تمام این مدت کتابی است که عاشقانههای یک زوج نوجوان را روایت میکند که هم لطیف و دوستداشتنی و هم با اندوه همراه است. این رمان را ریچل لیپینکات و میکی داتری، نویسندگان پرفروش نیویورکتایمز نوشته و داستانی سراسر عاشقانه را برای شما روایت کردهاند.
تمام این مدت (All This Time) رمانی دوستداشتنی از داستان زندگی دو نوجوان به نامهای کایل و کیمبرلی است که در طوفان عشق و رابطهای که به نظر خوب میرسد، دچار اتفاقات دردناکی میشوند. آنها بعد از جشن فارغالتحصیلی در ماشینشان مینشینند و بحث بینشان بالا میگیرد. در بحبوحه دعوا، کایل میگوید که میخواهد از کیمبرلی جدا شود. این گفتوگو باعث بروز حادثهای وحشتناک میشود و کایل روز بعد، خودش را در حالی که روی تخت بیمارستان است مییابد. دیشب بهخاطر بروز تصادف، کیمبرلی از دنیا رفته و کایل نیز ضربه مغزی شده است. این اتفاق وحشتناک ناراحتی کایل را در پی دارد.
او خودش را مسبب بروز تصادف و مرگ کسی که دوستش داشته میداند. عذاب وجدان لحظهای کایل را رها نمیکند و او در اندوه و انزوا به سر میبرد. روزها میگذرد تا یک روز کایل، با شخصی به اسم مارلی آشنا میشود. او نیز سرگذشتی مشابه کایل داشته. هر دو آنها خودشان را بهخاطر اتفاقی مشابه، مقصر میدانند و همین عامل، زمینهساز گفتوگوی مارلی و کایل میشود. به نظر میرسد اوضاع خوب پیش میرود و آنها مدتها با یکدیگر همدردی میکنند. اما گفتوگوی ساده آنها تبدیل به ارتباطی نزدیکتر میشود و رابطه آنها شکل دیگری پیدا میکند. همین موضوع کایل را میترساند و باعث میشود احساس بدی پیدا کند و...
این اثر یکی از بهترین داستانها و رمانهای خارجی است که شما را سرگرم میکند. لحن کتاب ساده و صمیمی است و با خواندن آن میتوانید ساعتها غرق در دنیای دیگری شوید.
شما میتوانید این رمان دوستداشتنی را با ترجمه «نازنین فیروزی» از وبسایت یا اپلیکیشن فیدیبو خریداری کنید. این اثر توسط نشر میلکان منتشر شده است.
میکی داتری (Mikki Daughtry) یکی از بهترین نویسندگان و فیلمنامهنویسان آمریکایی است که آثارش معمولا جزو پرفروشترینهای نیویورکتایمز قرار میگیرند. او رمانهایی همهپسند برای افرادی که عاشق خواندن رمانهای عاشقانه هستند مینویسد و در داستانسُرایی بسیار توانمند است. از دیگر کتابهای موفق این نویسنده میتوان به «پنج قدم فاصله» و «نفرین» اشاره کرد. از روی کتاب پنج قدم فاصله اقتباس سینمایی نیز شده است که به اندازه کتاب موفق بوده. او اهل جورجیا است و در رشته تئاتر تحصیل کرده.
ریچل لیپینکت (Rachael Lippincott) یکی دیگر از نویسندگان موفق این رمان است. او یکی دیگر از نویسندگان کتاب پنج قدم فاصله نیز هست که با قلم خودش، به زیباتر شدن داستان کمک کرده. لیپینکت از کودکی به نوشتن علاقه داشت و همین علاقه او را به دنیای ادبیات کشاند. او در پنسیلوانیا سکونت دارد و دارای مدرک زبان و ادبیات انگلیسی است.
اگر به رمانهای عاشقانه و چالشی علاقهمند هستید، از خواندن این رمان لذت خواهید برد. این اثر برای علاقهمندان به رمانهای خارجی نیز مناسب است. شما میتوانید این رمان را در زمان استراحت بخوانید و لذت ببرید.
