تابهحال به جریانهای مد لباس فکر کردهاید؟ چقدر چشمها خیره به هماند و چقدر ارزش آدمی به تن آدمی نیست و آن لباس زیباست نشان آدمیت! چقدر نظر و خواست دیگران از ما مهم است و برای خود و خواستههای واقعی خود زندگی نکردهایم! چند نفر از اطرافیانتان را میشناسید که از مد پیروی نمیکنند و سلیقه خاص خودشان را دارند؟ اصلاً دیدهاید ما چقدر از همهچیزِ ظاهر خود ناراضی هستیم و میخواهیم تا میتوانیم تغییر کنیم؟
حالا داستان شیرین «لباس نو» درون همین مناسبات میچرخد و احساس چرکی را تصویر میکند که تنها لباس است که تعیینکننده ارزش فرد است و انگار قرار است ما را چون اسکناسهایی که لباس بر تن کردهایم، قیمتگذاری کنند. احساسی که شاید در داستان جنبه اغراقآمیزی از آن را ببینیم، اما کم و بیش در دنیای بیرون از داستان تجربهاش کردهایم.
داستان «لباس نو» با نفرتی از تن، از جهان و از آدمها شروع میشود و تا آنجایی پیش میرود که تمام آن ارزشهای قالبیافته در ذهن شخصیت داستان جان میبازد و تبدیل به عشقی میشود که بیتفاوت به دنیای انتظارهاست و پرمهر است با جهان طبیعت.
عشقی که گاهی درد دارد و آن که میبیند، رنج میکشد. تا جایی که در داستان میشویم:
«با این افکار و با دیدن این وجه از سرشت آدمی و بردباری و پایداریاش و توان تحملش و قناعتش به دلخوشیهای حقیر و ناچیز و رقتبار گریهاش گرفت.
و حالا همه چیز دود شده بود و رفته بود هوا. لباس، اتاق، عشق، تاثر، آینه قدی و قفس قناری، همه و همه ناپدید شده بودند و او اینجا، کنج مهمانخانه دوشیزه دالووِی بود و چشمهایش به حقیقت باز شده بود و رنج میبرد.»
داستان کوتاه «لباس نو» داستان جمعها و مهمانیهای کسلکننده است و بازتاب احساس آن کسی است که از هنجارهای جامعه مهمانی بریده و دارد سعی میکند خودش را از چنگالها نجات دهد. داستان «لباس نو» را به قلم زنانه ویرجینیا وولف و با صدای دلنشین علیرضا ناصحی میشنویم که سعی کرده روایتی متفاوت از داستان ویرجینیا وولف ارائه دهد..
ویرجینیا وولف یکی از مهمترین نویسندگان ادبیات نوگرا در قرن بیستم محسوب میشود. او در بین سالهای جنگ جهانی اول تا دوم یکی از چهرههای مهم و سرشناس محافل ادبی لندن محسوب میشد. وولف در زندگیاش همیشه با اختلالات روحی دست و پنجه نرم میکرد و میتوان در داستان «لباس نو» بازتابی از این اختلالات را دید و دریچه نگاه و رنجشهای نویسنده را اینطور درک کرد.
در ابتدای داستان صوتی «لباس نو» میشنویم:
«از همان اول، حس خیلی بدی داشت. حس میکرد یک چیزی سر جای خودش نیست. از همان وقتی که شنلش را درآورد. از همان موقع که خانم بارنِت آینه را دستش میداد و برسها را جابهجا میکرد و شاید بهعمد حواسش را به لوازم آرایش روی میز پرت میکرد؛ شکش به یقین تبدیل شد. یک چیزی... یک چیزی اشتباه بود. این فکر وقتی از پلهها بالا میرفت به ذهنش رسید و با دیدن کلاریسا دالووِی مطمئن شد. یکراست به انتهای اتاق رفت. به سمت نقطه کوری که آینه قدی آویزان شده بود. به خودش نگاه کرد. نوچ! نبود. یه چیزی سر جاش نبود. و یکمرتبه، دردی که همیشه سعی داشت پنهانش کند، بدون لحظهای درنگ، با بیرحمی تمام به جانش ریخت.»
زنان، این نیمی از جمعیت جهان، که بسته به اینکه فرهنگ زمانه در چه اوضاعی به سر ببرد، احساس خوشبختیشان کم یا زیاد میشود، هر یک داستانهایی ناگفته در دل دارند که اگر عیان شود، چه خندهها و گریهها و فریادها و آوازها که شنیده نخواهد شد؛ نوین کتاب در قالب مجموعهای به نام «روایت آواهای سوپرانو» صدای لطیف و گاه حزنانگیز و گاه سرخوشانه جمعی از زنان تاریخ ایران و جهان را منتشر کرده است که داستان پیش رو، یکی از آنهاست.
داستان «لباس نو» بخشی از مجموعه داستانهای زنانه «روایت آواهای سوپرانو» است که هر یک به شکلی به موضوع زنان میپردازند و دبیری این مجموعه بر عهده حسین مسعودی آشتیانی است.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 24.۷۵ کیلوبایت |
مدت زمان | ۲۶:۲۰ |
نویسنده | ویرجینیا وولف |
مترجم | نازنین عظیمی |
راوی | علیرضا ناصحی |
ناشر | نوین کتاب |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۶/۲۲ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
داستانی مدرن در نقد ظاهربینی بشر