ژان پل دوبوآ در ماهیها نگاهم میکنند روزمرگیهای روزنامهنگاری ورزشی را روایت میکند که زندگیاش به ناگاه با ورود پدری الکلی به هم میخورد. پدر که پس از مرگ مادر ناپدید شده بود، حالا پس از سالها پا به زندگی پسرش گذاشته است. این داستان شرح طنزآمیز و منتقدانهی زندگی مدرن شهری، شکاف میان نسلها و مکانیکی شدن روابط میان انسانهاست.
این رمان را اصغر نوری به درستی از زبان اصلی (فرانسوی) به فارسی برگردانده است. «صبح زنگ در را زدند. پلیسی قرمز رنگ، شبیه گوشت دنده، از من خواست که همراهش به کلانتری بروم. برای موضوعی که به من مربوط میشد!»