خانهای از آن دیگری
کتاب خانهای از آن دیگری اثر محبوبه موسوی، مجموعهای از دو داستان کوتاه به نامهای خانهای از آن دیگری و لنگهکفشها است که در سال ۱۳۹۴ توسط انتشارات مرکز منتشر شده است.
داستان خانهای از آن دیگری روایتی است از زندگی مردی جوان به نام آرمان که در یک روستا زندگی میکند. آرمان در یک تصادف رانندگی، زن جوانی را از مرگ نجات میدهد. زن جوان که سارا نام دارد، از آرمان میخواهد که او را به خانهاش برساند. آرمان که از سارا خوشش میآید، قبول میکند و او را به خانهاش میبرد. خانهی سارا، خانهای قدیمی و متروکه است که در حاشیهی روستا قرار دارد. آرمان در خانهی سارا، با دنیای جدیدی آشنا میشود. دنیایی که از جهان شخصی آرمان کاملاً متفاوت است و با دنیای او فاصله زیادی دارد.
داستان لنگهکفشها روایتی است از زندگی دختر جوانی به نام آذر که در یک شهر کوچک زندگی میکند. آذر در یک روز برفی، لنگهکفشی را در خیابان پیدا میکند. آذر لنگهکفش را به خانه میبرد و آن را در اتاقش میگذارد. از آن روز به بعد، آذر احساس میکند که کسی در اتاقش حضور دارد. آذر با شنیدن صدای قدمها در اتاقش، به دنبال منبع صدا میرود و در نهایت با مرد جوانی به نام آرمین مواجه میشود. آرمین صاحب لنگهکفشی است که آذر پیدا کرده است. آرمین و آذر، مدتی را با هم میگذرانند و در نهایت، عاشق یکدیگر میشوند.
کتاب خانهای از آن دیگری، با زبانی ساده و روان نوشته شده است و داستانهای آن، به موضوعاتی چون عشق، مرگ، زندگی و رویا میپردازند. این کتاب، با استقبال خوبی از سوی منتقدان و مخاطبان مواجه شده است و به عنوان یکی از آثار موفق داستانی دههی نود ایران شناخته میشود.
برای خواندن کتابهای داستان و رمان فارسی به فیدیبو سر بزنید.
محبوبه موسوی، نویسندهی جوان و توانمند ایرانی است که در سال ۱۳۷۳ در اهواز متولد شد. او از کودکی به ادبیات علاقه داشت و در دوران دبیرستان، آثار مختلفی از نویسندگان ایرانی و خارجی را مطالعه کرد. محبوبه موسوی، پس از اخذ دیپلم، در رشتهی حقوق دانشگاه شهید چمران اهواز پذیرفته شد و در سال ۱۳۹۵ فارغالتحصیل شد.
محبوبه موسوی، فعالیت ادبی خود را از دوران دبیرستان آغاز کرد و آثار مختلفی را در مجلات و نشریات ادبی منتشر کرد. او در سال ۱۳۹۴، اولین کتاب خود را با عنوان خانهای از آن دیگری منتشر کرد. این کتاب، مجموعهای از دو داستان کوتاه است که با استقبال خوبی از سوی منتقدان و مخاطبان مواجه شد.
محبوبه موسوی، علاوه بر آثار ترجمه شده کتابهای دیگری نیز منتشر کردهاست از جمله سکوتها که توسط نشر مرکز منتشر شدهاست.
این کتاب را باید خواند زیرا:
- نویسنده در این کتاب، از زبانی ساده و روان استفاده کرده که باعث شده داستانها برای مخاطبان عام نیز قابل فهم باشند.
- داستانهای کتاب خانهای از آن دیگری، به موضوعاتی چون عشق، مرگ، زندگی و رویا میپردازند که از موضوعات مهم و جذاب در ادبیات داستانی هستند.
- نویسنده در این کتاب، شخصیتهای داستانها را به خوبی پردازش کرده و خواننده میتواند با شخصیتها ارتباط برقرار کند.
در مجموع، کتاب خانهای از آن دیگری، اثری قابل توجه در ادبیات داستانی ایران است که با داستانهای جذاب و شخصیتپردازی قوی خود، مخاطبان را به خود جذب میکند.
