گفته میشود که نوت با برادرش جب رابطهای پنهانی داشته که از آن فرزندانی آورده. اوزیریس روز نخست زاده شد و حوروس، روز دوم و ست، که میگویند شکم مادرش را درید تا بیرون آید، روز سوم و ایزیس روز چهارم و، بالاخره، نفتیس روز پنجم.
اوزیریس با خواهرش ایزیس عروسی کرد و اولین پادشاه کشور مصر شد. اوزیریس با یاد دادن بهرهبرداری از نیل و طغیان سالانهاش، ساکنان اولیه مصر را از صیادی و زندگی کولیوار دور کرد؛ به آنان کشاورزی و دامپروری یاد داد، به آنان درخت مو داد و هنر ساختن شراب آموخت، برای آنان قوانینی گذاشت و یاد داد چگونه به خدایان احترام بگذارند. پس از آن که این کارها را برای مردم دره نیل انجام داد، سرتاسر جهان را درنوردید و برای مردم دیگر نیز همین کارها را انجام داد. او این کارها را به دور از هرگونه خشونت و با اعتقاد به عشق انجام میداد.
افسوس که کمکم ست نسبت به برادرش، که مورد محبت دیگران بود، حسادت ورزید و با استفاده از غیبت او، گروه هفتاد و دو نفرهای از همکیشانش را گرد آورد. ست میخواست طی توطئهای خود را از شر برادرش رها سازد و امپراتوری او را غصب کند.
ست پیکر برادرش را مخفیانه اندازه گرفته و دستور داد تا صندوقی به اندازهاش بسازند. صندوق بسیار زیبا بود و از چوب سدر ساخته شده بود. صندوق را با روکش چوب آبنوس و عاج خاتمکاری کرده بودند. هنگامی که اوزیریس بازگشت، ست او را به مهمانی بزرگی دعوت کرد که در آن همه همپیمانانش شرکت داشتند. وقتی که همه به فراوانی خوردند و نوشیدند، گفت تا صندوق را بیاورند. همه زیبایی و کمال کار انجام شده را تحسین کردند. ست، شوخیکنان، قول داد که صندوق را به کسی هدیه میکند که وقتی در آن دراز بکشد کاملاً اندازه بدنش باشد.
همگی، یکی بعد از دیگری، صندوق را امتحان کردند، اما صندوق برای آنها بسیار بزرگ بود. وقتی نوبت اوزیریس شد، توی صندوق رفت و دراز به دراز در آنجا گرفت. همان لحظه ست و همدستانش دویدند، در صندوق را بستند، به آن قفل زدند و با سرب مذاب مهر و مومش کردند. بعد صندوق را به سوی رودخانه بردند و در آن انداختند تا به دریا برود و گم شود.
وقتی ایزیس با خبر شد که همسرش به وسیله ست کشته و جسدش ناپدید شده است، به جستجوی خواهرش نفتیس رفت؛ هر دو لباس سوگواری به تن کردند، گیسوانشان را به هم ریختند و با اندوه چنین خواندند:
جوان زیبا به خانهات برگرد،
دیرزمانی است که تو را ندیدهایم.
جوان زیبا که ناگهان رفتی،
مرد جوان قدرتمند که نابهنگام رفتی،
نخستین فرزند مادر ما،
آن چنان که بودی، به سوی ما بازگرد،
ما تو را در میان میگیریم و تو از ما دور نخواهی شد.