زمانی که از جنگ سخن میگوییم بیشک از درد و غم سخن گفتهایم. در کجای دنیا جنگ باعث شادی و سرور بشر است؟ جنگ فقط از انسان جان، شادی، زندگی و عزیزش را میستاند و در مقابلش هیچ چیزی به انسان نمیدهد. پس از جنگها ممکن است روی نقشه نشان دهند که صدها متر به مرزهای کشور اضافه شد. اما هیچکس نمیگوید چند نفر جان خود را از دادند. جان فقط زنده بودن انسان نیست، جان همان پسران، زنان، مردان و دخترانی هستند که دیگر نمیتوان روی آنها را دید.
کتاب هرس توسط نسیم مرعشی نوشته شدهاست. این کتاب در سال 1398 توسط انتشارات نشر چشمه به چاپ رسید. این کتاب ژانری داستانی دارد. این کتاب داستان خود را در هجده فصل روایت میکند. کتاب هرس درمورد زندگی مردی است که درد و غم تمام روزهایش را گرفتهاست. این مرد همسرش را در جنگ گم کردهاست. او پس از جنگ تمام توان و تلاش خود را برای پیدا کردن همسرش به کار میبندد. داستان این کتاب در دورهی هشت ساله جنگ تحمیلی ایران و عراق اتفاق میافتد.
در طول جنگ ایران و عرق، خانوادههای بسیاری درگیر اتفاقاتی مانند دوری، جدایی و از دست دادن شدند. جنگ وحشتناک است. بدون شک هیچکس نمیتواند جز آنهایی که جنگ را دیدهاند، بگویند جنگ چیست. رسول که شخصیت اصلی داستان است. قبل از جنگ مردی بود که قامت و جذبهاش دل تمام مردم را آب میکرد. او هروز از اهواز به آبادان میرفت. اما پس از اینکه اهواز، آبادان، خرمشهر و بسیاری از شهرهای جنوبی میهنمان مورد حمله عراقیها قرار گرفتند، دیگر جادهای نماند، دیگر زن و فرزندی نماند. پس از جنگ، زمانی که رسول همسرش را از دست داده بود. از آن مرد با ابوهت و رشید، مردی غمگین، آرام و خمیده باقی مانده بود. همسر رسول، نوال بود. او نیز مانند همسرش شادابی خود را در بین خانههای ویران شدهی اهواز و آبادان از دست داده بود. این زن که روزی آب و رنگ و شادی خانهشان بود، حال سرگشته و پریشان به دنبال همسر و پسرش بود. پسر نوال و رسول، شرهان در بمبارانها کشته شده بود. شرهان پس از پدرش تمام امید و زندگی مادرش بود. اما اکنون او هم برای نوال باقی نمانده بود. اما اگر جنگی نمیشد این خانواده و هزاران خانوادهی دیگر امروز در کنار هم به خوبی و شادی زندگی میکردند. اما جنگ همه زندگیشان را از آنها گرفت و از این زنان و مردان مردگان متحرک ساخت.
این کتاب نه داستان یک خانواده بلکه داستان همه خانوادهی جنگ زدهی آبادان، اهواز، خرمشهر و ... است. زنان و مردانی که کسی غمها و دردهایشان را ندید. این مردمان نجیب سالهاست که زیر آوار فراموشیها و غمهایشان مدفون شدهاند و کسی صدایشان را نمیشوند. پس از جنگ، زمانی که شادی و خوشحالی مردم فروکش کرد. برای مردمان نجیب جنوب کشورمان به جز خانهها و شهرهایی ویران چیزی باقی نماند. پس از گذشت سالها نیز شهرهای جنوبی کشورمان داغ از دست دادن زنان و مردان خود را بر سینه تحمل میکنند. نسلهایی که از دوران جنگ باقی ماندهاند، رویاها و شادیهایشان را در زیر آوار خانههایشان دفن کردند. چه بسیارند مادران و پدرانی که پس از گذشت بیش از سه دهه از جنگ ایران و عراق، چشم به راه فرزندانش هستند. رنج این نسل تمام نشدنی است.
