0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب صوتی  گالری اجساد نشر رادیو گوشه

کتاب صوتی گالری اجساد نشر رادیو گوشه

کتاب صوتی
نویسنده:
درباره گالری اجساد

حسن بلاسم نویسنده‌ای عراقی است که دوزخ را از سر گذرانده. زندگی پر فراز و نشیبش برای زنده ماندن و در گریز از دست صدام و حزب بعث و آوارگی‌هایش او را غنی از تجربه‌هایی کرده که در داستان‌هایش به مخاطب سیلی می‌زند. گالری اجساد مجموعه داستانی است که تن بسیاری از خوانندگان را لرزانده و علاوه بر اجراهایی منحصر به فرد سوژه‌های بدیعی نیز دارد. از راننده آمبولانسی که گروه‌های تندرو می‌ربایندش و بارها مقابل دوربین سرش را می‌برند تا یک روح سرگردان که بعد از حمله‌ای تروریستی در جسم مرد دیگری حلول می‌کند و قصد ندارد بیرون بیاید؛ از معلم شکنجه‌ای که به دنبال روش‌های تازه‌تر شکنجه برای ارتقای کارش است تا پسر جوانی که استعدادی غریب دارد در غیب‌کردن چاقوها...

گالری اجساد و حسن بلاسم به جهان نشان دادند که زیستن در رنجی مداوم چه جنونی می‌آفریند. خواننده این داستان‌ها هیچ‌گاه آنها را از یاد نخواهد برد، زیرا تجربه دوزخ فراموش‌نشدنی است. او سال‌هاست که توانسته در گوشه‌ای از فنلاند قرار بگیرد و بنویسد.


بخشی از کتاب

قاچاقچی‌ها به او گفته بودند صبر کن زمستان بیاید، در زمستان مرزبان‌ها تنبل‌ترند. دو زمستان گذشته بود. دو زمستان برای پناهجویی که از موطنش گریخته یعنی عبور از دو مرز. از سلیمانیه‌ی عراق به ایران و از ایران به ترکیه و حالا نوبت بلغارستان. در امتداد رودخانه‌ای در جنگل راه افتادند، با یک کوله‌پشتی و کمی پس‌انداز و چند خرت‌وپرت سبک. نصف مسیر را رفته بودند که سربازان بلغار سر رسیدند. اسلحه را نشانه گرفتند بالای سرش و گفتند تا کمر بنشین توی آب. نه‌تنها به او که به نیجریه‌ای‌ها و پاکستانی‌ها و دیگر عراقی‌ها هم. زمستان بود و برف کوه‌های مرز بلغارستان و ترکیه را پوشانده بود و شب بود و آب یخ بود. آقای شاعر و نویسنده و فیلم‌ساز هر چیزی را تصور کرده بود جز این یکی. اما وقتی پای یک انتخاب در میان باشد، شوقِ حیات همواره پیروز است. نیم‌ساعت نشست توی رودخانه‌ی وحشی. شش ماه در کارگاه‌ها و رستوران‌های استانبول کار کرده بود تا پول قاچاقچی را تأمین کند و حالا دوباره باید برمی‌گشت به خاک ترکیه که روی خوش به هیچ پناهجویی نشان نمی‌داد. بلغارها همه‌چیز پناهجوها را گرفتند. حتی از کفش‌های یکی خوش‌شان آمد و از پایش درآوردند و لبخند زدند. راهِ آمده را برگرداندند و آن‌ها را تحویل مرزبانی ترکیه دادند. طوری او را زده بودند که تا مدت‌ها فراموش نمی‌کرد. دوربینی هم نداشت که به سیاق چند سال پیش مستند کند. همان مستندهایی که درباره‌ی فقر و فرودستی مردم عراق و استبداد صدام حسین ساخته بود و دستگاه اطلاعاتی رژیم بعث را حساس کرده بود. اتهام زده بودند که کمونیست است و معاند است. آن روزها در بیست و هفت‌سالگی‌اش گریخته بود به سلیمانیه در شمال عراق و اسمش را تغییر داده بود به آزاد عثمان و همچنان می‌نوشت و می‌ساخت و می‌سرود. با اسم جدید دیگر نگران خانواده‌اش در بغداد نبود. در سلیمانیه فیلمی ساخت در محکومیت کُشتار کُردها به دست حکومت صدام حسین. چند مقاله و یادداشت هم نوشت و سایه‌ی تعقیب دوباره بر زندگی‌اش افتاد. دستگاه اطلاعاتی حکومت بعثی ردش را گرفته بودند. می‌دانست که تنها میراث سرب مرگ است و چاره‌ای جز گریز نبود. از کوهستان‌ها رد شد و رسید به خاک ایران. آن شب که در رودخانه‌ی یخ‌زده ماتش برده بود فکر کرد شاعرتر شده اما کسی به او نگفته بود که زندانی در شب زندانی‌تر است و زندان‌بان، زندان‌بان‌تر.

دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
mp۳
حجم
294.۶۰ کیلوبایت
مدت زمان
۰۵:۱۴:۱۴
نویسندهحسن بلاسم
مترجمایمان پاکنهاد
راویمجید آقاکریمی
ناشررادیو گوشه
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۴۰۳/۰۲/۰۲
قیمت ارزی
4 دلار
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
mp۳
۲۹۴.۶۰ کیلوبایت
۰۵:۱۴:۱۴

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
5
از 5
براساس رأی 1 مخاطب
حال‌خوب‌کن ✨ (1)
اجرای روان 🎙️ (1)
5
100 ٪
4
0 ٪
3
0 ٪
2
0 ٪
1
0 ٪
3 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
5
حال‌خوب‌کن ✨

راوی داستان بسیار عالی هستن، انتخاب رادیو گوشه بهترین‌انتخابه

1
انگیزه‌بخش 🚀
اجرای روان 🎙️
تلخ ☕️
پربار 🌳
گیرا 🧲

اجرا بسیار عالیه.

5
اجرای روان 🎙️

👏

4.3
(6)
اجرای روان 🎙️ (1)
111,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
گالری اجساد
حسن بلاسم
رادیو گوشه
4.3
(6)
اجرای روان 🎙️ (1)
111,000
تومان