«یوئر» به همراه پدربزرگش در محلهای کوچک زندگی میکنند. در داستان اول، یوئر میخواهد در مسابقهی شنای مخصوص ناتوانان جسمی شرکت کنند، اما آن ها در خانهشان استخر ندارند! پس باید چارهای بیاندیشند. در داستانی دیگر، یکی از دوستان یوئر او را به محلی پر از حشرات موزیکال میبرد. کمی جلوتر و در داستان بعد، یوئر روایتی اختصاصی دربارهی پدربزرگ و مادربزرگش میشنود و در داستان آخر، یوئر و پدربزرگ روی خوش و زیبای زندگی را به یک نقاش بدبین نشان میدهند!