
آدولف ﻫ .
دو زندگی
نسخه الکترونیک آدولف ﻫ . به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
درباره آدولف ﻫ .
« آدولف هیتلر: مردود! » حکم چون خطکشی پولادی بود که بر دست کودکی فرود آمده باشد. « آدولف هیتلر: مردود! » کرکره پایین کشیده شد. تمام. خوش آمدی. خدا روزیات را جای دیگری بدهد. بیرون. هیتلر نگاهی به دور و برش انداخت. فوجی از مردان جوان ـ با چهرههایی سرخشده تا بناگوش، دندانهایی به هم فشرده، قامتهایی کشآمده، ایستاده بر نوک پنجهها، زیر بغلها در ازدحام جمعیت خیس عرق ـ چشم به دهان سرایداری دوخته بودند که سرنوشتشان را رقم میزد. کسی حواسش به او نبود. هیچ تنابندهای دامنهی پیامدهای آنچه را که همین چند لحظه پیش اعلام شد، درنیافته بود؛ فاجعهای که بر پیکر سرسرای آکادمی هنر لرزه انداخته بود، انفجاری که میرفت تا جهان را نابود کند: آدولف هیتلر مردود. هیتلر با دیدن چهرههای خونسرد و بیتفاوت اطرافش، گمان کرد اشتباه شنیده است. درد دارم. دشنهای سرد از سینه تا دل و رودهام را شکافته، خون از تنم سرازیر شده، و کسی عین خیالش نیست؟ هیچ کس سرنوشت شومی که مرا زیر پایش له میکند، نمیبیند؟ یعنی این همان دنیایی است که با دیگران در آن زندگی میکنم؟ سرایدار با فارغ شدن از اعلام نتایج، کاغذش را تا کرد و رو به فضای خالی لبخند زد. دیلاقی زردرو بود، به سردی چاقوی جیبی، با پاها و دستهایی خشک، بیاندازه دراز و بیقواره با اندکپیوندی به شانهها که مدام تلوتلو میخوردند. بعد از انجام کارش از سکو پایین آمد و به جمع همکارانش پیوست. برخلاف ظاهرش که هیچ شباهتی به مأموران اعدام نداشت، باطناً جلادی تمامعیار بود. شک نداشت که حقیقت را اعلام کرده است. از آن دست احمقهایی بود که چه بسا از دیدن موشی قالب تهی میکرد، اما لحظهای درنگ نکرده بود که با خونسردی تمام اعلام کند: « آدولف هیتلر: مردود. »
نظرات کاربران درباره آدولف ﻫ .