به کیمبرلی نگاه میکنم. رنگش پریده. میلرزد. آنقدر عمیق نفس میکشد که قوس برجستهی استخوان ترقوهاش برجستهتر میشود و بعد به حالت قبل برمی گردد. او خوب است. اما ما خوب نیستیم. میگویم: «ما داریم...؟» کلمهها تقلا میکنند تا از دهانم خارج شوند و به زور بیرون میآیند؛ «ما داریم جدا میشیم؟» چشمهایش را به سمت من برمیگرداند و اشکهایی را میبینم که آبی عنبیههایش را روشن میکنند. در حالت عادی اشکها را پاک می کردم و به او میگفتم همهچیز درست میشود. اما این بار من نیاز دارم که او چنین چیزی بگوید. با صدای لرزان میگوید: «باید به حرفهام گوش کنی.» سرم را تکان میدهم. تصادفی که نزدیک بود بشود عصبانیتم را از بین میبرد و چیزی حادتر را جایگزین آن میکند؛ ترس. «دارم گوش میدم.» وقتی فکرش را جمع وجور میکند دندانهایم را روی هم فشار میدهم. دستم را بالا آوردهام تا دستبند آویزدار را داخل ژاکتم حس کنم. درست بالای آن قلبم با صدای بلند در سینهام میتپد. آخرسر میگوید: «من تا الان خودم رو فقط بهعنوان دوست کایل میشناختم.» متعجب به او خیره میشوم. این اصلا یعنی چه؟ آهی میکشد و متوجه نگاه حیرتزدهی من میشود. دنبال کلمههای مناسب است؛ «وقتی شونهت آسیب دید...» میگویم: «مسئله شونهی لعنتی من نیست.» و کف دستم را به فرمان می کوبم. مسئله ما... کیمبرلی میگوید: «هست...» او هم مثل من بههمريخته است؛ «هست لعنتی. تو خیلی آرزوها داشتی و میخواستی بهشون برسی.» به هدف میزند. از حرفهایش جا میخورم. از دردی خیالی که ناگهان در شانهام میپیچد. تکانی میخورم.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۹۴ مگابایت |
تعداد صفحات | 264 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۸:۴۸:۰۰ |
نویسنده | ریچل لیپینکات |
نویسنده دوم | میکی داتری |
مترجم | نازنین فیروزی |
ناشر | میلکان |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | All This Time |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۱/۰۴/۲۵ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
خلاصه: کایل و کیمبرلی، دو تا دبیرستانی عاشقن که تو جشن فارغ التحصیلی دبیرستان، کیمبرلی رابطه اش با کایل رو به هم میزنه، اونا تو ماشین با هم بحث میکنن که دچار تصادف میشن. کایل وقتی به هوش میاد میفهمه کیمبرلی مرده، اون خودشو تو مرگ کیمبرلی مقصر میدونه تا این که با مارلی آشنا میشه، مارلی هم خواهر دوقلویی داشته که تو تصادف ازدنیا رفته .. نظرمن: اول از همه اینکه راوی یک پسر نوجوون بود و قرار بود عشق رو از دید یک پسر نگاه کنم، خیلی خوشحالم کرد توصیفاتی که کایل درمورد ظاهر مارلی داشت دلنشین بود برام، اینکه از نظر کایل تک تک ویژگیای ظاهری مارلی زیبا بودن حتی سیاهی زیر چشماش( شاید مارلی اونقدرام زیبا نباشه ولی بنظر کایل همه چیِ مارلی قشنگه * من از کارکترای بی نقص کالین هوور، بیزارم:) مارلی خیلی دوست داشتنی دختر قصه گویی که عاشق رنگ زرده💛 مارلی خیلی شکسته بود و نیاز به شفا داشت امیدوارم تموم کسایی که عزیزی رو ازدست دادن، بتونن با این غم کنار بیان♡ اشکالات کتاب کم نبودن ولی بیشترین مشکلم با تخیلی بودن فصل۴۳ کتاب بود😐 درکل دو فصل آخر بنظرم مسخره بود، من پایان کتاب رو فصل۴۱ درنظر میگیرم:) چون اسپویل میشه نمیتونم ایراداتو بگم ولی در کل ی جاهایی انگار مخاطبو یک بچه ۵،۶ساله درنظر گرفتن بس که تخیلی نوشتن انقدر نیمه اول کتاب دوست داشتنیه که با وجود ایراداتش ،نمیتونم دوسش نداشته باشم مفاهیم مهم کتاب: ۱.