
مردیت دیوانه وار آنتوان را دوست دارد اما آمادگی ازدواج با او را ندارد. او که کمدین تازه کاری است، با این احساس که هنوز طرح اولیه ای از کسی است که میخواهد باشد، قصد دارد مانع از آن شود که رابطه شان در دام کوپیدون، فرشتۀ عشق بیفتد. بنابراین از خودش سؤالاتی میپرسد: چطور میتوان خود را بهتر دوست داشت؟ چطور میتوان با حفظ فاصلۀ لازم دیگری را دوست داشت و او را درک کرد؟ چطور میتوان شعلۀ عشق را روشن نگه داشت؟ مردیت مُصر است که با کار و تلاش و پذیرش عقاید و افکار نو میتوانیم «توانایی عشقورزی»مان را بهبود ببخشیم.
فکرش هم این است: از فرصتی که در شهرهای مختلف برای اجرا با دوست صمیمیاش رز دارد استفاده و بهنوعی «گشت عشق» را آغاز کند. و در واقع به بررسی خودش، رابطه اش با آنتوان و عشق بپردازد.
برای آنکه آماده تجربۀ عشقی حقیقی با آنتوان شود، باید دور شود. باید خطرِ از دست دادن او را به جان بخرد تا با شرایط بهتری او را به دست بیاورد. شش ماه و یک روز به هم فرصت میدهند. شمارش معکوس با شوخیهای کوپیدون شروع میشود.
آیا مردیت قبل از آنکه خیلی دیر شود پاسخ سؤالهایش را پیدا خواهد کرد؟
رافائل ژئوردانو، نویسنده و کارشناس خلاقیت و رشد فردی است. پس از کتاب بینظیر و پرفروش «زندگی دومت زمانی آغاز میشود که میفهمی فقط یک زندگی داری» و «روزی که شیرها کاهو میخورند»، این اثر سومین رمان او بهشمار میرود.
| فرمت محتوا | pdf |
| حجم | 2.۱۲ کیلوبایت |
| تعداد صفحات | 392 صفحه |
| زمان تقریبی مطالعه | ۰۰:۰۰ |
| نویسنده | رافائل ژیوردانو |
| مترجم |