بعضی از کتابها و داستانها بخشی از شناسنامهی ادبیات یک کشور بهحساب میآیند. ادبیات داستانی در ایران هم با نام صادق هدایت و معروفترین کتابش بوف کور گره خورده است. بوف کور کتابی است که در جهان شناختهشده و منتقدان زیادی آن را یکی از بزرگترین آثار ادبی فارسی میدانند.
بوف کور صادق هدایت اولین بار در سال ۱۳۱۵ و در شرایطی که او در هند اقامت داشت منتشر شد، البته به دلایل سیاسی و حساسیت حکومت روی آثار این نویسنده تا سال ۱۳۲۰ وارد ایران نشد و در آن سال بهعنوان پاورقی در روزنامهی ایران چاپ شد. این داستان که به سبک سورئال نوشتهشده است از زبان یک راوی بیان میشود. داستان کتاب بوف کور دو بخش دارد، در بخش اول ما راوی را میبینیم که دائماً مشغول زدن نقش خاصی روی قلمدانهاست. در این تصویر دختری جوان با لباسی سیاه شاخهای نیلوفر آبی به پیرمردی که زیر درخت نشسته است میدهد. این تصویر خیالی کم کم در ذهن راوی شکلی شبیه واقعیت میگیرد و چندی بعد او زن نقاشیاش را ملاقات میکند. اتفاقاتی که در ادامه رخ میدهند باعث میشود راوی به مصرف شراب و تریاک وابسته شود و توهمات ناشی از آن، او را به سدهها قبل میبرد و بخش دوم کتاب شکل میگیرد.
داستان بوف کور صادق هدایت، اولین داستان مدرن فارسی است و پیچیدگیهای خاصش از آن اثری متفاوت ساخته است، اثری که یوسف اسحاق پور، استاد تاریخ هنوز آن را شاهکار ادبیات دانسته و آندره بروتون فرانسوی معتقد است این کتاب یکی از بیست شاهکار ادبی قرن بیستم است. این کتاب بهقدری موردتوجه بوده که چندین کتاب در شرح و نقد آن نوشت شده است و نویسندگانی مانند محمدعلی کاتوزیان، سیروس شمیسا و محمد صنعتی آن را از منظرهای ادبی و روانشناختی تحلیل کردهاند. این کتاب موردتوجه اهالی سینما در ایران و سایر نقاط جهان هم هست. داریوش مهرجویی برای نوشتن هامون از این رمان الهام گرفته و دیوید لینچ در فیلم بزرگراه گمشده از عناصر این داستان اقتباس کرده است.
کتاب بوف کور به چندین زبان، مانند فرانسه، آلمانی، انگلیسی و عربی برگردانده شده و در دنیا با استقبال اهالی ادبیات مواجه شده است.
صادق هدایت، داستاننویس پرآوازهی ایرانی متولد سال ۱۲۸۱ در تهران بود. پدر و مادرش هر دو اشرافزاده بودند و پدربزرگش یکی از عالمان بزرگ زمان ناصرالدینشاه بود. او تحصیلات ابتدایی را در تهران گذراند اما در ۱۵ سالگی برای ادامهی تحصیل به مدرسهی فرانسویها رفت و همینجا بود که نقش ادبیات در زندگیاش پررنگ و پررنگتر شد. هدایت علاوه بر داستاننویسی ترجمهی آثار مهم ادبیات جهان از فرانسه به فارسی را هم در کارنامه دارد و آثار مهمی از سارتر، آنتوان چخوف و کافکا را به فارسی برگردانده است. او همچنین به زبان پهلوی مسلط بود و متون آن زمان را به فارسی روز ترجمه میکرد.
صادق هدایت اولین کتابش با عنوان انسان و حیوان را سال ۱۳۰۳ منتشر کرد و بعدها هم کتاب انسان و حیوان را نوشت. او گیاهخوار بود و راه نجات انسان را گیاهخواری میدانست. صادق هدایت سال ۱۳۰۵ اولین بار برای تحصیل به اروپا رفت اما پیش از پایان تحصیلش به ایران بازگشت و چند سالی کارمند بانک ملی بود و بسیاری از آثارش را هم در همین دوران نوشت. هدایت تا سال ۱۳۲۹ ساکن ایران بود و فعالیتهای مختلفی داشت. او به تودهایها نزدیک بود اما هرگز عضو حزب نشد. سرانجام صادق هدایت که نتوانسته بود با فضای سیاسی و اجتماعی ایران کنار بیاید به فرانسه رفت و چند ماه بعد در پاریس خودکشی کرد. او را در آرامستان مشهور پرلاشز به خاک سپردهاند.
