با مسئله امامت در تاریخ اسلام با سه رویکرد روبه رو بوده ایم. نخستین رویکرد، رویکرد «نفی امامت» بود که ضرورتاً به نفی عدالت در اعتقاد و عمل سیاسی انجامید و بدین ترتیب اصول دین از پنج اصل توحید، نبوت، عدالت، امامت و معاد به سه اصل توحید، نبوت و معاد فروکاست و نظام امامت محمدی به دست فراموشی سپرده شد و پس از دوران خلفای راشدین نهایتاً کار به سلطنت اموی در شرق و سپس غرب و سلطنت عباسی در شرق و سلطنت سلجوقی و عثمانی و صفوی و... انجامید و کار در یک سو بدوران پهلوی منتهی شد و در سوی دیگر به دوران سعودی. امروز جهان هم از لیبرال دموکراسی غربی ناامید شده و هم می خواهد زنجیر نظامات سلطنتی را از دست و بازوی خود باز کند.
دقیقاً در این مقطع حساس از تاریخ است که انقلاب اسلامی در ایران اتفاق افتاد. دومین رویکرد، رویکرد مخالفت با انحراف از امامت و مبارزه با ستم و تلاش برای احقاق حقوق مردم و اقامه عدل بود که از مدینه تا کربلا و از کربلا تا همه آوردگاههای حق و باطل تداوم یافته است. رویکرد سوم رویکرد سکوت و تحمل وضع موجود بوده است. در این میان، مذاهب موجود در جهان اسلام نیز به سه دسته تقسیم شدند. مذهب حنبلی جانب سلطنت را گرفت و گفت باید از حاکم تبعیت کرد ولو ظالم و فاجر باشد؛ این مذهب در سیاست حرف آخرش را زد.