصیت خود مولانا و شمس که بزرگنمایی شده که اگه یه سرچ تو گوگل بکنین متوجه این تضادها میشین. خود نویسنده هم ت و یه مصاحبه گفته بیشتر از این که به روایات تاریخی توجه کنه به ندای درونی خودش گوش داده !!!!!
هم بعد از خوندن کتاب و هم بعد از خوندن نظرات حس بدی بهم دست داد. حس میکنم کتابی که من خوندم با اونی که بقیه خوندن فرق داره. من به سختی کتاب رو تموم کردم. نتونستم با هیچکدوم از شخصیتا ارتباط برقرار کنم. بس که یا سیاه بودن یا سفید بودن کاملاً. به نظرم شخصیت پردازی ای وجود نداشت و نه هیچ عمق و حس همذات پنداری ای. رمان داستان گو نبود. فقط چهل قاعده و یه سری حکایت دم دستی و شعار رو کنار هم چیده بود. هیچ ربطی هم بین دو روایت ندیدم. به نظرم یه ترکیبی از کتاب دین و زندگی دبیرستان و سریالای ترکی و سخن بزرگان بود و دیگر هیچ! بنظرم ملت عشق ضد اخلاق و دین و شریعت و مولانا و عشق و داستان و همه چیزای خوب بود. یک ستاره میدم چون بهم یاد داد که کتابی که از اول بده تا آخر بد میمونه و نباید وقتم رو تلفش کنم. برم مردی به نام اوه رو بخونم شاید اینو بشوره ببره پایین.
داستان فوق العاده سطحی خیلی خیلی تکراری و خسته کنندس من هنوز موندم چطور این کتاب اینقدر پر طرفداره
* الیف شافاک - ارصلان فصیحی - نشر ققنوس * حاشیه نویسی پایانی کتاب : راستش را بخواهید، من اصلن عاشق رمان نیستم..کتاب میخوانم، اما رمان ن.. با این وجود خواندن رمان آدلف مرا ب شدت ب فکر فرو برد، رمانی از عشق، تنفر و جایگاهش.. تا ان زمان بهترین رمانی بود ک خوانده بودم و حتا ب همه ب خصوص زوج های جوان پیشنهادش کردم، تا زمانی ک با ملت عشق آشنا شدم داستانی از یک زن خانه دار در جستوجو و شاید منکر عشق، شمس و مولانا.. در یک کلمه، صوفی و عشق.. صوفی ها ظاهرن ادم های عجیب اند، بیشتر در خلوت و تنهایی ب دنبال عشق و خدا میگردند، اما شاید جالب باشد ک خواندن این کتاب برای من با وهله ای از زندگی ام مصادف شد ک در تنهایی بودم، بعد یک چند سال جدایی از عشق زندگی ام، و حداقل یک سال و نیم از ازدواجم، در دور دست ترین نقطه خاک کشورم، در مرز، مرزی ک مداوم نادیده میگرفتم و سرمستانه در خاک کشور بیگانه دراز میکشیدم و در آرامش ب اسمان خیره میشدم شاید سال ها بود ک اینگونه تنها نبودم، تا قبل از عاشق شدنم.. و شاید تا ب حال اینقد ب فکر فرو نرفته بودم با هر صفحه از کتاب دراز میکشیدم و ب فکر فرو میرفتم، ب هیچ چیز فکر نمیکردم ولی سکوت.. ارامش عجیبی بدنم را تسخیر میکرد.. این کتاب با من جادو کرد و چ خوب شد ک تنها بودم.. ب دور همه چیز.. حتا عشقم.. معمولن بعضی کتاب ها را برای ادم هایی ک چندان مطالعه ندارند نهی میکنم، مثل کتاب های دکتر سروش.. چون باید با مجموعه مطالعات انها را بررسی کرد.. ولی این کتاب را عکس، برای ادم هایی ک تنها هستند، عاشق هستند یا ناهی و شاید هم در پی ان، ادم هایی ک تفکر را دوست دارند، ادم هایی ک زندگی را ن برای زنده بودن و زنده ماندن، برای سعادت و رهایی دوست دارند نهی میکنم.. و حداقل پیشنهاد میدهم اگر میخواهند در دنیای ملت عشق غرق شوند، در تکاپوهای دنیا ب سویش شیرجه نزنند، ب گوشه ای بخیزند و سوار ب موج ها ب ارامشش گوش دهند و بخاب فرو روند.. ملت عشق کتاب جادو است برای اویی ک می داند یا ک لااقل میخواهد.. جادو گاهی ادم را رستگار و گاهی ب فلاکت میکشاند.. جادو باید وارستگی بیاورد و عجمی راسخ، حتا اگر قابل پذیرش نباشد.. جادو مدهوش شدن عقل و دل سپردن ب دل است.. عقل نشاننده مسیر و دل عزم راه رفتن است.. و شاید رمز صوفی ها همین باشد، شریعت را ن برای رسیدن فرا میگیرند، بلکه برای مرحله بعد.. و عاشق شدن و شاید اینگونه است ک بهشت و جهنم بی معنا میشود و پروانه در شمع مذاب، غرق... عاشق شدن اینگونه است.. شاید... / ۱۴/۲/۹۷ ۱۹:۰۰