تعداد دفعاتی که بوف کور در ایران منتشرشده است از شمارش خارج است. ناشران مختلفی در طول زمان این کتاب را با تصحیحهای مختلف چاپ کردهاند. نشر صوتی واوخوان در سال ۹۹ نسخهی صوتی این کتاب را با منتشر کرد. گویندهی این اثر بهروز رضوی است و شما میتوانید آن را در همین صفحه از فیدیبو خریداری کرده و دانلود کنید. با نصب اپلیکیشن فیدیبو روی گوشی هوشمند یا تبلتتان میتوانید از هر زمانی برای شنیدن کتاب بوف کور صادق هدایت استفاده کند.
بوف کور یک داستان خاص است، روایتی عجیب که از دل تنهایی انسان برآمده است. بوف کور پر از ترسهای انسان در عصر هدایت است و طرز فکر و نگرش مردمی را نشان میدهد که تحت ظلم اربابان زمان خودشان منزویشده بودند. این کتاب هم ارزش ادبی و هنری دارد و هم ارزش اجتماعی، صادق هدایت بسیاری از دغدغهها و دردهایش را در قالب این داستان به تصویر کشیده و معتقد است برای دردهای بشر درمانی نیست و تنها مسکنهایی مفت برای غلبه بر این دردها وجود دارد، هرچند نگاه هدایت به زندگی همچون زهر تلخ است اما نوشتههایش برای ذهنهای بیدار حرفهای زیادی دارد. اگر از علاقهمندان ادبیات داستانی هستید و هنوز این کتاب را نخواندهاید شنیدنش را هرچه سریعتر شروع کنید.
من همیشه گمان میکردم که خاموشی بهترین چیزها است، گمان میکردم که بهتر است آدم مثل بوتیمار کنار در بال و پر خود را بگستراند و تنها بنشیند- ولی حالا دیگر دست خودم نیست چون آنچه که نباید بشود شد- کی میداند، شاید همینالان تا یک ساعت دیگر یکدسته گزمه مست برای دستگیر کردنم بیایند- من هیچ مایل نیستم که لاشهی خودم را نجات بدهم. بهعلاوه جای انکار هم باقی نمانده؛ برفرض هم که لکههای خون را محو بکنم ولی قبل از اینکه بدست آنها بیفتم یک پیاله از آن بغلی شراب، از شراب موروثی خودم که سر رف گذاشتهام خواهم خورد.
حالا میخواهم سرتاسر زندگی خودم را مانند خوشه انگور در دستم بفشارم و عصاره آنرا، نه شراب آنرا، قطره قطره در گلوی خشک سایهام مثل آب تربت بچکانم. فقط میخواهم پیش از آنکه بروم در جایی که مرا خرده خرده مانند خوره گوشه این اطاق خورده است روی کاغذ بیاورم- چون باین وسیله بهتر میتوانم افکار خودم را مرتب و منظم بکنم- آیا مقصودم نوشتن وصیتنامه است؟ هرگز. چون نه مال دارم که دیوان بخورد و نه دین دارم که شیطان ببرد. وانگهی چه چیزی روی زمین میتواند برایم کوچکترین ارزش را داشته باشد. آنچه که زندگی بوده است از دست دادهام، گذاشتم و خواستم از دستم برود و بعد از آنکه من رفتم بدرک، میخواهد کسی کاغذ پارههای مرا بخواند، میخواهد هفتاد سال سیاه هم نخواند- من فقط برای این احتیاج بنوشتن که عجالتاً برایم ضروری شده است مینویسم- من محتاجم، بیشازپیش محتاجم که افکار خودم را به موجود خیالی خودم، بسایه خودم ارتباط بدهم- این سایه شومی که جلو روشنایی پیه سوز روی دیوار خم شده و مثل این است که آنچه مینویسم بدقت میخواند و میبلعد – این سایه حتماً بهتر از من میفهمد! فقط با سایه خودم خوب میتوانم حرف بزنم، اوست که مرا وادار به حرف زدن میکند، فقط او میتواند مرا بشناسد، او حتماً میفهمد...
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 249.۵۵ مگابایت |
مدت زمان | ۰۳:۰۱:۲۳ |
نویسنده | صادق هدایت |
راوی | بهروز رضوی |
ناشر |