گرم بود هوا در بعدازظهری که تک و تنها در جادهی حومهی شهرِ ناآشنا مشغول رانندگی بودم. با حمید، یکی از دوستان قدیمی، هماهنگ کرده بودم: قرار بود برای خاکبرداری با گروهش آنجا باشند و من هم که هوس مسافرت یا تنهایی از خانه بیرون زدن به سرم زده بود، دیدم بهترین فرصت است تا هم حمید را ببینم و هم حال زیبا را بگیرم چون این روزها زیاد روی اعصابم راه میرفت و هیچ حوصلهاش را نداشتم و خودم هم حال و هوایی عوض کرده باشم. مسافرت به جاهایی که ندیدهام همیشه برایم لذتی مسحورکننده داشتهاست، بخصوص اگر تنها باشم. اما درست وقتی رسیدم حمید تماس گرفت و گفت برنامه عقب افتاده و هفتهی بعد میآیند. نگفتم رسیدهام، چون درست شب همان روزی که راه افتادم با زیبا حرفم شده بود و صبح زود، بدون اینکه بیدارش کنم، سوار ماشینم شدم و راه افتادم سمت ماسولقان و حالا به هیچ قیمتی حاضر نبودم به این زودی برگردم. به حمید گفتم: باشد حالا تا هفتهی بعد ببینم برنامههایم چطور میشود. راستش تنهایی در آن مناظر باشکوه و بکر لذتی بینظیر بود. شب اول را در مسافرخانهای گذراندم و تا ظهر خوابیدم. بعدازظهر در زلِّ گرمای آفتاب سوار ماشین شدم و بیمقصد به قصد دیدن مناظر جدید راه افتادم. همینطور که بیخیال به سمت شرق میرفتم فکر کردم چقدر خوب است که الان هیچجایی هیچکاری ندارم و نگران کسی یا دلواپس چیزی نیستم و چون زیبا میداند با قهر رفتهام نگران نمیشود، بنابراین میتوانم بازهم جلوتر بروم. نگاهی به آمپر بنزین انداختم، کم بود. باید اول خیالم از بنزین راحت میشد. در اولین پمپ بنزین باک را پر کردم و همانجا ساندویچی خریدم با یک بطری آب معدنی و راه افتادم. هنوز مدت زیادی نرانده بودم که از تمام منافذ پوستم عرق میریخت اما دستبردار نبودم. جادهی خلوت و پرپیچوخمِ بلند حس شتاب را در من برمیانگیخت. پا بر پدال گاز سکوت بیابان را میشکستم و میرفتم، جادهای که هر چه بیشتر پیش میرفتم انگار متروکه هم میشد. تکافتاده و یگانه بود راهی که اثر خستگی سالیان بر شانههایش زخم گذاشته بود. آنقدر بهشتاب راندم تا بالاخره وقتی دیگر داشتم از گرما هلاک میشدم، ماشین را نگه داشتم. اطراف را نگاه کردم. دو طرف جاده، بیابانی پهناور گسترده بود که تا چشم کار میکرد اثری از آبادی نبود و وقتی به راهِ آمده نگاه کردم، جاده با پیچوتابی شگفتانگیز و بیدلیل مرا به جایی رساند که ایستاده بودم و در ادامه هم با همان پیچوتاب پیش میرفت. معلوم نبود کدام مهندسی زمین صاف خدا را اینطور جاده کشیده بود؟ جرعهای آب نوشیدم و فکر کردم اگر الان حمید اینجا بود، میخواست کدام قسمت از علم مهندسی راه را برایم فاش کند. پیاده شدم تا پاهایم کمی از کرختی درآید و کمی آب به سر و صورتم بپاشم. داشتم بطری آب را سر جایش میگذاشتم که سروصدایی حواسم را جمعِ خودش کرد. صدا اول از زیر پایم شروع شد و بعد در تمام هوا پیچید. نگاه کردم. از دوردست موتورسیکلتی هیاهوکنان با سرعتی مافوق تصور به سوی من میآمد. فکر کردم موتورسوار را هم عشق سرعت به اینجا کشاندهاست. همانجا ایستادم و برایش دست بلند کردم تا نگه دارد. موتور با همان سرعتی که میآمد ناگهان ایستاد. در حالی که به رد ترمز موتورش در آن بیابان چشم دوخته بودم پرسید: اینجا چهکار میکنید؟
اگر از خواندن کتاب خانهای از آن دیگری لذت بردید، پیشنهاد میکنیم که از خواندن کتابهای زیر غافل نشوید.
۱- کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی
۲- کتاب مدیر مدرسه نوشته جلال آل احمد
۳- کتاب کلیدر نوشته محمود دولت آبادی
فرمت محتوا | epub |
حجم | 948.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 136 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۳۲:۰۰ |
نویسنده | محبوبه موسوی |
ناشر |