کتاب راه حل برد برد برای اختلافات زناشویی نشر انتشارات نسل نواندیش

بیش از سی سال است که زوج‌ها تقریباً بدون استثنا به سبب دعواها و اختلافات خود به دفترم می‌‌آیند و تقاضای کمک می‌کنند. آن‌ها مدت‌های طولانی با یکدیگر درگیری داشته‌اند و می‌‌دانند که دیگری چه می‌‌گوید؛ استدلال‌ها و مشاجرات آن‌ها پیش‌بینی‌کردنی هستند؛ ولی متأسفانه راه‌حل را فراموش کرده‌اند و اکنون خسته و کوفته برای کمک پیش من می‌‌آیند. با این‌حال اغلب احساس می‌‌کنم من را یک قاضی تلقی می‌‌کنند تا یک مشاور و در باطن امیدوار هستند که همسرشان را برای تفکر غیرمنطقی و انتظارات نامعقول مقصر بشناسم. ازآنجاکه من مشاور هستم نه قاضی، با کار طاقت‌فرسای گوش دادن به گلایه‌ها شروع می‌‌کنم. آن‌ها سخنان کهنه و تکراری‌شان را برای من مرور و تلاش می‌‌کنند موقعیت خود را منطقی جلوه دهند. من به‌دقت گوش می‌‌کنم و یادداشت برمی‌دارم؛ ولی در مقام مشاور بیشتر از منطق، نگران روابط هستم. می‌‌دانم که آن‌ها از ته قلب می‌‌خواهند اختلافاتشان را حل کنند و چیزی که عمیقاً آرزویش را دارند، رابطه برتر است. علت اساسی وجود مشاجرات حل‌نشده ناسازگاری است. روابط عاشقانه و دوستانه با درک یکدیگر ایجاد می‌‌شود نه برنده شدن در دعواها، بنابراین پرسش‌هایی این‌چنینی می‌‌پرسم: «وقتی این حرف‌ها از دهانش بیرون می‌‌آید چه احساسی دارید؟» یا «وقتی سخنانش را می‌‌شنوید چه احساسی در درون شما به وجود می‌‌آید؟» پاسخ آن‌ها را گوش می‌‌کنم؛ سپس یادداشت برمی‌دارم، پرسش‌های بیشتر می‌‌پرسم و تلاش می‌کنم احساساتی را پیدا کنم که پایه‌گذار این دعواها و اختلافات هستند. هیچ دعوایی را نمی‌توان به‌طور موفقیت‌آمیز حل کرد مگر آنکه نخست به احساسات نهفته و زیربنایی آن پی ببریم. همچنین از زوج‌ها درباره ارزش‌های‌شان سؤال‌هایی می‌‌پرسم: «چرا این موضوع برای شما این‌قدر مهم است؟» پاسخ به این سؤال بیشتر ارزش‌هایی را آشکار می‌کند که در مرحله اول موجب بروز اختلاف‌ها شده‌اند. اگر نتوانم ارزش‌های آن‌ها را بشناسم، هرگز نخواهم فهمید که چرا به این موضوع‌ها این‌قدر اهمیت می‌‌دهند. در مقام یک مشاور برای این زوج‌ها کارهایی را انجام می‌‌دهم که آن‌ها هرگز یاد نگرفته‌اند برای خودشان انجام دهند. تلاش می‌‌کنم احساسات آن‌ها را درک کنم، زیرا این درک کردن است که باعث حل اختلافات و ایجاد سازگاری بین زوج‌ها می‌‌شود. وقتی کتابم را با نام چهار فصل ازدواج می‌‌نوشتم، با صدها زوج مواجه شدم که اجازه داده بودند «ازدواج زمستانی» داشته باشند، یعنی ازدواجشان با احساس خشم، ناراحتی، تنهایی، بدبینی، ناامیدی، بی‌انگیزگی، دلسردی و عجز همراه باشد. آن‌ها روابطی خشک، بی‌احساس، سرد، خشن و آشفته داشتند و احساس تنهایی و خیانت می‌کردند. آن‌ها سردرگریبان داشتند و به امید بهار بودند؛ ولی برای بسیاری از افراد بهار زندگی‌شان هرگز فرا نمی‌رسد. چهار فصل زندگی اشاره دارد به فضا و جوّ حاکم بر رابطه ازدواج نه فصل زندگی یک زوج یا فصلی که در آن ازدواج کردند. همان‌طورکه در کتاب چهار فصل ازدواج توضیح داده‌ام، فصل‌های طبیعی سال درست مانند تغییراتی هستند که در یک ازدواج رخ می‌‌دهند. تمام این زوج‌ها تقریباً زندگی مشترک را در بهار شروع کرده‌اند و از زندگی آینده‌شان چشم‌اندازی