0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب صوتی  بی پناه نشر رادیو گوشه

کتاب صوتی بی پناه نشر رادیو گوشه

کتاب صوتی
فیدی‌پلاس
درباره بی پناه
بخشی از کتاب: وقتی رسیدیم خانه، خیلی دیر شده بود. دخترک خوابیده بود و استفان از نگرانی خون خونش را می‌خورد. کمی ماکارونی توی مایکرُویو گرم کردم، آرام و بی‌صدا روی کاناپه نشستیم و خیره به تلویزیون، تندتند غذا خوردیم. یادم نیست چه برنامه‌ای نگاه می‌کردیم، مثل همیشه چرت‌وپرت. هیچ‌وقت نفهمیدم آن‌همه وقت جلوِ آن دستگاه لعنتی چه غلطی می‌کردیم. استفان هنوز از راه نرسیده روشنش می‌کرد و تا وقت خواب هم خاموشش نمی‌کرد. شب‌‌های خانه‌ی ما، تقریباً مثل همه‌ی خانه‌ها، کنترل‌به‌دست، جلوِ تلویزیون و به خمیازه کشیدن و تماشای چرندیات می‌گذشت. رفتم بالا تا بخوابم، استفان چراغ را خاموش کرده بود و منتظرم نشسته بود. حباب سفید نور چراغ‌برق از پنجره دیده می‌شد، دایره‌ای کم‌رنگ وسط آسمانی که حالا دیگر آرام گرفته بود و ابرهایش مثل ورق فولاد تکه‌تکه شده بودند. با صدایی خواب‌آلود پرسید «داروهات رو خوردی؟» کشوِ پاتختی را گشتم و دستم را به دهانم بردم. بعد توی لیوان بزرگی آب ریختم و یک‌نفس تا ته سر کشیدم. توی مشت گره‌شده‌ام دو قرص زرد و سفید نگه داشته بودم، قرص‌ها داشتند کف دستم نرم می‌شدند، فکر کردم دارند آب می‌شوند. پوره‌‌ای از داروی ضد‌افسردگی، پودر و ژلاتین. استفان برگشت به طرفم و نگاهش را به چشم من دوخت، آن‌قدر با دقت به من زل زده بود که حس می‌کردم می‌خواهد از چشم‌هایم وارد بدنم شود و مرا به دو نیم کند، مثل میوه‌ای که از وسط نصفش می‌کنند تا تویش را ببینند، قسمت‌های خوب و بدش را سوا کنند و گردوغبار و کرم‌خوردگی‌اش را بردارند. لب‌هایش خشک بودند، چیزی شبیه دو ریش‌تراش کوچک یا شبیه فلس‌های ماهی روی لب‌هایم حس‌ کردم. «لاستیک رو چه‌طور عوض کردی؟» «جلال کمک‌مون کرد.» «جلال؟» «آره، یه پناهجو‌یی که داشت کنار جاده راه می‌رفت.» واکنش خاصی نشان نداد. فقط سر تکان داد و دستم را روی تنش گذاشت. آرام و بی‌سروصدا بودیم. او گرم بود و من سرد و یخ. فقط در حد جراحتی جزئی بود. سر درنمی‌آوردم چرا چشم‌هایم را بستم و منتظر ماندم و مثل همیشه هیچ کاری نکردم. هیچ‌وقت بلد نبودم، یا اگر هم بلد بودم، آن‌قدر مشمول زمان شده بود که انگار زندگی‌ای دیگر، تن دیگر یا یک تکه‌ی دیگر از وجودم بوده. انگار مُرده یا خواب بودم. مثل این‌که کسی در شبی سرد با جسدی به رخت‌خواب برود. آخرسر غرغر کرد. داشتم له می‌شدم و بیش‌تر از همه از همین خوشم می‌آمد، حس این‌که لای پتو و تشک ناپدید شوم، آب شوم و بروم توی تشک، توی آن رخنه کنم و از آن‌طرفش بیرون بیایم. بلافاصله خوابش برد، مدتی نگاهش کردم، مثل خرس یا تمساحِ سنگین و سیراب‌شده‌ای خرخر می‌کرد. به‌ نظرم زیبا آمد، آرام خوابیده بود و هاله‌ی نور ملایمی روی صورتش افتاده بود. در‌هر‌حال همیشه به‌ نظرم زیبا بود. گاهی ‌اوقات یاد آن وقت‌هایی می‌افتم که تازه آشنا شده بودیم، همه‌چیز نو و تازه بود و هنوز این‌طوری گرفتار نشده بودیم. چه‌قدر قشنگ بود آن شنبه‌شب‌هایی که با ماشین توی شهر دوری می‌زدیم، می‌رفتیم بار یا خانه‌ی دوست‌های‌مان مست می‌کردیم، شب را روی نیمکت خیابان می‌خوابیدیم، لای روانداز قدیمی سگ‌مان که پُر از مو بود و بوی تند حیوان را می‌داد، بعد صبح زود روی شن‌های نرم لب ساحل، کروسان می‌خوردیم.
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
mp۳
حجم
317.۳۵ مگابایت
مدت زمان
۰۵:۴۶:۳۷
نویسندهاولیویه آدام
مترجممارال دیداری
راویطلیعه ایمانی
ناشررادیو گوشه
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۳۹۹/۰۷/۰۲
قیمت ارزی
5.۵ دلار
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
mp۳
۳۱۷.۳۵ مگابایت
۰۵:۴۶:۳۷

