کتاب قلعه حیوانات نشر آیسان نگار

شب بود و آقای جونز صاحب مزرعه در لانه مرغ ها را بست اما چون خيلی مست بود يادش رفت، دريچه ها را ببندد. همراه با فانوسی كه در دستش اينطرف و آنطرف می شد تلو تلو خوران به طرف خانه رفت. چكمه هايش را پشت در پرتاب كرد وآخرين قطرات شيشه آب جو را

سر كشيد و به اتاق خوابش رفت و كنار همسرش كه خر و پف می كرد خوابيد.

به محض اينكه چراغ ها خاموش شدند سر و صدا و همهمه‌ای در مزرعه افتاد.