فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 611.۸۹ مگابایت |
مدت زمان | ۰۷:۲۵:۳۶ |
نویسنده | ایان رید |
مترجم | کوروش سلیم زاده |
راوی | بهار کاتوزی |
ناشر | رادیو گوشه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۰/۰۲/۲۲ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
خوندن این کتاب تجربه خوبی بود. نظرات مثبت و جایزهای که برده باعث شد برم سراغش اما بنظرم اون چیزی که باید نبود. داستان درباره دختر و پسری هست که در رابطه هستن و حالا پسر یعنی جیک میخواد دختر رو که اسمش رو نمیدونیم و راوی داستان ماست به خونه پدر و مادرش، جایی که بزرگ شده ببره و در این مسیر و در اون خونه اتفاقات پیش بینی نشدهای رخ میده و اوضاع پیچیده میشه. روایت تلفیقی از ژانر روانشناختی، فلسفی، معمایی و دلهرهآور هست. نیمه اول کند اما نیمه دوم پرماجراتر و تندتر جلو میره. شخصیتها رازهای پنهان شدهای دارن و این از ابتدا تا انتها شما رو به فکر فرو میبره. چیزی که باعث میشه این کتاب برام بی نقص یا حداقل کم نقص نباشه موارد زیره که اسپویل داره، پس اگر میخواید کتاب رو بخونید، بیخیال این بخش بشید: ⚠️ اسپویل ⚠️ اگر کسی میتونه این ابهامات رو برطرف کنه و نظر دیگهای داره، ممنون میشم بهم توضیح بده. طبق چیزی که از انتهای کتاب برداشت میشه، دختر ساخته ذهن جیک و تنها در دفتر یادداشت و خاطره بار دانشکده حضور داره. با این حال ما در طول داستان با دختر آشنا میشیم و ترس ها و نگرانیهای اون رو میشناسیم. دختر از مزاحم تلفنی میترسه و فکرش دائم مشغول اونه اما هیچ اثری از این مزاحم در نیمه دوم و تا آخر داستان دیده نمیشه (میدونم گوشیش خاموش شد. منظورم اینه تکلیف مزاحم روشن نمیشه). دختر وارد مدرسه میشه و قایم میشه و بعد همینجا داستان به اتمام میرسه. مگه این یه دفترچه نبود؟ پس یعنی جیک داستان دختر رو همینجا تموم کرده؟ انگار فقط دختر رو خلق کرده بود تا برسه توی دبیرستان و گیر بیفته و همچین پایان ناراحت کنندهای داشته باشه. دختر کفش و لباس جیک رو میبینه و شیر آب باز و کسی که زیر دوشه و از اون طرف صدای چکمه میاد و... . جیک از ما صحبت میکرد و اینطور همه جا بود یعنی جیک دچار بیماری چندشخصیتی یا شبیه به اون بود؟ مبهم بود و ظاهرا فیلم هم یک سوم پایانی رو خوب درنیاورده پس احتمالا بهتره اصلا سراغش نرم. درباره خونه جیک هم چیز زیادی نفهمیدیم. مثل انبار زیر پله که توش نقاشیهای عجیبی وجود داشت. از طرفی دختر مثلا به قاب عکس نگاه میکنه و فکر میکنه شبیه خودشه یا مادر خیلی محکم بغلش میکنه چون درواقع خود جیکه ولی درواقعیت اینها بی معنی هستن چون اون دختره نه جیک. بنظرم این داستان رو بی منطق میکرد. من توقع دیگهای از پایانش داشتم. درکل مفهوم و منظوری که سعی داشت برسونه رو دوست داشتم اما علت وقایع و پایان داستان برام گنگ بود و اونطور که توقع داشتم نبود. نه اینکه یه پایان دلخواه تو ذهنم بوده باشه، توقع داشتم پایان جواب سوالات رو بده و منطقی باشه؛ مثل یه قطعه پازل گمشده که بشینه سرجاش و تصویر رو کامل کنه.
کتابی خاص و عالی. داستانی معمایی به همراه مفاهیمی فلسفی در باب زندگی، رابطه و انسان. بارها شیرینی روشن شدن حقیقت ماجرا لبخند رو روی لبتون میاره. کتاب پر هست از نکته ها و نمادهای ریز و درشتی که نویسنده سر راه خواننده گذاشته. وقتی کتاب تموم شد با اینکه کاملا متوجه کتاب شده بودم و فکر میکردم فقط توی بعضی جزئیات شک دارم، اما باز هم تصمیم گرفتم به توصیه آخر کتاب عمل کنم. اما علاوه بر مواردی که توشون شک داشتم، یک سری چیزها که از چشمم دور مونده بود برام روشن شد. حتی تا آخرین جملات! و اونجا بود که جذابیت داستان بسیار بیشتر شد. و به شما هم توصیه میکنم حتما بهش دقیقا عمل کنید! از حرف بعضیا که گفته بودن نفهمیدن آخرش چی شد تعجب کردم، شاید کتاب رو با دقت نخوندن. چرا که اگر با دقت خونده بشه نه تنها کاملا متوجه خواهید شد، بلکه شیرینی اون هم دو چندان خواهد شد. من برای اسپویل نشدن داستان از اشاره به جزئیات خودداری میکنم و چیز دیگه ای نمیگم. هرچند که این کتابی هست که بعد تموم شدنش حرف زدن ازش بسیار لذت بخشه. ولی شما هم همینکارو کنید و با کسی که نخونده چیزی نگید. در آخر به ذهن و تکنیک زیبای نویسنده آفرین میگم. و من هم &#۳۴;جیک&#۳۴; رو حقیقتا یه cruciverbalist واقعی میدونم ;). از راوی، خانوم بهار کاتوزی هم اگه بخواب بگم در اکثر مواقع جملات رو بسیار با احساس و دقیق بیان میکردن. به طوری که احساس و لحن بیان جملات به حدی دقیق و قوی بود که از شنیدنشون شگفت زده میشدم. فقط شاید در ایفای نقش مردها، یعنی جیک و پدرش چندان دقیق نبودن. برای مثال لحن صحبت پدر جیک با توجه به کاراکترش میبایست پر انرژی تر و گرم تر میبود. یا هرچند خانوم کاتوزی مشخصا تلاش کرده بود لحن جیک مطابق کاراکترش باشد، اما از نظر من کمی اختلاف داشت و تا حدی مصنوعی بود، خصوصا در فصل های ابتدایی. اما در باقی موارد روایت عالی بود. و در مجموع هم میتوان گفت واقعا خوب بود و لذت بخش. موسیقی متن هم بسیار زیبا و مناسب انتخاب شده بود. طولانی شد، میبخشید.