خیلی خوب نشون داد که بعضی زوج ها مناسب هم نیستن، کایل که وسواس اصلاح همه چیز رو داشت رابطه شونو با وصله پینه این همه سال جلو میبرد بدون اینکه به پاتنرش اجازه بده حرف دلش رو بگه ۲. بعضی وقتا ما آدما خیلی ضعیف میشیم از پس هر مشکلی، هر رنجی تنهایی بر نمیایم اگه اونقدر خوش شانسیم که اطرافیان درکمون میکنن و میخوان بهمون کمک کنن، کمکشونو رد نکنیم ( حال خوب کایل وابسته به مارلی بود، برا مارلی هم همینطور) ۳. درمورد کنار اومدن با ازدست دادن عزیزان هم درسای خوبی بهم داد، ولی هرچی سعی میکنم نمیتونم افکارمو بنویسم، کاش میتونستم از اونم بگم در آخر باید بگم، جلد کتاب خیلی زیباست و جلدش از روی جزئیات کتاب طراحی شده، فک کنم هروقت ببینمش یاد گل زرد و قصه مرد توی ماه بیفتم:)
میکی عزیزم کاش واقعا میتونستی حرف های من رو و کسانی که با من هم عقیده ان رو بشنوی کسانی که با من هم عقیده ان همه میدونیم و باور داریم، تو نه دیوانه ای، نه متوهمی و نه خیال پرداز تو یک آدمی مثل خیلی ها از جمله من. ما انسان ها هممون به دنیای خیالیمون نیاز داریم. تو زیباترین رویا هارو در سر داری فوق العاده بود کتابت این رو در باد زمزمه میکنم و در دنیای خودم که تو کمکم میکنی کتابم رو بنویسم به گوشت می رسونم تو عالی هستی
من کتابهای تینیجری این مدلی رو دوست دارم این کتابم دوست داشتم.😍 طبیعتا نباید توقع داستان بینظیر و خاص و تکرارنشدنی باشیم چون رنج سنی کتاب نوجوانه داستان برای اونا نوشته شده و شاید برای سنین بالا دوست داشتنی نباشه ولی برای من بود😁 تلفیقی از فانتزی و واقعیت که تلنگرهایی هم بهت میزد خوب بود🥹 اگه به کتابهای تینیجری که با چاشنی غم باشن علاقه دارید از خوندنش لذت میبرید. امیدوارم اگه خوندین، دوسش داشته باشید.🫡
بینهایت زیبا بود. درحالی که حس میکنید داستان در یک روندِ یکنواختِ عاشقانه غرق شده، پیدرپی غافلگیرتون میکنه. حتما تا انتها بخونید. این از کتاب پنج قدم فاصلهٔ ریچل لیپینکات هم عالیتره
خیلی عالی بود، پر از لطافت؛ فقط نمیدونم چرا خیلی شناخته شده نیست شبیه یک رویاس، تعلیق بین اینکه چی واقعیه و چی نیست و از یه جایی به بعد دیگه نمیشه رهاش کرد
خیلی روایت ضعیفی داشت و دقیقا کپی داستان قبلی نویسنده بود. الگوهای تکراری و داستان کلیشهای. واقعا جالب نبود.
بی نهایت عاااالی بود❤️❤️❤️ خواندن این کتاب بینظیر و به همه دوستان فیدیبویی توصیه میکنم??♥️♥️
خیلی معمولی بود،میتونست یکم کوتاه تر باشه بعضی جاهاش ادم حوصلش سر میره،در کل بد نبود.
فوق العاده زیبا و احساسی برای طرفداران پنج قدم فاصله ???
از زاویه جالبی به پدیده کما نگاه شده در این داستان. خوب بود