کتاب شبکه جهانی جاسوسان4 جیمز پونتی نشر دلتا

پسری دوازده ساله سوار بر الاغش سلانه سلانه در دره ی پادشاهان، صحرای بی آب و علف سرزمین مصر، پیش می رفت. پاهایش برهنه بودند، دستاری سفید به سرش بسته بود و پیراهن نخی بلند ژنده ای پوشیده بود؛ به اسم جلابیه. اسمش حسین بود، اما کارگرانی که زیر آفتاب کویر جان می کندند، صدایش می زدند: السّقا! یعنی پسری که آب می آورد.