شاد و موفق داشتند. قصدشان این بود که همسرشان را بسیار خوشحال کنند و زندگی زیبایی داشته باشند؛ ولی بعضی از این زوج‌ها مستقیم از بهار وارد زمستان شدند و تابستان و پاییز را جا گذاشته‌اند. وقتی گل‌ها شکفته می‌‌شدند و خورشید شروع به تابیدن می‌‌کرد، می‌‌توانستند نگاهی به فصل بهار زندگی‌شان بیندازند؛ ولی اکنون می‌‌بینند که مدت‌های زیادی است که گذاشته‌اند گل‌های زندگی‌شان پژمرده شوند. چه چیزی باعث شد این زوج‌ها در روابط زناشویی‌ از بهار وارد زمستان سخت و دشوار زندگی‌شان شوند؟ تقریباً بدون استثنا اختلافات حل‌نشده باعث بروز چنین وضعیتی می‌‌شوند. اختلافات به وجود می‌‌آیند و بعضی هم تفرقه‌انگیز می‌‌شوند. این زوج‌ها یاد نگرفته‌اند چگونه اختلافات خود را حل کنند، بنابراین تلاش می‌‌کنند حرف خود را به کرسی بنشانند و همسرشان را قانع کنند که موضع آن‌ها درست است. وقتی همسرشان قانع نشد، دلایلشان را با شدت بیشتری تکرار و همسرشان را به بی‌منطقی و نابخردی متهم می‌‌کنند. سرانجام از دعوا و مرافعه خسته می‌‌شوند، از یکدیگر فاصله می‌گیرند و سردی زمستان بر پیوند ازدواج آن‌ها حکمفرما می‌‌شود. زوج‌ها در هر چهار فصل ازدواج با یکدیگر درگیری و اختلاف دارند؛ ولی آن‌هایی که یاد می‌‌گیرند اختلافاتشان را حل کنند بیشتر زندگی خود را در فصل بهار و تابستان سپری می‌‌کنند و آن‌هایی که نمی‌توانند اختلافاتشان را حل کنند خیلی زود به فصل پاییز یا زمستان پیوند زناشویی سقوط می‌‌کنند. بسیاری از زوج‌ها به دلیل وجود اختلافات حل‌نشده احساس درماندگی می‌‌کنند. آن‌ها در برابر خود دو راه بیشتر نمی‌بینند: یا پیوند زناشویی خود را با وجود همین دلسردی و بدبختی ادامه دهند یا اینکه طلاق بگیرند و امیدوار باشند در آینده جایی کسی را پیدا خواهند کرد که با او سازگارتر باشند. کسانی که راه دوم را انتخاب می‌‌کنند نمی‌دانند که هیچ ازدواجی بدون اختلاف و دعوا نیست. به اعتقاد من گزینه‌ سومی نیز وجود دارد: زوج‌هایی که یاد می‌‌گیرند چگونه اختلافشان را بدون دعوا و درگیری حل کنند، سردی زمستان زندگی را به امید سرسبزی بهار تبدیل می‌‌کنند. فصل ازدواجتان ـ بهار، تابستان، پاییز یا زمستان ـ هرچه باشد، معتقدم اگر بتوانید هنر حل اختلافات را به روش مثبت یاد بگیرید، رابطه و پیوند زناشویی‌تان مستحکم‌تر خواهد شد. در این کتاب هدفم این است که به شما کمک کنم یاد بگیرید چگونه همسرتان را درک کنید تا بتوانید به‌جای برنده شدن (یا بازنده شدن) در دعوا، اختلافات را حل کنید. وقتی در یک دعوا برنده می‌‌شوید همسرتان بازنده می‌‌شود؛ ولی همه‌ می‌‌دانیم که زندگی با یک بازنده خیلی جالب نیست. وقتی یک اختلاف را حل می‌‌کنید، شما و همسرتان هر دو برنده می‌‌شوید و دوستی و پیوند ازدواجتان مستحکم‌تر می‌‌شود. ازدواج‌های خوب براساس دوستی استوارند نه برنده شدن در دعواها. من این کتاب را برای هزاران زوجی نوشته‌ام که هرگز از خدمات مشاوران حرفه‌ای استفاده نکرده‌اند و علاقه‌مند هستند یاد بگیرند چگونه اختلافات زناشویی را حل کنند. تلاش کرده‌ام این کتاب را به زبان زندگی معمولی بنویسم نه با زبان فنی یا مفاهیم ادبی و امیدوارم این کتاب با آموزش چگونگی حل اختلافات بدون دعوا و درگیری بتواند کیفیت ازدواجتان را بهبود بخشد.