ترلان نوشتهٔ فریبا وفی، یک داستان شگفتانگیز از ماجراجویی و سفر جذاب پسری به نام ترلان را روایت میکند که در جستجوی گنج است. این داستان ترکیبی فوقالعاده از ماجراجویی، راز و رمز، عشق و دوستی را به تصویر میکشد. ترلان ایماژی از تلاشها و دستاوردهای یک قهرمان را به تصویر میکشد. پیروزیها، شکستها و رشد شخصیتی ترلان در طول داستان، به خواننده نمای ارزشمندی از عزم و اراده و همچنین ارزش دوستی و انسانیت را نشان میدهد و تلاش میکند که این ارزشها را بازآفرینی کند.
با وجود این داستان مهیج و پرماجرا، نویسنده با استفاده از زبانی ساده و جذاب، دنیای اسطورهای و داستانی را برای خواننده به تصویر میکشد. این کتاب علاوه بر اینکه اثری سرگرمکننده است، ارزشهای فرهنگی و انسانی نیز را با دقت بیان میکند.
اگر به دنبال یک داستان پر از هیجان و ماجراجویی هستید که در کنار آن ارزشهای انسانی و اخلاقی را نیز یادآوری کند، «ترلان» اثر فریبا وفی گزینهی عالی برای خوانش است.
برای خواندن کتابهای داستان و رمان درام فارسی به فیدیبو سر بزنید.
فریبا وفی نویسنده و مترجمی است که عمدتاً در زمینهٔ ادبیات و داستاننویسی فعالیت میکند. او از تألیف کتبی با محتوای عمیق و انسانیت محور شناخته میشود. آثار وفی به زبانی دلنشین و شفاف، مسائل پیچیدهٔ انسانی و روانی را به تصویر میکشند و اغلب به شکل داستانهایی مفهومی و پر محتوا ارائه میشوند. او با توانایی در جلب توجه خواننده به ابعاد مختلف زندگی و تجربیات انسانی، توانسته است مخاطبان گستردهای را به دنیای داستانهایش جذب کند و بازخورد مثبتی از آثار خود دریافت کند.
دلیل اصلی برای خواندن این کتاب، شگفتی و هیجان داستان است. داستان «ترلان» با شخصیتهای چهارچوبی غنی و چشماندازهای جذاب، خواننده را به دنیای ماجراها و تجربیات جذاب این شخصیت میکشاند. این داستان پر از راز و رمز، نبردها و مواجهههای پرماجرایی است که هیجان و تعجب خواننده را به همراه دارد.
از دستشویی زیرزمین استفاده کرد، از شیر پایین آب خورد و در زیرزمین به جستجو پرداخت. شاید تکه نانی پیدا میکرد فقط به خاطر این که بتواند به مبارزه ادامه بدهد. ولی در این خانه نان خشک هم ارزش داشت. مادر آنها را به سبزیفروش میداد و در عوض سبزی میگرفت.
بعدازظهر تورج آمد. روی تخت نشست. ترلان گوش تیز کرد. تورج ظاهرا کاری به کار او نداشت. نه حامل پیامی از بالا بود و نه از او میخواست به اعتصابش پایان بدهد. از شبِ پیش، اعتصابْ کار دخترانهای شده بود و در قلمرو مردانه او نمیگنجید. روی تخت نشست و شروع کرد به شکستن استخوانهای کتف و گردنش؛ شَرَق شَرَق. بلند شد و به سوراخسنبههای زیرزمین سر کشید. ترلان در موقعیتی نبود که بپرسد دنبال چه میگردد. تورج حلبها را کنار کشید. شیشههای آبغوره را عقب و جلو برد. صندوقچه زهوار دررفته مادر را تکان داد و پشت آن را نگاه کرد. بعد دو زانو نشست و با تخت سینه صندوقچه را هل داد سرِ جایش. دستهایش را به هم مالید. یک گوشش را محکم کشید و لگد محکمی به تخت زد و دستخالی بیرون رفت.
ترلان همان شب رفت بالا. رنجیده از بیاعتنایی دنیا، بیسروصدا رختخوابش را پهن کرد و دراز کشید. تا آن روز، دنیا در نظرش دایره شکیل و چرخانی بود و میتوانست عوض شود؛ بخندد، غمگین باشد، مثل یک انسان حالتهای مختلف داشته باشد؛ اما امشب فقط دایره خاکی سخت و فشردهای بود که با بیاعتنایی در سکوتِ بیرحمانهای میچرخید و میچرخید.
روزی که در مدرسه پشت بلندگو ایستاد و برای تمام شاگردهای مدرسه شعری از ناظم حکمت را خواند، حس تازهای را تجربه کرد. سکوت عمیقی را در پیرامونش حس کرد که همهمههای مبهمِ ناشنیدنی داشت. سکوت عمیقی که فقط با صدای او میشکست.
اگر از خواندن کتاب ترلان لذت بردید، پیشنهاد میکنیم که از خواندن کتابهای زیر غافل نشوید:
فرمت محتوا | epub |
حجم | 439.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 200 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۶:۴۰:۰۰ |
نویسنده | فریبا وفی |
ناشر | نشر مرکز |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۹/۱۲ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |