فریبا کلهر؛ قصهگویی که دنیا را از چشم کودکان میبیند
فریبا کلهر (زادهی 1339 در تهران) یکی از چهرههای برجستهی ادبیات کودک و نوجوان و همچنین نویسندهی آثار بزرگسال ایرانی است. او از دههی 1360 فعالیت ادبی خود را آغاز کرد و با نگارش داستانهای پرکشش و تخیلی، جایگاه ویژهای در میان نسلهای مختلف مخاطبان خود پیدا کرد. کلهر بیش از 200 عنوان کتاب در کارنامهی خود دارد که بسیاری از آنها در قالب داستانهای تخیلی، تاریخی و اجتماعی برای کودکان و نوجوانان نوشته شدهاند. کتابهایی چون «دختران قهرمان»، «راز باغ پدربزرگ» و «خانهای روی تپه» از آثار مطرح او هستند. او همچنین با کتاب «شوهر عزیز من» وارد ادبیات بزرگسال شد و با نگاهی تازه و روایتهایی جسورانه توجه منتقدان و مخاطبان را جلب کرد. فریبا کلهر علاوه بر نویسندگی، در عرصهی مطبوعات کودک و نوجوان نیز فعال بوده و سالها سردبیری مجلاتی چون «کیهان بچهها» را بر عهده داشته است. نگاه انسانی، زبان ساده اما عمیق، و توجه به لایههای احساسی شخصیتها، از ویژگیهای بارز آثار اوست. او همچنان یکی از فعالترین نویسندگان معاصر ایران است که با قلم خود قصههای زندگی را در قالبی تازه و خیالانگیز به تصویر میکشد.
روایت دختری در آستانهی بلوغ عشق و آشوب
رمان «عاشقانه» قصهی دختری جوان از طبقهای متوسط در تهران دههی پنجاه است که در پیچوخمهای بلوغ، عشق، خانواده و جامعه قدم میگذارد. داستان با نثری صمیمی و سرشار از حسهای ناب نوجوانی، تصویری از دنیایی میسازد که در آن سرخوشیهای ساده، ترسهای مبهم، و رویاهای پنهان دستبهدست میشوند. فریبا کلهر با زبانی شاعرانه و تیزبین، تحولات درونی یک دختر را در دل تحولات بیرونی جامعهی ایران بازتاب میدهد. «عاشقانه» نه فقط قصهی اولین دلبستنها، که قصهی گمگشتگی، جسارت و آرزوی رسیدن به خود است؛ بیآنکه بیپرده از آینده سخنی بگوید، خواننده را در گرمای امید و اضطراب رها میکند.
بخشی از کتاب «عاشقانه»
«در خواب و بیداری، سر قبر فروغ ایستاده بودم و دنیایی که جلوم گسترده بود دنیایی بود که موج برمیداشت و آرام میگرفت. موج برمیداشت و آرام میگرفت. قبر بود که روی هم میغلتید، استخوان پوسیده بود که قل قل از زمین میجوشید و شعر بود که مثل پرندههای رنگی دور برم پرواز میکرد. نیروی ناشناختهای وادارم کرد به راه بیفتم. از کنار قبر فروغ که گذشتم کوههایی که انگار کوههای دربند بود جلوم قد کشید. تلاشی برای بالا رفتن از کوه نکردم. اما با هر قدم نیمی از کوه را پیمودم و به قله رسیدم. آن بالا ایستادم و دریایی آبی که آبیاش زمینی نبود، داشت مرا نگاه میکرد. انگار دیگر پایی برای پایین رفتن نداشتم که همانطور بالای کوه ایستاده بودم و میگذاشتم آن موجود آسمانی در زیر نگاهم سر از دریا دربیاورد. موجودی که انگار پرندهای غول پیکر بود اما پرنده نبود. موجودی که انگار الههی شعری چیزی بود که نبود. موجودی که فرشتهای بلند بالا و با شکوه بود که بود. فرشته بود. به همین کتاب عاشقانه قسم میخورم که آن موجود شکوهمند فرشتهای بود که سر از آسمانی در آورده بود که روی زمین پهن شده بود و زیر نور خورشید تاب برمیداشت و میلرزید. موجود آسمانی که بالهایی به بزرگی کوهی که من رویش ایستاده بودم داشت خیسی بالهایش را تکاند و هزاران قطره از نوک بالهایش پایین ریخت. قطرهها در میانهی راه فرشته شدند و هر کدام به طرفی رفتند. حتم دارم که برای لحظهای چشم موجود آسمانی به من افتاد. حتم دارم که با نگاهش پیغامی برایم فرستاد. حتم دارم که به من گفت به جای نگاه کردن به او به تخته سنگ سفید و مرمرین کنارم نگاه کنم. حتم دارم که من هم همین کار را کردم و آدمک گلی دستساز چهار سالگیام را دیدم که روی تخته سنگ و رو به آسمان افتاده است. بیجان. بیجانان. بیخبر. تودهی کوچکی گل تیره که هرچند به دست بچهای چهار ساله درست شده بود اما زوایایش و اندازهی اندامهایش از هر جهت حساب شده بود. آخر اینکه حتم دارم تعجب نکردم وقتی دیدم یکی از آن فرشتههای قطرهای به سراغ آدمک آمد و چنان در آن فرو رفت که شد جان آدمکی که دیگر آدمک نبود. من بودم. من در چهار سالگی. پسر بچهای با موهایی سیاه که یکوری روی پیشانیاش ریخته بود و چشمهایی که از اولش هم مغولی بود.»
کتاب صوتی «عاشقانه»
کتاب صوتی «عاشقانه» اثر «فریبا کلهر» است که با همکاری نشر صوتی آوانامه و «نشر آموت» تهیه و تولید شده است. شنوندگان این اثر میتوانند کتاب صوتی «عاشقانه» را با گویندگی «پژمان رمضانی» تهیه کنند.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 370.۴۰ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۳:۳۶:۲۵ |
نویسنده | فریبا کلهر |
راوی | پژمان رمضانی |
ناشر | آوانامه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۳/۰۵ |
قیمت ارزی | 6 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |