کتاب عملیات پاریس جلد 1 نشر دلتا

سارا به لک رطوبت روی دیوار چشم دوخت و آن را به شکل جزیره ای تصور کرد. نمی دانست لک واقعاً شبیه جزیره بود یا فقط به این دلیل آن را شبیه جزیره می دید که خودش بدجوری دلش می خواست در بهشتی استوایی باشد، جایی دور از بروکلین و این اتاق کوچک در طبقه ی هشتم دادگاه خانواده ی کینگز کانتی. پشت میزی روبه روی وکیل تسخیری اش نشسته بود؛ مردی غول پیکر به نام رَندال اِستابز که کت وشلواری چروکیده به تن داشت. با آن هیکل تنومندش قوز کرده بود و پرونده ی سارا را بررسی می کرد. زیرلب گفت:«اینکه خیلی ناجوره.» از قرار معلوم توضیح واضحات کاری بود که در دانشکده ی حقوق به وکیل ها یاد می دادند. «شانس آورده ای که می خوان باهات همچین توافق سخاوتمندانه ای بکنن.» - از متن کتاب -