موضوع کتاب ماشو در مه به دوران پهلوی و مبارزات ضد رژیم اشاره دارد. این کتاب داستانی برای رده کودکان و نوجوانان نوشته شده است. ماشو پسرکی است جنوبی. رژیم شاه برادرش حجت را در جریان پخش اعلامیهها دستگیر کردهاند.
پدرش در مسافرت است و برادر دیگرش هم معتاد است. کاظم دوست ماشو است. پسرکی زبل و زرنگ. دوست دیگرشان سیامک است که «سیا» صدایش میکنند.
او پسرکی کثیف و شلخته است.
داستان از این قرار است که کاظم شنیده است که زیر لولههای نفت، ساکی پر از طلا و جواهر مخفی کردهاند. کاظم ماجرا را با ماشو در میان میگذارد. از طرفی سیا حرفهای این دو را میشنود و میخواهد او را هم در گنج شریک کنند. سه پسر دنبال گنج میروند و تمام لولهها را میگردند، اما خبری از گنج نیست. در حال گشت و گذار گاردیهای شرکت نفت آنها را میبینند و دنبالشان میکنند.
آنها به کتابخانه سپاه میروند. در کتابخانه حبیب با دوست حجت برادر ماشو آشنا میشود. حبیب ماشو را از این کارها نهی میکند و به او نصیحت میکند که دنبال این کارها نرود و راه برادرش را در پیش بگیرد. ماشو در دو راهی مانده است.
- گزیده ای از متن کتاب:
دستهای سنگین پهلوان را روی شانه هایم حس کردم. منتظر بودم که حرفی، نصیحتی، چیزی بشنوم. اما خبری نشد. سرم را بالا آوردم و نگاهش کردم.
چشمهای درشت و سیاهش رنگ خون گرفته بود. اشک گونههایش را خیس کرده بود و توی سبیلش مثل شیشه میدرخشید. فکر نمیکردم پهلوانها هم گریه کنند. گریهاش تلخ اما دیدنی بود. صورتش مثل نخلستان باران خورده.