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
3.7
از 5
براساس رأی 6 مخاطب
5
50 ٪
4
0 ٪
3
16 ٪
2
33 ٪
1
0 ٪
4 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
5

این کتاب عالی بود. داستان پردازی خوب، خط داستان منسجم و هدفمند، شخصیت پردازی عالی، کاملا قابل فهم و همزاد‌پنداری، همه چیز عالی بود. به نظر من نویسنده این کتاب دورانی از افسردگی رو طی کرده و یا با کسی که درگیر افسردگی بوده ارتباط نزدیک داشته چون این میزان درک از شخصیت یک فرد افسرده‌ی نیازمند کمک، فقط در این صورت امکان پذیره. قسمتی که شخصیت اصلی به سیم آخر می‌زنه و تمام پول و دارایی خودش رو برای پناهنده‌ها استفاده می‌کنه می‌تونه توصیفی باشه از اوج افسردگی‌ای که هر فرد دارای این مشکل بالاخره بهش می‌رسه و انگار اونجا قله ماجراست. در کل من خیلی داستان رو دوست داشتم. البته ترجیح می‌دادم پایان قشنگ‌تری می‌داشت، ولی همین پایان هم امیدبخش بود. گوینده هم بسیار عالی و روون می‌خوند و ترکیب بسیار خوبی رو رقم زد.

5

مدتها بود که کتاب خوب می‌خوندم ولی کتابی که انقد نگارش قوی و توصیف خوبی داشته باشه نخونده بودم بعد مدتها خیلی لذت بردم. اونهایی که این کتاب بنظرشون جالب نبوده احتمالا بیشتر علاقه مند به کتابهایی با موضوع عادی ، روان و روشن هستن پس با نظرات منفی لطفاً ارزش این کتاب رو پایین نیارن و دنبال کتابهایی با سلایق خودشون برن چون با نگاه کردن به نظرات کم مونده بود از گوش دادن به این کتاب صرف نظر کنم

2

اگر حساس و عصبی هستید این کتاب را گوش ندهید

2

من زیاد نتونستم با این کتاب ارتباط بگیرم

3.8
(8)
113,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو
بی پناه
بی پناه
اولیویه آدام

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
بی پناه
اولیویه آدام
رادیو گوشه
3.8
(8)
113,000
تومان