کتاب هرس در سال 1396 توسط انتشارات نشر چشمه به چاپ رسید. نسخه الکترونیکی این کتاب در همان سال منتشر شد. نسخه صوتی کتاب نیز در سال 1399 توسط انتشارات رادیو گوشه منتشر شد. گویندگان این کتاب صوتی محسن ابوالحسنی و نوال شریفی هستند. شما میتوانید کتاب صوتی هرس به قلم نسیم مرعشی، گویندگی محسن ابوالحسنی و نوال شریفی و انتشارات رادیو گوشه را از همین صفحه در فیدیبو دانلود و تهیه نمایید.
نسیم مرعشی در سال 1362 چشم به جهان گشود. او زادهی شهر تهران است. اما به دلیل کار پدرش سالهای کودکی و نوجوانی را در اهواز زندگی کردهاست. خانم مرعشی بلافاصله پس از اتمام دوران تحصیل در مدرسه وارد دانشگاه شد. او فارغ التحصیل رشتهی مهندسی مکانیک از دانشگاه علم و صنعت تهران است. او فعالیت خود را در سال 1385 با کار در هفتهنامه همشهری جوان آغاز کرد. در آن زمان نسیم مرعشی خبرنگار و روزنامهنگار بود. اما به دلیل علاقه و استعدادی که در نوشتن داشت کار نویسندگی را نیز آغاز کرد. اولین رمان این نویسنده در سال 1393 با عنوان «پاییز فصل آخر سال» منتشر شد. این کتاب با استقبال نسبتا خوبی نیز روبرو شد. در همان سال نسیم مرعشی فیلمنامه «بهمن» را نیز نوشت. سپس دومین رمان او در سال 1396 به نام «هرس» منتشر شد. در تمامی آثار خانم مرعشی توجه خاصی به مکان داستان شدهاست. برای او فضاسازی و تصویر سازی اهمیت بسیاری دارد. این فضاسازی به ویژه در محیطهای بومی و محلی رخ میدهد. روزهای غمبار دهه شصت و جنگ ایران و عراق تاثیرات بسیار بر روح کودکان آن دوران داشته است. این تاثیرات در آثار خانوم مرعشی نیز دیده میشود. آثار این نویسنده عامه پسند هستند. به همین دلیل بر قلب و جان مردم مینشینند. او با زبانی ساده به بیان مشکلات و دغدغههای مردم میپردازد.
جوان جلو افتاد. رسول دستی به مو و صورتش کشید و پیرهنش را توی شلوار کرد. از صورت تراشیده و پیرهن روشنش خجالت میکشید. هنوز زود بود برای درآوردن لباس سیاه. موی مهزیار را با دست شانه زد و ابروهایش را با نوک انگشتها مرتب کرد. گاومیشی ماغ کشید. غیر از آن, تنها صدای شلپ شلپ آب بر دیواره بَلَم بود که هنوز لق میخورد و صدای قدمها و نفسهایشان. سکوتی بود که گوش را به درد میآورد. جوان به پانصد متر جلوتر اشاره کرد.
«اوجان.» بعد داد زد «یالله ... »
صدایش دربیابان پیچید. رسول نگاه کرد به خانههایی که دور از آنها کف زمین پهن بودند. یک مَضیف جلو همه آنها, انگار مراقبشان بود و پشت همه خانهها هزار میله کج وکولة خشکیده فرو رفته بود توی زمین.