راوی بسیار حرفه ای و. استان بسیار ضعیف توجه زیاد به جزئیات برای تصویرسازی ذهنی خوبه ولی پرکردن داستان با جزئیات عموما بی ربط به خط اصلی داستان و ناتوانی شخصیت اصلی در انجام هر عمل یا واکنشی به محیط اطراف شنونده را کلافه میکند مثلا در اوج خطر و مرموز بودن داستان صحبت از گشاد یا تنگ بودن کلاه شخصیت مکمل که آنرا در ماشین جا گذاشته و ابر های اسمان میشود حالی که شخصیت مکمل در خطر است و بحث اصلی داستان فراموش میشود. کاملا فاقد ارزش ۷.۵ساعت شنیدن یا خرید نسخه کتبی البته با احترام به راوی مترجم و دیگر افراد دست اندرکار
چیزی که به طور غیر قابل انکاری مورد توجه است، تسلط راوی (خانم کاتوزی) بر خوانش کتاب و لحن و بیان و صداسازی مناسب ایشان است.. به شخصه امیدو ارم که باز هم کتاب هایی از ایشان بشنوم و همچنین فیلم های موفقی چون جهان با من برقص از ایشان ببینم.
کتاب جالب و جذابی بود. اولین کتاب دلهرهآوری بود که گوش دادم و به نظرم خوب بود. تک جملات اثرگذار زیادی داشت که انتظار نداشتم توی کتابی با این سبک بشنومشون. نویسنده کاملا بر حللات روانی یک فرد چند شخصیتی آگاهی داشته و به خوبی تونسته شخصیتپردازی کنه. صدای گوینده به نظرم بسیار دلنشین و خوب بود. جزو صداهای متفاوت بود. صداهایی که معمولا کتاب صوتی باهاشون گوش میدیم انقدر تکراری شدن که من واقعا خوشحال میشم که یک گوینده متفاوت پیدا کنم.
کتابهایی مشابه این کتاب و خود کتاب فقط و فقط مخاطب خاص خودش را میخواهد نه هر کتابخوان علاقمندی و من با وجود اینکه کتابخوان حرفه ای هستم احساس میکنم از هزینه کردن دربارهی این کتاب اصلا خوشحال نیستم و این به خاطر معرفی خوبی بود که خود خانم بهار انجام داده بود.متاسفانه همیشه خوب حرف زدن درباره ی هرکتابی دلیل بر عالی بودن آن نمیشود.
کتاب عجیبیه.من در بیشتر مواقعی که گوش میدادم یک حس دلهره و گاهی ترس داشتم که اصلا خوشایند نبود ولی از طرفی کتاب رو زمین هم نمی تونستم بذارم..جملات فلسفی در کنار کندو کاو روان انسان و یک حالت جنایی داستان حس خوبی به من نمی داد.در سراسر کتاب اتفاقات عجیب و سوال برانگیز زیاده همراه یک حس تعلیق و بلاتکلیفی.این روزها این جور کتابها بیشتر با اقبال عمومی مواجه میشه که به نظرم نشونه روح عصیان زده و درمانده بشر امروزی.
عالی بود خیلی از شنیدنش لذت بردم مخصوصا با صدای گیرا و تسلط بسیار زیاد راوی داستانی مهیج داره که تا لحظه اخر متوجه نمیشین حقیقت چیه و همین جذاب ترش میکنه و درپرده داستان یکسری واقعیت های زندگی و موضوعات فلسفی رو هم بازگو میکنه و در واقع چیزی خیلی بیشتر از صرفا یه داستان ساده ست.
همونطور که در توضیحات کتاب هم اومده “تو این فکرم که تمومش کنم” در مورد حسرت و تعلل در کارهاست. کتاب گیرایی بود و شرح و بسط اضافی نداشت که باعث میشد خواننده خسته نشه و مغزش با دادههای اضافی پر نشه. آخرشو هم دوست داشتم هم دوست نداشتم یعنی با اینکه از ایده کتاب خوشم اومد اما انتظار یه پایان درخشانتر داشتم.
فیلم: I&#۳۹;m Thinking of Ending Things به کارگردانی چارلی کافمن با اقتباسی از این کتاب ساخته شده است.