«ئیجا خو نمیشه همینطوری رفت در خونه مردم. زنن خو. تو ئی روستاهای دور و اطراف همه هواشونه دارن. زنای خوبیان. خیلی. اما شوخی ندارن با کسی. چپ نگاشون کنی سرته میبرن. اوجا که رسیدیم باید بشینی تو مَضیف تا مو برم یکیه بیارم. مو بلدم چهطوری صداشون کنم. ووی!... زود بیاین عامو. شب شد خو»
رسول کسی را در روستا نمیدید. نگاهش به نخلستان پشت خانهها بود. نخلهای سوخته بیسر که مثل ستونهای سنگی فرو رفته بودند توی خاک. زمین مُرده بود. معلوم بود که مُرده. معلوم بود که سالهاست مُرده. و خانهها، رسول هر چه نزدیکتر میرفت میدید که نفس ندارند. نه تکانی، نه صدایی, نه حتا پچپچی کوتاه. هر چه نگاه میکرد به چشم نمیدید کسی اینجا زندگی کند.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 386.۵۵ مگابایت |
مدت زمان | ۰۷:۰۲:۱۲ |
نویسنده | نسیم مرعشی |
راوی | محسن بوالحسنی |
راوی دوم | نوال شریفی |
ناشر | رادیو گوشه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۹/۰۹/۰۲ |
قیمت ارزی | 6 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
فقط جنگ نبود که کلی زندگی و از جمله این خانواده رو نابود کرد، همونقدر که خرمشهر رو نساختن، آدمهای خرمشهر هم رها شدند، اگر همون اول نوال بعد طول کشیدن سوگش رفته بود روانپزشک، نه دختر اولش اونطوری میشد، نه انیس، نه سر اون دوتا بچه بیگناه این بلاها میومد، نه زندگی رسول و ام رسول به فنا میرفت.. اتفاقا چرا تو معرفی کتاب نوشتین هیچکس نمیتونه قضاوت کنه، به نظرم خوبه که گفته بشه و قضاوت کنیم خواهشا اگر مشکلی براتون پیش آمد برین روانپزشک، دارو بخورید، درمان بشید بعد دوباره بچهدار بشین.. :) من داستان رو دوست نداشتم. هرچقدر هم که واقعی، اما روایت نادانی، ناتوانی و نگرانی یک زن رو و مادری کردنش برا نخلها بعنوان مردها و خرمشهر بعنوان نماد سرزمین رو هم دوست نداشتم، و چه اصراری بود که مردها باشن اگر قراره تهش نتیجه بگیریم ساختن سرزمین نیاز به فداکاری و مهر زنها داره و حتی خانواده فدای وطن، چرا ام رسول قهرمان داستان نشد.. یا رسول.. چرا خرمشهر نباید درست و حسابی آباد بشه.. ولی راویان عالی بودن. دمشون گرم
طرح کلی داستان به تنهایی چیز تازهای نداره. یک درام معمولیه که وقایعش رو کمابیش در داستانهای دیگه دیدیم. چیزی که به این داستان هویت میبخشه و جذابش میکنه نگاه نویسنده به این وقایعه که از طریق نمادپردازی و پردازش شخصیتها و تصویرسازی خودشو نشون میده. البته بیان نویسنده هم بر جذابیت داستان افزوده. جان کلام و عصار ه داستان بنظرم در اواخر فصل پانزدهم به این مضمون گفته میشه که: آدم یه چیزایی رو هیچوقت نباید ببینه؛ هیچ زنی نباید مرگ بچهشو ببینه؛ زندگی اینطور نبود که بچهها بمیرن و مادرا بمونن. روایت راویان هم انصافا از شیرینترین و زلالترین و دلچسبترین و گواراترین روایتهایی بود که در فیدیبو شنیدم.
فوق العاده بود خانم مرعشی! فوق العاده بود خانم شریفی! فوق العاده بود آقای بوالحسنی! از اون کتابها که تا تموم نکنی ولش نمی کنی. ممنون از قلم زیبا و ذهن توانمندتون خانم مرعشی و ممنون از ارائه بی نهایت زیبا و واقعی داستان خانم شریفی و آقای بوالحسنی.
داستانی از ویرانیهای جنگ، ویرانیهایی بسیار وسیعتر از خانه و پل و شهر و غیره. روایتی از زخمهای عمیقی که جنگ بر پیکر بسیاری از خانوادهای جنوبی جا گذاشت، خانوادههایی که آواردگی و جنگ زدگی براحتی دست از سرشان بر نمیداشت. کتابی بسیار خوب از یکی از بهترین نویسندگان حال حاضر ایران، خواندن و البته شنیدنش رو با لهجه جنوبی گویندگان پیشنهاد میکنم
بسیار لذت بردم از شنیدن این رمان دست خانم مرعشی درد نکنه،،واقعا به تصویر کشیدن سالهای جنگ و تاثیرش روی آدمها مخصوصا افرادی که مستقیم با جنگ و معضلاتش روبرو بودن بسیار بسیار بینظیر بود من بشخصه با تک تک افراد داخل داستان داشتم زندگی میکردم و اون دردی که هر کسی به نوبه خودش میکشید رو حس میکردم،داستان دردناکی بود ولی بسیار هم زیبا بود👌 از هر دو راوی هم بسیار تشکر میکنم که اینقدر زیبا خوانش داشتن،همه چیز عاااااالی بود خدا قوت به همگی🙏👏👏👏👌👌👌
بسیار جذاب و پر کشش کتابی که شروع کردی نمی توانی زمین بگذاری توصیف های قوی که با اجرای زیبای گویندگان آن تمام موقعیت هارا در ذهن به تصویر می کشی و خودت رادر همان لحظه می بینی قلم توانای نویسنده و اجرای عالی گویندگان با لهجه ، تمام حس شخصیت های داستان را بهت منتقل می کنه ابن کتاب روایت یک زندگی ااست با همه سختیهاش، بیان احساس شخصیتها بدون اینکه آنهاراقضاوت کند شخصیت هایی که باورشان می کنی و با آنها همراه می شوی
داستانی بسیار زیبا و غمانگیز که آمیختگی زنانگی و جنگ توش پرکشش و جانسوزه، پر از جزئیاته و نویسنده با چینش دقیق و زیبای کلماتش، تبحر خودش رو نشون داده. احتمالاً پایان فصل ۱۷ گریهتون میگیره، اگه قبلش نگرفته باشه البته... و اما به این میگن یه کتاب صوتی حقیقی! شما فقط خوانش داستان رو نمیشنوید، این لهجههای دلچسب شما رو به عمق ماجرا هل میده. حتی اگه کتاب رو قبلاً خوندید توصیه میکنم این نسخهی صوتی رو هم گوش بدید و لذت ببرید.
خيلى زيبا نوشته شده شده بود و زيباتر از اون صداى راوى كه دقيقا تونست تمام اون صحنه هارو بياره جلو چشمم اهواز خرمشهر هور نخلستان ..... چه رنجى كشيدن و ميكشن مردم جنوب و چه بى انصافى هايى شده و ميشه در حق اين مردم آثار جنگ هنوز روى روح و جسمشون هست چه جونهايى از دست رفت كه اين مملكت سرجاش بمونه ولى صد حيف كه كسى قدر ندونست و دو دستى و بى صدا بدون اينكه كسى جرات كنه حرفى بزنه دارن هر روز يه تيكشو ميدن بره
داستانی زیبا و غمناک از زخم ماندگار جنگ. شاید بعضی ها داستان های تلخ رو دوست نداشته باشند، اما گاهی تلخی هم لازمه و روح رو لطیف میکنه و باعث میشه بیشتر تفکر کنید. اجرا با لهجه زیبای گویندگان بسیار جان گرفته بود. و جالب بود که اسم گوینده خانوم، مثل شخصیت داستان نوال هست. که باعث میشه تا شنونده فکر کنه واقعا خود نواله که داره داستانش رو میخونه. قطعات موسیقی هم بسیار زیبا و دلنیشن بود.
داستان بسیار گیراست، اتفاقها مربوط به ده سال بعد از جنگ است. به تدریج که داستان پیش میرود به زیبایی موضاعت گرهگشایی میشود. فضای داستان مربوط به تاثیرات جنگ تست و قطعا کمی غمگین است اما حقبقتی است انکار نشدنی. راویان هم کاملا حرفهای و خوب فضای داستان رو پیش بردن. تنها نکته منفی که موسیقی بین قسمتها بود که تکراری بود و موسیقی جنوبی خوب تو این فضا کم نداریم.